عصر ایران؛ مهرداد خدیر- گاف یا اشتباه مجری شبکه تلویزیونی ورزش درباره قهرمانی فوتبال ایران در المپیک در گذشته، فراتر از یک سهو لسانی و خطای زبانی است که از هر یک از ما ممکن است سر بزند. به ویژه وقتی که همکار او یادآور میشود بازی های آسیایی بوده و آقای گاف اصلاح نمیکند و معلوم میشود بندۀ خدا نه تنها جام ملتهای آسیا را با بازیهای آسیایی اشتباه گرفته که آن را هم با المپیک، یکسان پنداشته است!
شاید تا نشان دهد عمق بیسوادی و بیاطلاعی او فراتر از این است چون ابتدا تصور میشد بازیهای آسیایی را که اصطلاحا به آن المپیک آسیایی هم میگویند با المپیک اشتباه گرفته و با تاکید مجدد معلوم میشود بندۀ خدا پرتتر از اینهاست!
خطای زبانی البته از همه ما سر میزند و خرده نگیرید که مته بر خشخاش میگذارید! زیرا چنین اشتباهی نشان میدهد آدمی قرار است به ما اطلاعات المپیکی بدهد که از تاریخچه المپیک هیچ نمیداند. باز گلی به جمال جواد خیابانی که کمدانی و کمخوانی خود را با اشک و لحن حماسی جبران میکند
از این روست که باید نوشت و نباید گذشت کرد تا مجریان کمسواد جای خود را به مجریان دانا بدهند و وقت ما را نبلعند.
برخی گمان میکنند با یک جست و جوی ساده در اینترنت اطلاعات کسب میکنند ولی آن وقت هم گاهی رسوایی به بار می آید مثل آن سرهنگِ گزارشگر فوتبال، جناب علیفر با گاف مشهور معماری به نام «دولابی»!
روزگاری در رادیو و تلویزیون ما عطا بهمنش گزارش میکرد که اهل خواندن و نوشتن بود و در بازیهای المپیک حاضر میشد و از نزدیک میدید و میچشید و لمس میکرد و احساس میکنم تن او در گور لرزید.
مجریان بیسواد، اطلاعات نادرست منتقل میکنند و بودجۀ صدا و سیما را هدر میدهند. چرا حمید رضا صدر گل کرد؟ چون از جنس مجریان کمسواد نبود و از خارج از این ساختار میآمد. تن او هم که تازگی درگذشته نیز قطعا لرزیده است!
یا چرا عادل فردوسیپور گل کرد با این که جویده جویده سخن میگفت و استفاده بیش از حد او از واژگان انگلیسی را نمی پسندیدم و کلماتی چون کام بک و کلین شیت را بیدلیل رایج کرد. اما اهل کتاب بود و خواندن و نوشتن.
جواد خیابانی را هم تحمل میکنم چون در ابراری که اردشیر لارودی سردبیر آن بوده مطلب نوشته و دست او به قلم رفته است. مجری و کارشناس باسواد را نه از زبان که از قلم او باید شناخت و دید، نوشتن هم بلد است یا نه وگرنه اگر به حرافی باشد خداداد عزیزی و فیروز کریمی حرافترند و این دومی با دلپیچه و خیار غبنِ قراردادِ خود هم سوژه میسازد هر چند بعد از اهانت به نویسندگان در برنامۀ خندوانه از چشم خیلیها افتاده است.
دقایقی پیش فایل صوتی برنامۀ مشاعره رادیو در 60 سال قبل را میشنیدم که مجری آن مهدی سهیلی بود و میهمانان سیمین بهبهانی و ابراهیم صهبا و بانوی غزل که همین ماه سالگرد کوچ اوست و غزل مشهور خود را خواند:
یا رب مرا یاری بده، تا خوب آزارش کنم....
صهبا هم غزلی را خواند که در پاسخ گفته بود. هم شیرین و فرحبخش است و هم پر از اطلاعات و پس از 60 سال محال است بشنوید و حظ نکنید.
مجریان کمسواد که با رابطه یا به خاطر دگمههای بسته یا چشمهای رنگی برنامه اجرا میکنند اطلاعاتی منتقل نمیکنند و با سوتیها و گافها خود را در شبکههای اجتماعی و فضای مجازی مضحکه میکنند. مجری باید بخواند و بداند و جست وجو در اینترنت کافی نیست. یک مشت شعار و وطنوطن کردن هم کفایت نمیکند. هنوز مردم مجریان قدیمی را به خاطر دارند. لازم نیست پرفسور بوده باشند کما این که هنوز منوچهر نوذری در خاطره هاست. نمک داشتن و لحن ملیح با لودگی تفاوت دارد. سوژه مورد نظر اما اساسا از المپیک نمیداند. چرا؟ چون نمیخواند!
به تعبیر شاعر نه هر که سر بتراشد قلندری داند و اجرا و کارشناسی به صرف ادا و اطوار حاصل نمیشود. مجریان محترم، بخوانید تا بدانید. پرسه در شبکههای اجتماعی کافی نیست هر چند در برابر سوتیها و کمسوادیتان آیینهای می گذارد.
سوتی هم میدهید در حد جواد خیابانی باشد که مایۀ انبساط خاطر شود و خود او هم زیاد از یادآوری و مشاهده نرنجد نه این که تن عطا بهمنش در گور بلرزد!
ممکن است بگویید مگر شما اشتباه نمیکنید؟ بله، ما هم اشتباه میکنیم. ولی یادمان باشد داریم از یک سازمان با بودجۀ سالانه 2000 میلیارد تومانی صحبت میکنیم.
در واقع اشتباه بر دو گونه است: یکی لفظی و سهوی و دیگری نشان دهندۀ بیاطلاعی شخص از موضوع مورد نظر در حالی که قرار بوده به ما اطلاع بدهد. لفظی و سهوی همواره محتمل و قابل گذشت است و از همه سر میزند و به قول اقبال واحدی تپق، مال گوینده است دیگر. پس توقع دارید بقال محل تپق بزند؟! آری، ما همه ممکنالخطاییم.
در حالت دوم اما به آدم برمیخورد. چون دوست داریم کل تاریخچه را کپسولی به ما بدهد. یک منتقد سینما آن قدر باید فیلم دیده باشد که وقتی صحبت میکند کلی از او یاد بگیریم و اصطلاحا اطلاعات سینمایی از دهان او بریزد. من اگر نام جرج کلونی را فراموش کنم یا یادم برود نیکلاس کیج خواهرزاده کدام کارگردان مشهور است اشکالی ندارد. اما از او پذیرفتنی نیست. چون نان همین را میخورد. حالا فرض کنید حس کنیم اطلاعات نادرست میدهد و اسکار را از کن تمیز نمیدهد. چه حالی به ما دست میدهد؟
یکی از بستگان تحصیلکرده و دنیا دیدۀ من سالهاست به «آفساید» میگوید «هافسان». خوب بگوید. نشان میدهد مطلب ورزشی نمیخواند با این که اهل خواندن مطالب سیاسی است و چون ورزشیخوان نیست این کلمه را ندیده و بیشتر شنیده است. اصلا زبان را اول از طریق گوش فرامیگیریم و بعد میخوانیم. به خاطر همین ناشنوایان در گفتار هم دچار مشکل می شوند چون کلمات را از طریق گوش دریافت نکردهاند. اما اگر کارشناس تلویزیون بگوید «هافسان» پذیرفتنی نیست. نه به خاطر سهو لسان بلکه به این دلیل که معلوم میشود در این باره هیچ نخوانده و این واژه را ندیده و با این که ندیده به عنوان مطلع و نه فرد عادی نظر میدهد
پس،اشتباه نشود! بر یک مجری خرده نمیگیریم. از ساختاری خرده میگیریم که به اهل سخن مجال نمیدهد. چرا جلال چراغپور را نباید در برنامهها ببینیم در حالی که هم اهل خواندن است و هم نوشتن و هم خوب حرف میزند؟ گیرم برخی او را تنها به خاطر دوران مربیگری تیم ملی در جوانی و در بازی های آسیای 1982 به یاد آورند و نقد کنند و ندانند چگونه تحلیل میکند. مجری و کارشناس کسی است که مشتاقانه پای سخن او بنشینی و احساس کنی بر تو افزوده است و احساس شعف کنی نه آن که سخن غلطی بگوید و به جای لذت، از خشم دندان بر دندان بسایی!
معلوم است که از این نویسنده هم خطا سر میزند اما جای خودم نشستهام نه جای دیگری. اینها جای بهمنش نشستهاند. پس تصور نشود بهانه جویی است. می خواهیم درها را باز کنند تا از تماشا لذت ببریم و این جعبه مثل یک سفینه ما را به سفرهای دور و دراز ببرد.