عصر ایران؛ مهرداد خدیر- برگزاری آیین بزرگداشتِ «علی – رضاقلی» نویسندۀ کتاب «جامعهشناسی نُخبهکُشی» در خانۀ اندیشمندان علوم انسانی فرصتی است تا ننوشتن دربارۀ او را که باید پس از درگذشت در فروردین ماه انجام میشد جبران کنم.
او اگرچه در نگاه مردمان پیگیر مباحث توسعه با «جامعهشناسی نخبهکشی» و « جامعهشناسی خودکامگی» مقبولیت و محبوبیت درخور داشت اما نزد غالب جامعهشناسان گاه به کار غیرعلمی و حتی پوپولیستی یا ژورنالیستی متهم میشد به این گناه که علم خود را به رخ نمیکشید و کلمات قلمبه سلمبه به کار نمیبرد و صریح و روشن میگفت و مینوشت.
شاید همین بیمهری جامعهشناسان به او سبب شد به «جامعه شناسی اقتصاد» و تاریخ و ادبیات به ویژه به «شاهنامۀ فردوسی» بکوچد و دغدغۀ توسعه را در دل مناسبات اقتصادی و زمینههای فرهنگی دنبال کند و ریشههای توسعه نایافتگی را در این دو بستر بجوید.
همین که مراسم به همت «مؤسسۀ دین و اقتصاد» و با حضور چهرههایی چون دکتر فرشاد مؤمنی، دکتر حسین راغفر، دکتر جعفر آهنگران، دکتر علی اصغر سعیدی و دکتر محسن رنانی و البته دکتر سید محمد رضا بهشتی برگزار شد و در این آیین سخن گفتند خود نشان میداد اگر از جانب غالب جامعهشناسان آکادمیک بیمهری دید، نزد پژوهشگران توسعه اما قدری «والا» داشت و اشکهای رنانی، ستایشهای بهشتی، لحن مؤمنی و مُهر تأیید راغفر و گواهی سعیدی تردیدی باقی نگذاشت که کار او کاملاً علمی بوده و اگر لحن خود را در دو کتاب اول مردمیتر انتخاب کرد به قصد ارتباط با جامعه بود کما این که در کارهای بعدی نشان داد اگر بخواهد میتواند جدیتر و عمیقتر هم به قضیه نگاه کند.
رفتار جامعه شناسان کلاسیک با رضاقلی را می توان به نوع مواجهۀ استادان کلاسیک ادبیات با نیما، شاملو و اخوان ماننده دانست اما اقبال جامعه نشان داد کدام یک به خواست مردم نزدیکتر است.
عمر همۀ استادان جامعهشناس دراز باد اما گمان نمیکنم آثار هیچیک با چنین اقبال و اشتهاری رو به رو شده باشد یا خدای ناکرده اگر درگذرند از همۀ اقشار در آیین او حاضر شوند و چشم هم تر کنند و مگر جامعهشناس کاری مهمتر از ارتباط با جامعه هم دارد؟!
آکادمیسینها جوری از علی رضاقلی فاصله گرفتند که انگار تحصیلات دانشگاهی ندارد حال آن که دانشآموختۀ علوم سیاسی دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران و در حال تحصیل در مقطع دکتری در مدرسۀ سیاسی مطالعات پاریس بود که با وقوع انقلاب 57 به ایران بازگشت.
او که روزگاری درسگفتارهای کلاس روششناسی علوم انسانی دکتر سروش را گردآوری کرده بود در ذهن خود به دنبال پاسخ یک پرسش مهمتر بود: گیر کار کجاست که ایران، پشت درهای توسعه میمانَد؟
در جامعهشناسی نخبهکشی و جامعهشناسی خودکامگی دلایلی ارایه داد اما اصل حرف او در «جامعه شناسی اقتصادی ایران؛ غارتی یا رقابتی» است که با مباحث آن آشنایم و نمیدانم کتاب هم منتشر شده یا نه.
اثر بسیار خواندنی دیگر او «اگر نورث ایرانی بود» را هم میتوان به علاقهمندان توصیه کرد و دریغ است نخوانید.
رضاقلی عاشق ایران بود و درد و دغدغۀ ایران داشت و این روزها که جامعه درگیر معیشت و ناراضی از وضعیت اقتصادی و مدیریت بیبرنامه و شلخته و شعار زده با توهّم استغنا از سیاست و دیپلماسی است توجه به تحقیقات او دربارۀ نهادگرایی جدید ارزش مضاعف پیدا کرده است.
او در سال های پایانی راز توسعه نیافتگی ایران و ایرانی را در دو واژۀ «غارت» و «غنیمت» یافت و با تعبیر «غارتی- غنیمتیـ » درصدد توضیح برآمد و سراغ منابع تاریخی و ادبیات و حتی اسطورهها رفت تا نشان دهد چنان با فرهنگ ما عجین شده که تا از آن خلاص نشویم در مسیر توسعه گام نمیتوانیم نهاد.
از نگاه او رانت، همان غارت منابع است و چون دولتها و کار به دستان مدام تغییر میکنند گرسنگان دیروز تا به جایگاهی میرسند دنبال غنیمت میروند و غارت – غنیمت چرخۀ ضد توسعه است. ( این تعابیر البته عین جملات او نیست).
اشاره شد که رضاقلی برای فهم اقتصاد سیاسی سراغ تاریخ و ادبیات رفت. در نگاه او سعدی تنها یک شاعر با قدرت زبان نبود: «یک تحلیلگر اجتماعی قوی بود. بیثباتی در بخش بالای هرم سیاسی، بیثباتی کارشناسی، نحوۀ برآمدن و فرو ریختن حکومتها، تحرک شدید اجتماعی وسیاسی، دستگاه فاسد قضایی و اقتصاد غارتی را سعدی به خوبی تجزیه و تحلیل و به رساترین سخن، بیان کرده است.»
مقالۀ «نهادهای غارتی در اقتصاد ایران» در کتاب «اگر نورث ایرانی بود» نشان میدهد نه تنها جامعهشناستر از بسیاری از جامعه شناسان بوده که اقتصاددانی در حد اعلای کلمه و آشنا با نظریات مختلف و با فهم متنوع از نظریۀ نهادگرایی نیز.
از تعابیری که زیاد به کار میبرد «هزینۀ مبادله در بازار سیاسی» بود و امروز که ایرانیان بیش از هر زمان دیگر درک میکنند که مشکل اقتصاد ایران ریشه در سیاست دارد، قابل فهمتر است.
از مقالات خواندنی کتاب بخشی است که به نگاه مهندس بازرگان به گذشتۀ جامعۀ ایران اختصاص دارد و از قول او نوشته است:
«وقتی در دارالفنون موضوع یک سخنرانی دربارۀ سرّ بقای ایرانی بود. من به شوخی به بغل دستی گفتم سر بقای ما در .... ماست. چون با هر کس و ناکس کنار میآییم. وقتی اعراب که میآیند کاسۀ داغتر از آش بشویم، ترکها که میآیند مدح آنها را بگوییم، غلام حلقه به گوش چنگیز و تیمور شویم دلیلی ندارد از صفحۀ روزگار محو شویم. در حملۀ مغول هر که ایستادگی کرد نابود شد جز ما که تسلیم شدیم و ماندیم.»
چنان که سخنرانان نیز تصریح کردند پروژۀ اصلی رضاقلی تبیین «رابطۀ قدرت، سرمایه و طبقه و ایدئولوژی» بود و این آخری به سبب تأثیر بر توجیه قدرت. در باور او گیر توسعه نیافتگی در ایران همین است چون مفهوم «غارت- غنیمت» جایی برای اندیشیدن به توسعه باقی نگذاشته است.
هر چه بیشتر با مفاهیم و دغدغههای رضاقلی آشنا میشویم عمیقتر و دقیقتر درمییابیم که چرا به توسعه نمیرسیم. به تعبیری که البته فراتر از ادبیات بهداشتی اوست: «چون هم راه را عوضی میرویم و هم عوضی راه میرویم!»
همزمانی برگزاری مراسم با آش شُله قلمکاری که دولت آقای رییسی برای مردم پخته و آزادسازی قیمتها یا نئولیبرالیسم و تبعیت از اقتصاد آزاد را با توزیع یارانه به قصد کوپنی کردن آمیخته، توجه به «اقتصاد نهادگرای جدید» که آرمان رضاقلی بود اهمیت بیشتری مییابد.
از این رو میتوان گفت فقدان رضاقلی که با نگاه تاریخی سراغ اقتصاد می رفت و با نگاه اقتصادی سراغ تاریخ و از حقوق مالکیت و هزینۀ مبادله میگفت چقدر زیانبار است.
تأثیر گذارترین بخش برنامه اما نه سخنان استادان که در محسن رنانی از حیث فن بیان و لحن و محتوا و پرفورمانس به کمال رسید و هنرمندانه شد و نه صحبتهای ضبط شدۀ خود رضاقلی که تصویر اشکهای او بود هنگام شنیدن ترانۀ « ایران» سالار عقیلی بود. ( پیشتر در مقالۀ «هر جا جز ایران؟» نوشته بودم چه حس و حالی به آدم میدهد).
آدمهایی مثل رضاقلی که درد را میشناختند و درمان را بیرون از ساختارهای تصمیمگیر نوشتند و گفتند، در حاشیه ماندند و مُردند و نهادهایی که همت همت (واحد پول کلان در اقتصاد ایران شده ه.م.ت: سرواژۀ "هزار میلیارد تومان") منابع را تلف میکنند و درگیر این هستند که مابه التفاوت قیمت ارز آزاد با قیمت مورد نظر دولت را به تولید کننده بدهند یا به وارد کننده یا به مصرف کننده و در این میان که سود میبرد؟ آن که به غارت (رانت) یا غنیمت میاندیشد.
جان کلام رضاقلی این بود:
«اگر سازمان دولت، غارتی شود – یعنی به بدترین وجه ممکن حقوق مالکیت را برای هیأت حاکمه کارآمد کند- و برای رعیت ناکارآمد، آن وقت نهادها به رفتار هنجار شکن و غارتی و فرصت طلبانه پاداش میدهند و این به نوبۀ خود به هنجار عمومی تبدیل میشود که الناس علی دین ملوکهم»
.
غرض از غارت در اینجا اتهامافکنی نیست یا چنان که عوامالناس کار به دستان را دزد خطاب میکنند. او خود چنین توضیح میدهد:
«مراد از غارت، بیان اوج فرصتطلبی و زیستِ رانتی با هزینۀ دیگران است. نحوهای معیشت در بازار غیر رقابتی و بدون تلاش مولد و سازنده و خلاق و نامتناسب با رفتار رقابتآمیز بازاری. بلکه با کمک قدرت و در ارتباط با قدرت».
میخواهم این گفتار را تمام کنم اما دلم نمیآید. پس این چند سطر را هم به نقل از مقالۀ «سوراخ کژدم» بخوانید:
«وقتی احتمال زندگی در غارت بیشتر باشد و احتمال گرفتار شدن کمتر، افراد ترجیح میدهند کارهای سخت را رها کنند و با غارت و کلاه برداری زندگی کنن. اگر نهادها هزینۀ تخلف را پایین بیاورند و امکان زندگی در غارت را گسترش دهند چون مردم خُردههوشی و تُنُکعقلی دارند این مسیرها را شناسایی می کنند و ترجیح میدهند غارتی - رانتی زندگی کنند. اگر به شکل و رنگ خاصی درامدن و رییس شدن هزینهای نداشته باشد همه هوس میکنند رنگ عوض کنند و رییس شوند. چون اگر نشوند چیزی را نباختهاند و اگر شدند ملت، بازنده است و آنها برنده!»
به نظرم دیگر کافی است. پس به احترام این مرد بایستیم... .
___________________