عصر ایران؛ خشایار پارسا- «ضد» از جمله فیلمهایی است که میکوشد در فضایی واقعگرایانه ما را به سالهای آغازین انقلاب و رودررویی نیروهای انقلابی ببرد؛ ساختۀ «امیرعباس ربیعی» و به نظر میآید در دنبالۀ فیلم قبلی (لباس شخصی) که ندیدهام؛ اما علاقهمند شدم ببینم چرا که عملکرد حزب توده را در همان مقطع تاریخی پیگیری کرده است.
این دست فیلمها را دوست دارم؛ فیلمهایی چون سیانور (ساختۀ بهروز شعیبی)، ماجرای نیمروز (محمدحسین مهدویان)، امکان مینا (کمال تبریزی)،... - چرا که جدا از برخی نقدهای تاریخی، مؤلفه هایی برای داوری دربارۀ انقلاب به دست میدهند.
آشنایی با این مقطع از تاریخ، یعنی شیوۀ برخورد انقلابیون با همدیگر، بهتر از هر امر دیگر نشان میدهد تصویر انقلابیون از انقلاب چه بوده که اگر صادقانه روایت شوند به شدت تکاندهنده است.
به عنوان نمونه اتفاقا حاکمیتی که پس از انقلاب سرانجام مستقر شد - اگر از نیروهای ملی همچون جبهۀ ملی و ملی - مذهبیهایی همچون سران نهضت آزادی- البته با استثناهایی- بگذریم - جزو کمخشونتترین و مردمیترین بخش از انقلابیون بودند حال آن که اگر قدرت به دست فعالان مسلح و خون دادههای سازمانی برای انقلاب میافتاد معلوم نبود چه فضای خشنی را حاکم کنند و ما را به کجا ببرند؛ گروههایی که بارها یاران خود را به خاطر عدم همراهی یا تغییر مواضع «اعدام انقلابی» کردند و دیگر از تابو و خط قرمزِ خشونت عریان گذشته بودند.
با این همه هر چند نقطۀ قوت ضد، زاویۀ نگاه آن است و فضا و شخصیتهایی که به دقت و درستی تصویر میشوند شوربختانه اما باید گفت فیلم در بخشهای پایانی خود دچار چرخشهایی میشود که به یکدستی روایتِ زیبای آغازین ضربه میزند.
مثلا طی فیلم بارها غیرمستقیم و از زبان مخالفان سیاسی از دکتر بهشتی تعاریفی میشود که به دل مینشیند اما در بخش پایانی فیلم، هنگام ورود او به دفتر حزب، به جای آن که با تصویرهایی عادی ولی حسابشده و زیبا این تعریفها کامل شوند و طی سخنانی که او با همراهانش رد و بدل میکند تیزهوشی و همهجانبهنگری او نمایش داده شود به ناگاه، دورِ فیلم کند میشود و موسیقییی خاص شنیده میشود که یه بر روحانی مشهور به سیاستورزیِ هوشمندانه جامۀ قدیس می پوشاند و نتیجه کاری شعاری میشود که بهشدت توی ذوق میزند.
یا فیلم به ناگهان احساس معمایی شدن به خود گرفته و جریان بمبگذاری را فرد دیگری بر عهده میگیرد؛ یا شخصیت فیلم به رفتاری در برابر عشقش روی میآورد که هر چند قابل پیشبینی بود و میبایست چنین شود، اما زمینهسازی و تحول و نیز پیامدش در شخصیت اصلی خیلی سطحی برگزار میشود.
امیدوارم ربیعی تمرکز خود بر این بخش مهم از تاریخ معاصر ایران را از دست ندهد و در آینده شاهد کارهایی بینقص و دقیقتر باشیم.
اگر بخواهم بر یک بخش تأکید کنم شروع توفندۀ فیلم است و البته نام هم هوش مندانه انتخاب شده است. درست است که نام فیلم «ضد» است و مراد خاص خود را دارد که هیچ ربطی به فیلم «زد» ندارد اما به لحاظ آوایی وقتی میشنوی «ضد» یاد «زد» میافتی چندان که «روزگار قریب» کیانوش عیاری ربطی به شعر شاملو ندارد (روزگار غریبی است نازنین) و دربارۀ دکتر محمد قزیب بود اما نام روزگار قریب را آشنا و قریب ساخته بود!