عصر ایران؛ هومان دوراندیش- خانم فاطمه رحمانی، نمایندۀ مشهد در مجلس شورای اسلامی، نوشته است: «حواشی پیشآمده برای حضور تماشاچیان و به طور ویژه بانوان در بازی ایران و لبنان، ناشی از عدم تصمیم قاطع وزارت ورزش است. بارها گفته شده است ایجاد زیرساختهای لازم و بسترهای فرهنگی از الزامات حضور بانوان در ورزشگاه است که با درایت و برنامهریزی ایجاد نشده است. وزارت ورزش در این زمینه باید پاسخگو باشد.»
قصۀ "زیرساختهای لازم برای حضور بانوان در ورزشگاهها"، حدیثی کهنه و ملالآور است که نه برای حل مشکل بلکه برای تداوم مشکل مطرح میشود و در واقع توجیه و دستاویزی است برای ممانعت از حضور زنان در ورزشگاهها.
از زمانی که محمد خاتمی رئیسجمهور ایران شد و اصلاحطلبان از حضور زنان در ورزشگاهها دفاع کردند، اصولگرایان مدام میگویند "زیرساختهای لازم" مهیا نیست و زنان بهتر است مسابقات فوتبال و والیبال و کشتی و ... را در خانه تماشا کنند و قید حضور در ورزشگاهها را بزنند.
طی این بیست و چند سال ایران، اتمی شده و انواع و اقسام سلاحهای پیشرفته را ساخته است ولی هنوز نتوانسته "زیرساختهای لازم" برای فوتبالدیدن ده - بیستهزار تماشاگر زن را در ورزشگاه آزادی و چند ورزشگاه دیگر کشور بسازد. آیا ساختن این زیرساختها دشوارتر از ساختن موشک و پهپاد و بزرگراه و جاده و برج میلاد و پل طبیعت و غیره و غیره است؟
وانگهی، زیرساختهای لازم دقیقا یعنی چه؟ مگر قرار است چرخ را از نو اختراع کنید که از عهدهاش برنمیآیید؟ ورزشگاه فوتبال مکانی است برای تماشای مسابقات فوتبال. در ورزشگاه شهر مونیخ 72 هزار نفر میتوانند مستقر شوند برای تماشای بازی تیم ملی آلمان. در ورزشگاه آزادی نیز تقریبا 80 هزار نفر میتوانند بازی تیم ملی ایران را تماشا کنند.
هر ورزشگاه فوتبال چند جایگاه و چند طبقه دارد. ورزشگاه آزادی هم دوطبقه است با چندین جایگاه. در ورزشگاه فوتبال شهر مونیخ یا مادرید یا رم، زنان و مردان در هر طبقه و جایگاهی در کنار هم مینشینند و مسابقه را تماشا میکنند. در ورزشگاههای ایران که چنین اختلاطی ممنوع است، قاعدتا باید چند جایگاه اختصاصی برای زنان تماشاگر در نظر گرفت. در پشت هر جایگاه نیز دستشوییهایی وجود دارد که طبیعتا در جایگاههای مخصوص زنان، دستشوییها مختص زنان خواهند بود.
این جداسازی، یا موارد جزئی دیگری نظیر همین دو مورد اصلی، مگر چقدر دشوار است که مقامات سیاسی کشور چند دهه است که مانع حضور زنان در ورزشگاههای فوتبال شدهاند؟ همان طور که در اتوبوس و مترو و جاهای دیگر جداسازی زن و مرد انجام شده، در ورزشگاههای فوتبال نیز این کار به سهولت قابل انجام است.
اگر قرار بود حکم فیفا در این جا رعایت شود که اصلا نیازی به جداسازی تماشاگران زن و مرد نبود. بنابراین جداسازی تماشاگران زن و مرد مبتنی بر ملاحظات مذهبی مقامات سیاسی کشور است. سلمنا. ولی این که کار دشواری نیست؛ پس چرا انجام نمیشود؟
دلیلش این است که اصلا ارادهای برای تدارک "زیرساختهای لازم برای حضور زنان در ورزشگاهها" وجود نداشته است. در ایران قانونی وجود ندارد که حضور زنان در ورزشگاهها را ممنوع کرده باشد.
ا ز حیث حضور در محیطهای ورزشی نیز، زنان و مردان هر روز صبح در پارکهای شهرهای بزرگ کشور در کنار یکدیگر با همراهی موزیک مشغول ورزشاند. ورزش مختلط، با موزیک، به شکل ریتمیک! به چه دلیل این کار آزاد است و حضور زنان در ورزشگاه آزادی ممنوع است؟
ظاهرا دلیل اصلی این ممانعت همان لجبازی دیرپای برخی کار به دستان با علایق و سلایق مدرن در جامعه است. یعنی این احساس در برخی وجود دارد که اگر زنان را به ورزشگاهها راه بدهیم، حمل بر "عقبنشینی از اصول" میشود؛ چراکه یک مسابقۀ فوتبال مهم، دهها میلیون بینندۀ داخلی و خارجی دارد ولی ورزش صبحگاهی زنان در پارکها، ولو با همراهی موزیک شاد، مستقیما برای دهها میلیون نفر پخش نمیشود.
جدا از بحث پافشاری بر "اصول" و کوتاه نیامدنها، مسئلۀ اساسیتر این است که در نگرش سنتی، زن ذاتاً موجودی محرک است و اگر در ورزشگاه شادی کند و بالا و پایین بپرد، محرکتر میشود. خلاصه اینکه، این موجود محرک هر چه کمتر حرکت کند بهتر است!
ورزشگاه هم کتابخانه نیست که زنان چند ساعت بدون حرکت بنشینند و کتابشان را بخوانند. در ورزشگاه، تماشاگران سرود و ترانه میخوانند، شعار میدهند و فریاد میکشند و جیغ میزنند و هیجانزده میشوند و به بازیکن حریف فحش میدهند و با گل تیم خودی از خود بیخود میشوند و اشک میریزند و به وسعت دل میخندند و یکدیگر را در آغوش میگیرند و اگر تیمشان ببازد و حذف شود، از سویدای جان میگریند و ...
مطابق نگرش سنتی به زن، اصلا معنا ندارد زنان در ورزشگاههای فوتبال مشغول چنین امور لغو و باطلی شوند. زن باید برای شوهر و فرزندانش، همسر و مادر خوبی باشد نه اینکه وقت و وقارش را در ورزشگاهها هدر بدهد.
هر زنی حق دارد مطابق این نگرش سنتی عمل کند، ولی وقتی که سنت تبدیل به ایدئولوژی میشود، دیگر همۀ زنان مجبورند مطابق چنین نگرشی عمل کنند. سنتگرایی ایدئولوژیک یعنی همین. بعضی هم البته تصور می کنند قرار است دختران و پسران با هم ورزش کنند و به وجه «تماشا» توجه ندارند.
بنابراین افرادی نظیر خانم فاطمۀ رحمانی، نماینده مشهد در مجلس شورای اسلامی، بهتر است با خودشان و خلقالله صادقتر باشند و مدام بر طبل "فقدان زیرساختهای لازم برای حضور زنان در ورزشگاهها" نکوبند. چون زیرساختهای لازم، نرمافزاری و ایدئولوژیکاند نه سختافزاری و تکنولوژیک.
البته خانم رحمانی به درستی به "ایجاد بسترهای فرهنگی" لازم برای حضور زنان در ورزشگاهها اشاره کرده است. اما این بسترهای فرهنگی باید برای مخالفان ورود زنان به ورزشگاهها فراهم شود. یعنی نوعی ارتقای فرهنگی لازم است تا مخالفان ورود زنان به ورزشگاهها، بپذیرند مخالفتشان معقول و موجه نیست؛ چراکه اگر ورزشگاه مکان گناهآلودی باشد، قاعدتا مردان هم باید از ورود به ورزشگاه منع شوند.
همان طور که در سطح جامعه چنین چیزی به رسمیت شناخته نشده که فقط مردان حق دارند به فلان مکان تفریحی بروند نه زنان، اگر ورزشگاه فوتبال هم محل فساد و افساد است، دلیلی ندارد فقط زنان از حضور در ورزشگاه منع شوند. اتفاقا مردان به دلیل استعداد ذاتیشان برای زیادهروی در گناه کردن، بیشتر مستحق محرومیت از حضور در مکان گناهآلودی به نام "ورزشگاه فوتبال"اند.
اما همه میدانیم که ورزشگاه فوتبال محلی است برای "تماشا"ی فوتبال. گناهانی که به گرد پای اختلاس و فحاشی و بهتان زدن ارتش سایبری در فضای مجازی و یا شلیک به سر و صورت معترضین به افزایش قیمت بنزین نمیرسد، فقط در ورزشگاهها حادث نمیشوند؛ در اتوبوس و تاکسی و کوچه و خیابان و همه عرصههای حیات اجتماعی رخ میدهند.
خانم رحمانی در توئیت خود خواسته وزارت ورزش را مقصر جلوه دهد. حال آن که وزارت ورزش در این وسط کارهای نیست. بحث فراتر از وزارت ورزش است. اگر کار به اختیار وزارت ورزش و فدراسیون فوتبال بود، مطابق خواست فیفا و عرف دنیای فوتبال، هر هفته زنان ایرانی به ورزشگاهها میرفتند و بازیهای بیکیفیت فوتبال ایران را میدیدند و احتمالا تعداد تماشاگران زن نیز پس از مدتی، مثل تعداد تماشاگران مرد، کاهش مییافت؛ چراکه فوتبال داخلی ایران ارزش تماشا و پیگیری ندارد.
اگر نمیتوانیم از مخالفان اصلی ورود زنان به ورزشگاهها انتقاد کنیم، دلیلی ندارد کاسهکوزهها را بر سر وزارت ورزش خرد کنیم. این رویکرد انتقادی، خائفانه و غیرمسؤولانه است.
مخالفتها در جاهای دیگر ریشه دارد منتها به دلیل فضای اجتماعی خاص ایران ترجیح میدهند دیگر صریحا با این مطالبه مخالفت نکنند تا مردم و مطبوعات و فدراسیون فوتبال و وزارت ورزش و نیروی انتظامی، همچنان مشغول بحث کشدار و بیهوده و پایانناپذیر فراهم آمدن "زیرساختهای لازم" باشند.