۱۸ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۸ آبان ۱۴۰۳ - ۰۲:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۵۵۹۲۵
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۹ - ۰۹-۰۶-۱۴۰۱
کد ۸۵۵۹۲۵
انتشار: ۱۲:۵۹ - ۰۹-۰۶-۱۴۰۱

"نشنال اینترست": وقتی آمریکا نمی خواهد از رویای تغییر رژیم در ایران دست بردارد

نشنال اینترست: تهران و هاوانا از رویاهای خود برای انقلاب دایمی جهانی دست کشیده اند. اما واشنگتن از رویاهای خود برای پیروزی ایدئولوژیک بر این دو کشور دست برنداشته است.

نشریه آمریکایی " نشنال اینترست" با انتشار مقاله ای به قلم " متیو پِتی"، رویکرد اشتباه و ایدئولوژیک ایالات متحده آمریکا در مقابل دولت هایی چون ایران و کوبا را مانع اصلی عادی سازی رابطه با تهران و هاوانا دانست و گفت در حالی که تهران و هاوانا طی دهه های گذشته از بسیاری از آرمان های انقلابی و صدور انقلاب خود به خارج دست کشیده و واقع گرا تر شده اند، اما طبقه سیاسی حاکم بر واشنگتن همچنان با عینک ایدئولوژیک به این دو کشور نگاه می کند و خواهان تغییر رژیم در این دو کشور است.


به گزارش عصرایران، در این مطلب آمده است:


پرزیدنت باراک اوباما بیش از هر رییس‌جمهوری ایالات متحده در دهه‌های گذشته برای عادی‌سازی روابط با ایران و کوبا گام برداشت. دولت اوباما معتقد بود که پیوندهای بیشتر با ایالات متحده به لیبرال شدن جامعه ایران و کوبا کمک می کند.


اما پس از اوباما، شاهین های (تندروهای) آمریکایی با این استدلال که تغییر رژیم تنها راه حل در ایران و کوباست، با چنگ و دندان دوباره به مبارزه با این دو کشور رفتند.


پس از روی کار آمدن دولت تندرو ترامپ، ایالات متحده دولت های ایران و کوبا را بیش از هر زمان دیگری تحت فشار قرار داد. در حالی که دولت بایدن تلاش کرده است تنش ها را کاهش دهد، اما اشتهای کمی برای گشایش دیپلماتیک بزرگ با آنها نشان داده است.


اکنون گروهی از شاهین های لیبرال آمریکایی راه میانه ای را برای برخورد با ایران و کوبا پیشنهاد می دهند. آنها استدلال می کنند که هم دیپلماسی ساده لوحانه و هم کارزارهای تهاجمی تحمیل انزوا بر این دو کشور شکست خورده اند و میانه روهای خسته جهان را مجبور به ایجاد مسیرعملی تری کرده است.


در رویکرد پیشنهادی آنها، تحریم‌های اقتصادی علیه هر دو کشور باقی خواهند ماند، اما با معافیت‌های "بشردوستانه". فشار نظامی ادامه خواهد داشت، اما به شکل "حملات دفاعی دقیق". تغییر رژیم همچنان هدف است، اما این کار در نتیجه انجام یک بازی طولانی تری خواهد بود.


اما هیچ یک از این اردوگاه ها حاضر نیستند با ایران و کوبا آنطور که هستند تعامل کنند. از نظر آنها دیپلماسی نمی تواند صرفا وسیله ای برای تامین منافع ایالات متحده باشد، بلکه باید سبک زندگی آمریکایی را به پیروزی برساند! شاهین های لیبرال، که به میانه روی و عمل گرایی خود می بالند، اغلب وسواس بیشتری از هر کشور ایدئولوژیک دیگری، برای پیروزی ایدئولوژیک دارند.


تهران و هاوانا از رویاهای خود برای انقلاب دایمی جهانی دست کشیده اند. اما واشنگتن از رویاهای خود برای پیروزی ایدئولوژیک بر این دو کشور دست برنداشته است.

عکس آرشیوی/ رویترز


"کریم سجاد پور" یکی از برجسته‌ترین شاهین‌های لیبرال، که تحلیلگر موسسه کارنگی و کارشناس روابط ایران و آمریکا است از این زمره افراد است.
او در مجموعه‌ای از مقالات استدلال کرده است که عادی‌سازی روابط آمریکا با ایران غیرممکن است، زیرا جمهوری اسلامی برای ادامه حیات به آمریکاستیزی نیاز دارد. سجادپور یک جنگ سرد دایمی را پیشنهاد می کند که هدف آن از بین بردن تعادل رهبری ایران است که فضا را برای انقلاب لیبرال دمکراتیک در داخل ایران باز می کند.


در مقاله اخیر در نیویورک تایمز، او استدلال می کند رهبران ایران مقدار مناسبی از انزوای جهانی را برای بقای حکومت خود لازم می دانند. آنها می خواهند نه دبی باشند نه کره شمالی. آنها می خواهند بدون تحریم بتوانند نفت خود را در بازار جهانی بفروشند، اما نمی خواهند به‌طور کامل در سیستم جهانی ادغام شوند."
عبارت بسیار کوتاه تری برای آنچه سجادپور توصیف می کند وجود دارد: "حاکمیت ملی".


رهبران ایران و کوبا مایلند با جهان بر مبنای عملگرایانه برخورد کنند و در عین حال نظام حکومتی خود را حفظ کنند. اساسا دولت-ملت ها قرار است این گونه عمل کنند.


روابط بین‌الملل مدرن مبتنی بر قرارداد "وستفالیا" است. اروپا پس از اصلاحات پروتستان، چندین دهه جنگ مذهبی متحمل شده بود، بنابراین در سال 1648، قدرت های بزرگ اروپایی با معاهده ای بر اساس اصل "هر پادشاهی بر اساس دین خود" به این جنگ های مذهبی خاتمه دادند و اصل "حاکمیت ملی" بنیان نهاده شد.


دولت ها ممکن است از ارزش های یکدیگر منزجر و وحشت زده شوند، اما می توانند به خاطر صلح و عمل گرایی این تفاوت ها را کنار بگذارند. شاهزادگان کاتولیک معتقد بودند که پادشاهان پروتستان برای مردم خود بلیت یک طرفه به جهنم می خرند. احزاب سرمایه داری بر این باورند که احزاب کمونیست ابراز وجود مردم خود را خفه می کنند.اما همزمان همه آنها می توانند تجارت و دیپلماسی را بر اساس اصل احترام به مرزهای یکدیگر انجام دهند.


برایان هوک، فرستاده ویژه سابق ایالات متحده در امور ایران، به این ادعا علاقه داشت که ایران یک کشور "وستفالیا" نیست، بلکه یک "مافیای مذهبی فاسد" است.


اما برعکس، این رهبران آمریکایی هستند که اصول وستفالیا را فراموش کرده اند. واشنگتن واقعا نمی داند چگونه با کشورهایی که می خواهند بدون وارد کردن مجموعه ای از موسسات به سبک آمریکایی یا پذیرش دولت تحت سلطه ایالات متحده، با دنیا تجارت کنند، تعامل کند.


ایران و کوبا ممکن است زمانی رویای گسترش اسلام گرایی یا کمونیسم را در سراسر جهان به همین روش در سر داشتند، اما بیش از سه دهه موقعیت ابرقدرتی بلا منازع ایالات متحده (پس از فروپاشی شوروی) - و همچنین انزوای آنها - به این دیدگاه پایان داده است.


کوبا اکنون تقریبا با تمام کشورهای سرمایه داری جهان روابط عادی دارد و برخی از نزدیک ترین متحدان جمهوری اسلامی هم رژیم های اسلام هراس هستند.


در این راستا، ایران تئوکراتیک و کوبا سکولار به دلیل تهدیدهای مشترکی که با آن روبرو هستند، مایل به همکاری با یکدیگر هستند. برخی ممکن است این را ریاکاری یا ورشکستگی ایدئولوژیک بنامند، اما آمریکایی ها می توانند از انعطاف پذیری بیشتری در نحوه برخورد با جوامع مختلف بهره مند شوند.


ملی گرایی نام جدید بازی آنها است. سیاستمداران ایرانی سعی می کنند نمادهای اسلامی را با تاریخ امپراتوری های پارسی پیش از اسلام ترکیب کنند. یک بازدید کننده از هاوانا بیشتر از کارل مارکس و ولادیمیر لنین، پرتره های "خوزه مارتی" شاعر ملی کوبا را می بیند.


فیدل کاسترو فقید، که زمانی تلاش کرد دین را در کوبا از بین ببرد، سرانجام یاد گرفت که قدیسان آفریقایی-کوبایی را بپذیرد. "تندروهای رژیم" در تهران و هاوانا به جای اینکه پرچم اسلام و مارکسیسم را بر سر زبان ها بیاندازند، بیشتر از دیدگاه استقلال و امنیت کشورشان صحبت می کنند.

البته، آمریکاستیزی بخشی از ایدئولوژی هر دو کشور است. اما این به دلیل تهدید عینی است که ایالات متحده برای حاکمیت آنها ایجاد می کند. برای به اهتزاز درآوردن پرچم در مقابل دشمن بیرونی، لازم نیست به اخلاق اسلام گرا یا نظریه اقتصادی مارکسیستی اعتقاد داشته باشیم. در واقع، کسانی که مخالف ایدئولوژی دولتی هستند ممکن است همچنان تحت تاثیر زبان مبارزه و فداکاری میهن پرستانه قرار گیرند.


محسن نامجو، خواننده تبعیدی ایرانی، در سال 2019 نوشت: "اگر خدای ناکرده جنگی آغاز شود، من... برای دفاع از میهنم به ایران بازخواهم گشت."

زمانی که فشار وارد شد، تهران و هاوانا تماس اوباما را پذیرفتند. ایران (در قالب توافق برجام در سال 2015) بخش زیادی از برنامه هسته‌ای خود را با کاهش تحریم‌ها مبادله کرد، در حالی که کوبا از دیپلمات‌ها، بازرگانان و گردشگران آمریکایی استقبال کرد. اگرچه دیپلماسی همه چیز را به یکباره حل نکرد، اما تهران و هاوانا کانال هایی را برای گفتگو با آمریکا در مورد موضوعات مختلف باز کردند.


اما در مقابل و در داخل آمریکا، چون دست کشیدن از سیاست تغییر رژیم برای بسیاری بهای ایدئولوژیک بسیار بالایی داشت، طبقه سیاسی واشنگتن علیه تعامل جمع شدند و استدلال کردند که سرعت اصلاحات در ایران و کوبا بسیار کند است یا اینکه اساسا دیپلماسی هدیه ای به دیکتاتورها است.


جانشینان اوباما (دولت ترامپ) به این امید چسبیده بودند که سیستم های ایران و کوبا در آستانه فروپاشی هستند و مردم هر دو کشور فقط منتظر فشار آمریکا برای سرنگونی حاکمان خود هستند.


آمریکا نتیجه ای از سیاست فشار حداکثری خود علیه ایران نگرفت. در حالی که مخالفت ها با دولت هم در ایران و هم در کوبا افزایش یافته است، اما هیچ راه فوری برای ضدانقلاب وجود ندارد و حتی سجادپور اذعان می‌کند که فروپاشی رژیم در ایران احتمالا سال‌ها طول خواهد کشید.


عادی سازی در نهایت یکی از بزرگترین فرصت های از دست رفته قرن بیست و یکم بوده است. ایالات متحده می توانست به هر دو دشمن سرسخت از موضع قدرت نسبی نزدیک شود. اما در عوض، ایران و کوبا را به اعماق مدار روسیه و چین سوق داده است، درست زمانی که این دو ابرقدرت شروع به ایجاد یک چالش واقعی برای قدرت ایالات متحده کردند.


هر چقدر هم که درگیری با کوبا بیهوده باشد، واشنگتن احتمالا می تواند بدون احساس درد واقعی، آن را برای مدت طولانی ادامه دهد. حالت خصومت دایمی با ایران مشکل بسیار بزرگتری است، چون جمهوری اسلامی ایران (بر خلاف کوبا) قدرت و نفوذ خود را در سراسر خاورمیانه توسعه داده است و حتی ممکن است با دستیابی به سلاح اتمی به یک قدرت جهانی تبدیل شود.


به هر حال، یک بازدارنده هسته ای معتبر به مسکو و پکن اجازه می دهد تا روابط خود را با واشنگتن داشته باشند. همه می دانند تلاش برای ایجاد "تغییر رژیم" - یعنی جنگ داخلی یا بحران رهبری - در کشوری با بمب‌های هیدروژنی یک دیوانگی محض است. و بنابراین، رهبران ایالات متحده توانسته‌اند روسیه و چین را همان‌طور که هستند بپذیرند، و حتی زمانی که اختلاف نظرهای عمیقی وجود دارد، با تعامل با این کشورها، سعی در حل اختلاف کنند.


شاهین‌های آمریکایی را گاهی می‌توان با رئالیست‌ها اشتباه گرفت، زیرا آنها حاضرند به نام مهار ایران و کوبا با دیکتاتورها پیمان دوستی ببندند. در واقع، روابط ایالات متحده با کشورهایی مانند عربستان سعودی بسیار ایدئولوژیک است. نکته این است که از نظر شاهین های آمریکایی مساله فقط تسلیم نمادین در برابر سبک زندگی آمریکایی در این قبیل کشورهاست و دموکراسی و حقوق بشر کاربرد عملی ندارد.


در اوایل سال جاری، جفری گلدبرگ و گرام وود سردبیر و ستون نویس نشریه آتلانتیک آمریکا به عربستان سعودی سفر کردند تا در مورد تحولات اخیر این کشور بنویسند. ولیعهد جوان سعودی بیرحمانه هر نوع مخالفت با تفسیر شخصی و مدرنیستی او از اسلام را سرکوب می کند. اما جوانان سعودی می‌توانند در کنسرت‌های آمریکایی برقصند و سینماهای جدید فیلم‌های آمریکایی پخش می‌کنند، و آموزش مجدد در زندان، مبارزان مذهبی سابق را به مشاوران تجاری آمریکایی تبدیل کرده است.


گلدبرگ و وود زمان کمی را صرف بحث درباره موضوعاتی مانند تولید نفت، فروش تسلیحات یا امنیت منطقه کردند. در عوض، آنها بر این تمرکز کردند که چگونه قدرت ایالات متحده می تواند اطمینان حاصل کند که "تغییرات در فرهنگ سعودی غیرقابل برگشت می شود."

 

ارسال به دوستان