۰۶ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ۰۶:۴۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۴۳۷۸۸
تاریخ انتشار: ۱۲:۲۰ - ۲۰-۰۳-۱۴۰۱
کد ۸۴۳۷۸۸
انتشار: ۱۲:۲۰ - ۲۰-۰۳-۱۴۰۱

"فارن پالیسی": دو دهه حماقت و فرصت سوزی آمریکا در برابر ایران

فارن پالیسی: آمریکا در برابر ایران فاقد استراتژی است و سیاست های اشتباه و حماقت بار 2 دهه گذشته بارها فرصت های طلایی آمریکا برای احیای رابطه با ایران را از بین برده است.

چگونه دو دهه حماقت و فرصت سوزی آمریکا، ایران را به یک کشور در آستانه هسته ای شدن تبدیل کرد.


به گزارش عصرایران، وبگاه نشریه "فارن پالیسی" آمریکا در یادداشتی مفصل به قلم " مایکل هرش" سیاست های نادرست واشنگتن در قبال تهران را مسئول وضعیت پیش آمده کنونی دانسته است.


هرش در یادداشت خود نوشت:


پس از بیش از دو دهه سیاست های شکست خورده - که به شدت بین رویارویی و همکاری در نوسان است - واشنگتن و غرب همچنان با ایران تخاصم دارند و امروز، اگرچه ایران از نظر اقتصادی در وضعیت وخیمی قرار دارد، اما ممکن است تهران از آستانه نقطه گریز هسته ای عبور کند و کارشناسان می گویند تنها چند هفته تا دستیابی به توانایی ساخت بمب هسته ای فاصله دارد.


این هفته، ایالات متحده، بریتانیا، آلمان و فرانسه، پیش‌نویس قطعنامه‌ای را از تصویب شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) گذراندند که در آن از ایران بابت عدم همکاری با آژانس انتقاد شده است.


ایران با خشم واکنش نشان داد و تعدادی از دوربین‌های نظارتی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را خاموش کرد و برنامه‌هایی برای ارتقای غنی‌سازی اورانیوم انجام داد، امری که به گفته "رافائل گروسی"، مدیر کل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی می‌تواند ضربه مهلکی به امکان توافق باشد.


از سوی دیگر در حالی که تظاهرات اعتراضی در برخی شهرهای ایران (در اعتراض به مشکلات اقتصادی) در جریان بوده و رویای چند دهه ای تغییر رژیم در ایران را تحریک می کند، اما احتمالا امید چندانی به این تظاهرات هم وجود ندارد.


برخی از کارشناسان همچون "آرون دیوید میلر" می گویند: " در نهایت، ما در حال حرکت هستیم، به این امید که ایران برنامه هسته ای خود را پیش نبرد. اسراییل کار بزرگی انجام نخواهد داد و ایران و نیروهای نیابتی‌اش آمریکایی‌های زیادی را در عراق یا جاهای دیگر نمی‌کشند. "این یک استراتژی نیست."


دو دهه اخیر در روابط ایران و ایالات متحده فهرستی از فرصت های از دست رفته و سوء تفاهم های عمیق در هر دو طرف است. حتی "ویلیام برنز" رییس سیا - که در گذشته یکی از بازیگران کلیدی در باز کردن کانال‌های جدید به تهران بود - این را بارها در مصاحبه‌ها و خاطراتش گفته است.


توافق هسته ای پرزیدنت باراک اوباما، که اکنون به نظر می رسد با وجود تلاش های محتاطانه جو بایدن برای احیای توافق، که به طور رسمی به عنوان برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) شناخته می شود، مورد حمایت حیاتی قرار گرفته است.

 

با این حال، حتی این تلاش‌ها نشان داده‌اند که رویکرد ایالات متحده و غرب چقدر متناقض و مردد بوده است. "حسین بنایی" یکی از نویسندگان کتاب اخیر بسیار تحسین شده "جمهوری‌های اسطوره ای " - که به ریشه‌های خصومت بین واشنگتن و تهران می پردازد - معتقد است: " تیم بایدن، خواسته یا ناخواسته، به اندازه کافی سریع حرکت نکرد تا با همان دولت ایران که بر سر برجام مذاکره کرده بود (دولت حسن روحانی)، تعامل کرده و کار را تمام کند."


بنایی، محقق روابط بین‌الملل در این باره افزود :" رویکرد ضعیف در قبال احیا برجام، به نوبه خود، محافظه‌کاران تندرو در تهران را توانمند کرد تا روایتی را درباره این توافق جا بیندازند که تماما مربوط به بد عهدی آمریکا و همدستی اروپا در اعمال فشار بر ایران بود."


اکثر ناظران ایران موافقند که حتی در بهترین حالات ممکن – حتی اگر آمریکا در زمان دونالد ترامپ از توافق هسته‌ای عقب نشینی نکرده بود و کارزار به اصطلاح فشار حداکثری را در پیش نگرفته بود – روابط ایران و ایالات متحده همچنان عمیقا تیره خواهد بود.


به بیانیه اوباما پس از امضای برجام نگاه کنید. او گفت کاملا واضح است که ما هیچ توهمی در مورد رابطه بهتر یا اینکه ایران بازیگر خوبی در منطقه است نداریم.


"جان تیرمن" مدیر اجرایی مرکز مطالعات بین‌المللی انستیتوی فناوری ماساچوست و یکی دیگر از نویسندگان کتاب جمهوری‌های اسطوره‌ای، می‌گوید اوباما که مطیع‌ترین رییس‌جمهوری ما در قبال ایران در ۴۵ سال گذشته بود، در اظهارات خود در 14 ژوئیه 2015، برای اعلام به نتیجه رسیدن برجام، ایران را "دشمن قسم خورده" خواند.


در واقع جمهوری اسلامی ایران عملا بر پایه ضدیت با آمریکا بنا شده است. در مقدمه قانون اساسی آن آمده است که "نیروی محرک" انقلاب اسلامی 1979 "توطئه آمریکایی" برای حمایت از "رژیم استبدادی" محمد رضا شاه پهلوی و تحکیم "پیوندهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ایران با امپریالیسم جهانی" بود. "


تیرمن و دیگر کارشناسان می گویند که بسیاری از فرصت های اصلی برای توافق واقعی از دست رفته است. اینها به پس از 11 سپتامبر بازمی‌گردد، زمانی که ایالات متحده در زمان جورج دبلیو بوش، رییس‌جمهوری وقت، تلاش‌های ایران برای همکاری را رد کرد و در عوض تهران را به بخشی از "محور شرارت" خود با عراق و کره شمالی تبدیل کرد.


"جیمز دابینز" دیپلمات ارشد سابق آمریکایی که در آن زمان مذاکرات با تهران را رهبری می کرد، در مصاحبه ای این هفته گفت: "ایرانی ها در آن زمان برنامه هسته ای چندانی نداشتند. من فکر می‌کنم دولت بوش که در آن زمان مرتکب اشتباهات زیادی می‌شد، از نظر ایدئولوژیک قادر به مقابله با ایرانی‌هایی بود که در حال دستیابی به آن بودند."


در هفته های پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001، حتی ایران نیز مانند بسیاری از کشورها، همدردی خود را با واشنگتن ابراز کرد.


حتی در آن زمان آیت الله خامنه ای رهبر عالی ایران که عموما دیدگاه مثبتی نسبت به آمریکا ندارد، موافقت کرد که دولت وقت اصلاح طلب (دولت سید محمد خاتمی) بابت حادثه 11 سپتامبر با آمریکا ابراز همدردی کرده و تسلیت بگوید.


در نوامبر همان سال در سازمان ملل،" کالین پاول" وزیر امور خارجه وقت آمریکا، در حال مذاکره با وزرای خارجه روسیه، ایالات متحده و شش همسایه افغانستان، از جمله ایران، برای بررسی حکومت پس از طالبان در افغانستان بود.


پاول - که اکتبر گذشته در 84 سالگی درگذشت - در مصاحبه‌ای در سال 2007 به یاد آورد که "کمال خرازی" وزیر امور خارجه وقت ایران بیانیه‌ای را ارایه کرد که حاوی ابراز تاسف کشورش از سقوط تصادفی پرواز 587 امریکن ایرلاینز در 12 نوامبر، که منجر به کشته شدن همه 260 سرنشین شد، بود.


پس از آن، پاول گفت: "من فقط به سمت او رفتم و از او برای ابراز تسلیتش تشکر کردم. و از او خواستم که مراتب قدردانی من را به رهبرش برساند. همه چیز کاملا خودجوش بود." دست دادن بین پاول و خرازی بالاترین سطح ابراز همدلی بین دو طرف از زمان قطع روابط دیپلماتیک دو کشور پس از انقلاب 1979 ایران بود.


از آنجا به نظر می رسید اوضاع بهتر شده است. مقامات آمریکایی گفتند که در اواخر همان ماه، در کنفرانس صلح بن آلمان که برای تصمیم گیری در مورد دولت پس از طالبان فراخوانده شده بود، ثابت شد که محمد جواد ظریف (سفیر وقت ایران در سازمان ملل) یک سازش دهنده کلیدی است.


دابینز، مذاکره‌کننده ارشد ایالات متحده، چند سال بعد در مصاحبه‌ای به یاد می‌آورد که ایرانی‌ها "تعدادی پیشنهاد سازنده در طول جلسه ارایه کردند."


ظریف دو پیشنهاد ارایه کرد. او با برقی در چشمانش گفت: فکر نمی‌کنم چیزی در متن وجود داشته باشد که به دموکراسی اشاره کند. آیا فکر نمی‌کنید می‌توان تعهدی برای دموکراسی‌سازی وجود داشته باشد؟" این قبل از آن بود که دولت بوش دموکراسی را به‌عنوان نوشدارویی برای خاورمیانه کشف کند.


دابینز در اواسط دهه 2000 گفت: "این ایده خوبی است." به یاد داشته باشید، ایرانی‌ها واقعا فکر می‌کنند که جامعه‌ای دموکراتیک را اداره می‌کنند که در آن حتی رهبر عالی این کشور، هرچند غیرمستقیم، انتخاب می‌شود."


ماده دموکراسی به متن اضافه شد. ظریف همچنین پیشنهاد کرد که دولت جدید افغانستان متعهد به مبارزه با تروریسم بین‌المللی باشد. دابینز گفت: "تا آنجایی که من می‌دانم این نیز وارد شده است."


در کنفرانس اهداکنندگان توکیو در ژانویه 2002، ایران متعهد شد در حدود 550 میلیون دلار به افغانستان کمک کند. این بزرگ ترین مبلغ ارایه شده از سوی یک کشور غیر عضو OECD بود و تقریبا به اندازه مبلغی بود که واشنگتن تعهد کرده بود.


اما یک هفته پس از پایان این کنفرانس، بوش سخنرانی بدنام سالانه خود در کنگره را ایراد کرد و ایران را با عراق و کره شمالی به عنوان "محور شرارت" قرار داد.


اصلاح‌طلبان ایرانی از این موضوع متعجب شدند، زیرا می‌ترسیدند که این مساله بدبینی تندروها را تایید کند. با این وجود، تلاش‌های تهران حتی پس از سخنرانی بوش و همچنین پس از حمله آمریکا به عراق در مارس 2003 ادامه یافت.


واشنگتن پست بعدها گزارش داد که تنها چند روز پس از سخنرانی "محور شرارت"، ظریف به سازمان ملل متحد رفت و لیستی قطور حاوی 290 عضو القاعده دستگیر شده در مرز افغانستان را به کوفی عنان دبیر کل وقت سازمان ملل ارایه کرد.


دابینز گفت: در آن زمان، حتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی - هسته اصلی حمایت از حکومت ایران که ترامپ بعدها آن را به عنوان یک گروه تروریستی معرفی کرد - مایل به مذاکره با واشنگتن، همراه با نیروی قدس، واحد فراساحلی سپاه بود اما بعدا مسئول حملات به نیروهای آمریکایی در عراق شد.


دابینز این هفته گفت: من با یک ژنرال نیروی قدس ملاقات کردم که حتی پیشنهاد همکاری با ایالات متحده در افغانستان را داد. در آن زمان آنها به طور منطقی منسجم بودند. این یک سیاست یکپارچه بود."


اما بوش و تندروهای ارشد دولتش، به ویژه دیک چنی، معاون رییس جمهوری، دونالد رامسفلد، وزیر دفاع، و پل ولفوویتز، معاون رامسفلد، ایران را تنها یک کشور پناه‌ دهنده تروریست می‌دانستند.


در ماه مه 2003، بمب‌گذاری‌های تروریستی در عربستان سعودی ده‌ها نفر را در 3 مجتمع مسکونی در ریاض کشتند، از جمله 7 آمریکایی را.


در واشنگتن، دولت بوش به سرعت تهران را به اتهام پناه دادن به یک مجرم ادعایی، "سیف العدل"، تروریست مصری تحت تعقیب در ارتباط با بمب گذاری های سال 1998 در سفارت های ایالات متحده در کنیا و تانزانیا متهم کرد.


عدل پس از اسامه بن لادن و ایمن الظواهری سومین فرد فهرست تحت تعقیب ترین رهبران القاعده توسط دولت آمریکا بود. ایرانی‌ها مدعی بودند که عدل در ایران در حصر خانگی است، اما واشنگتن اصرار داشت که او هسته ای را اداره می‌کرد که بمب‌گذاری‌های ریاض را سازماندهی کرده است. رامسفلد گفت: "شکی نیست که رهبران ارشد القاعده در ایران بوده و هستند و آنها مشغول هستند."


با این حال هیچ مدرک واقعی از همدستی ایران در این حمله تروریستی ارایه نشده است.


"لارنس ویلکرسون" رییس سابق دفتر پاول، این هفته در ایمیلی گفت: "ایالات متحده، به دلیل تلاقی رویدادها و شخصیت‌ها، فرصت فوق‌العاده‌ای را برای انجام همان کاری (گفتگو با ایران) که اوباما و بیل برنز سال‌ها بعد انجام دادند را از دست داد."


ایران آخرین تلاش خود را در آن دوره انجام داد، زمانی که از طریق سفیر وقت سوییس در تهران، یک بسته پیشنهادی کامل برای گفتگوهای فراگیر با ایالات متحده در مورد بسیاری از موضوعات مهم، از جمله برنامه هسته ای، حمایت از حزب الله و حماس و مبحث تغییر رژیم را به واشنگتن فاکس کرد.


دولت بوش این طرح را نادیده گرفت و مدعی شد که مشخص نیست چه کسی آن را تهیه کرده است. پس از آن افزایش تنش ها منجر به انتخاب محمود احمدی نژاد رییس جمهوری تندرو ایران در سال 2005 شد.


احمدی نژاد مهرو موم تاسیسات هسته ای نطنز، کارخانه اصلی غنی سازی اورانیوم ایران را باز کرده و سرعت برنامه هسته ای ایران را افزایش داد.


در همین حال، با افزایش شورش در عراق تحت اشغال ایالات متحده، رامسفلد و سایر مقامات ایالات متحده همچنان ایران را به دلیل نقش داشتن در حملات به نیروهای آمریکایی مقصر می‌دانستند.


و با سخت شدن روابط، تهران از فرصت شورش عراقی ها علیه نیروهای آمریکایی برای تامین و تجهیز شبه نظامیان شیعه ضد آمریکایی در عراق و اعمال نفوذ سیاسی فزاینده بر بغداد استفاده کرد.


در نتیجه، دیدگاه های جنگ طلبانه نسبت به ایران همچنان در واشنگتن غالب بود. چنی، رامسفلد و دیگر مقامات ارشد متقاعد شده بودند که هرگونه گشایش جدی مذاکرات با ایران فقط به یک دولت اسلامگرا در تهران مشروعیت می بخشد و مطمئن بودند حکومت ایران روزی سقوط خواهد کرد.

آنها همچنین بر این باور بودند که سرنگونی دیکتاتور عراق صدام حسین این روند را تسریع خواهد کرد یا حداقل تهران را برای تسلیم ترسانده است. اما همانطور که در سال 2007 نوشتم، "چشم انداز تغییر رژیم تحت حمایت ایالات متحده، خاطرات زشتی را در اذهان ایرانیان زنده می کند که همان تصویر دولت اسلامگرا از آمریکا به عنوان شیطان بزرگ را مجسم می کند."


همچنین سیاست آمریکا به احمدی نژاد و دیگر تندروها اجازه داد تا با احساسات ملی گرایانه در داخل ایران بازی کنند.


روایت سیاسی مدرن ایران در سال 1953 آغاز شد، زمانی که سازمان سیا و بریتانیا ظاهرا به سرنگونی محمد مصدق نخست وزیر منتخب دموکراتیک ایران کمک کردند.


ابراهیم یزدی، یک سیاستمدار اصلاح‌طلب، در مصاحبه‌ای که در سال ۲۰۰۷ برای مجله نیوزویک از تهران داشتم، به من گفت: "خاطره ۱۹۵۳ (28 مرداد 1332) در ایران هنوز بسیار زنده است."


او گفت: "بسیاری از ایرانی‌ها نمی‌توانند فراموش کنند که کودتای آمریکا و انگلیس در واقع روند دموکراتیک در ایران را در مرحله‌ای بسیار جنینی خفه کرد." اما پس از آن، دخالت ایالات متحده ادامه یافت. "در طول 25 سال رژیم شاه، آمریکا مستقیما در هر کاری که او انجام می‌داد دخالت داشت. و هنگامی که عراق [در سال 1980] به ایران حمله کرد، ایالات متحده به طور کامل و نظامی از رژیم صدام حمایت کرد. همه آنها می دانستند که صدام متجاوز است، اما این کار را کردند."


با این حال، در مصاحبه دیگری در جریان سفرم در آن سال، سردار محسن رضایی افسر ارشد سپاه و دبیر وقت مجمع تشخیص مصلحت نظام ایران به من گفت که حتی در دوران احمدی نژاد، تهران به دنبال یافتن راهی برای خروج از بن بست با واشنگتن بود. به گفته رضایی:" بوش جنگ سردی را با ایران آغاز کرده که اگر کنترل نشود، ممکن است به جنگ گرم تبدیل شود."


رضایی با نوشیدن چای در باغ ویلای تابستانی خود در شمال تهران، گفت که ایران مشتاق یافتن "راهی ساده برای پایان دادن به بن بست بر سر برنامه در حال پیشرفت غنی سازی اورانیوم خود است."


او "تایم اوت" – توقف همزمان توسعه هسته‌ای ایران و فشار واشنگتن - را که توسط محمد البرادعی، مدیرکل وقت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی پیشنهاد شده بود را تایید کرد. "معنی آن این است که ایران در سطح [غنی سازی] که به آن رسیده است بماند، بدون پیشرفت بیشتر. به همین ترتیب، شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامه دیگری صادر نخواهد کرد. موضوع هسته ای ایران باید از طریق راه حل جدیدی مانند این حل شود.


رضایی که هم اینک به‌عنوان معاون اقتصادی رییس‌جمهوری منصوب شده است، گفت: "اگر آمریکا رویکردی متفاوت از رویارویی با ایران را دنبال کند، معادلات ما تغییر اساسی خواهد کرد."


گفت‌وگوهای من در آن زمان با تندروها و اصلاح‌طلبان در داخل تهران نشان داد که تهران مایل بود حتی در زمان احمدی‌نژاد، سال‌ها قبل از شروع مذاکرات جدی بر سر توافق هسته ای (برجام) ، کار روی برنامه هسته‌ای خود را متوقف کند.


آنها همچنین پیشنهاد کردند که ایران می‌تواند بسته به شرایط، به دنبال سلاح هسته ای نرود و از تبدیل شدن به یک کشور " درآستانه" هسته‌ای مانند ژاپن راضی باشد.


محمدحسین عادلی، سفیر سابق میانه رو ایران در انگلیس ، در آن زمان به من گفت: "ایران دوست دارد این فناوری را داشته باشد و همین برای بازدارندگی کافی است."


و تهران به شرکت در مذاکرات هسته ای ادامه داد که در سال 2004 به رهبری اروپایی ها آغاز شد.


بدون همکاری واشنگتن، مذاکرات دستاورد چندانی نداشت، اما در زمان دور دوم ریاست جمهوری اوباما، ایالات متحده شروع به ایفای نقش فعال تری کرد.


پس از اینکه ایران در سال 2013 حسن روحانی را به عنوان رییس جمهوری معتدل تر انتخاب کرد، مذاکرات محرمانه به رهبری برنز و جیک سالیوان، مشاور فعلی امنیت ملی، در نهایت زمینه ساز توافق تاریخی جان کری وزیر امور خارجه با ظریف شد: توافق هسته ای موسوم به برجام.


در ازای لغو تحریم‌های اعمال‌شده توسط واشنگتن، سازمان ملل و اتحادیه اروپا، غنی‌سازی اورانیوم ایران را به مدت 15 سال محدود کردند و تهران را ملزم کردند که حدود 97 درصد سوخت هسته‌ای خود را به خارج از کشور ارسال کند و بیشتر سانتریفیوژهای خود را برچیده و سرزده ترین رژیم بازرسی انجام شده در تاریخ آژانس بین المللی انرژی اتمی را تعیین کردند.


منتقدان این توافق- که تا به امروز بر مخالفت خود پافشاری می کنند - همچنان اصرار داشتند که این معامله بیش از حد سخاوتمندانه و پر از حفره است. بسیاری با بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر وقت اسراییل، همسو بودند و اصرار داشتند که فشار بیشتر ایالات متحده و احتمالا اقدام نظامی، حرکت ایران به سمت بمب هسته ای را متوقف می کند.


یکی از منتقدان البته ترامپ بود که به طور یکجانبه از برجام خارج شد و تحریم های اقتصادی بیشتری راعلیه ایران وضع کرد. هیچ کدام از این فشارها کار نکرد و نتیجه این است که 7 سال پس از انعقاد برجام، به جای اینکه ایران یک سال یا بیشتر با نقطه گریز هسته ای فاصله داشته باشد، اکنون ممکن است تنها چند هفته با این نقطه فاصله داشته باشد.


روز دوشنبه، رافائل گروسی، مدیر کل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، گفت که او معتقد است تهران به تولید مواد شکافت‌پذیر کافی برای ساخت یک بمب هسته ای "بسیار بسیار نزدیک" شده است.


با این حال، حتی در حال حاضر، ممکن است امیدی برای مذاکره بیشتر وجود داشته باشد. تظاهرات ادامه دار در ایران توسط بازنشستگان و کارگران عادی نشان می دهد که تهران تا چه میزان از لحاظ اقتصادی به لغو تحریم ها نیز دارد تا حدی که حتی رییسی اصولگرا حاضر به مذاکره بوده است.


پس از بیش از یک سال مذاکرات متوالی، دیپلمات‌های اروپایی که به عنوان رابط "رابرت مالی"، فرستاده ارشد ایالات متحده عمل می‌کنند، متن نهایی توافق احیا برجام را آماده امضا کرده اند.


"علی واعظ" معاون سابق رابرت مالی در گروه بین‌المللی بحران، جایی که او به‌عنوان مدیر پروژه ایران فعالیت می‌کند، می‌گوید: "طنز غم‌انگیز این است که هر دو طرف اکنون یک توافق آماده دارند و همه پرانتزها در متن [موضوعات اضافی] بسته شده است."


او گفت که دولت بایدن گفته 1100 مورد از بیش از 1500 تحریمی که - با خروج ترامپ از برجام "بازگشته اند" و چه آنها که توسط رییس جمهوری سابق اعمال شده اند – را لغو خواهد کرد.


اما سیاستمداران تندرو در هر دو طرف ممکن است همچنان مانع یک توافق شوند. به ویژه دولت بایدن تمایلی به حذف سپاه ایران از لیست تروریستی ندارد.


واعظ گفت: "این تله ای بود که دولت ترامپ برای جانشین خود کار گذاشت و متاسفانه دولت بایدن در آن گرفتار شده است. زیرا آنها حاضر نیستند بهای سیاسی آن را بپردازند."


در همین حال، امید به تغییر رژیم در تهران همچنان سایه سنگین خود را بر بحث های سیاسی در واشنگتن انداخته است و احتمالا همچون موارد گذشته این امیدها واهی باشد.


اعتراضات این روزها در ایران در مقایسه با اوج گیری جنبش سبز، زمانی که اصلاح طلبان همسو با محمد خاتمی، رییس جمهوری سابق، در سال 2009 به خیابان ها ریختند، هنوز بسیار کوچک هستند و مخالفان رژیم هنوز فاقد سازماندهی نهادی مانند اتحادیه های کارگری پر جنب و جوش هستند.


تیرمن گفت: "به نظر نمی‌رسد جنبش سبز و اصلاح‌طلبان اهرم های واقعی خود را آن‌طور که در دوره خاتمی برای مدت کوتاهی داشتند، داشته باشند.. من چیزی نمی بینم که در کوتاه مدت تغییر کند. حکومت ایران همواره توانسته این اعتراضات را مهار کند."

 

 

 

ارسال به دوستان