۱۸ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۸ آبان ۱۴۰۳ - ۰۱:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۸۲۲۸۰
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۴ - ۲۳-۱۲-۱۴۰۱
کد ۸۸۲۲۸۰
انتشار: ۱۲:۳۴ - ۲۳-۱۲-۱۴۰۱
واژه‌خانۀ عصر ایران

«ساتیاگراها» یعنی چه؟

ساتیاگراها بخشی از دکترین فلسفی و اجتماعی مهاتما گاندی رهبر نهضت استقلال ملی هند بود که به استراتژی سیاسی "مقاومت بدون خشونت" یا "مقاومت مدنی" منتهی شد. کند.

  عصر ایران - ساتیاگراها (Satyagraha) واژه‌ای سانسکریت است به معنای "پافشاری بر حقیقت و پرهیز از خشونت.

ساتیاگراها بخشی از دکترین فلسفی و اجتماعی مهاتما گاندی رهبر نهضت استقلال ملی هند بود که به استراتژی سیاسی "مقاومت بدون خشونت" یا "مقاومت مدنی" منتهی شد.

مطابق اصل ساتیاگراها، نیروی روحی در مبارزات سیاسی و اجتماعی مهم‌تر از نیروی مادی است. بنابراین گاندی برخلاف رهبران بزرگی مثل لنین و مائو، به روش‌های خشونت‌آمیزی که این دو در جریان انقلاب روسیه و انقلاب چین (که چیزی جز جنگ داخلی نبود) استفاده کردند، اعتقادی نداشت.

اصل عدم خشونت، اساس فلسفۀ گاندی را تشکیل می‌داد که تفاهم اقشار و طبقات هم قسمتی از آن است.

در واقع گاندی فقدان تفاهم و سازگاری را نیز مصداقی از خشونت یا زمینه‌ای برای ایجاد خشونت می‌دانست و به همین دلیل تفاهم نیروهای اجتماعی گوناگون را لازمۀ تحقق اصل عدم خشونت قلمداد می‌کرد.

طبیعتا برای تحقق چنین تفاهمی، گروه‌های مختلف باید اهل سازش باشند و از انعطاف‌پذیری لازم برای رسیدن به یک زندگی اجتماعی و سیاسی مسالمت‌آمیز برخوردار باشند.

مهاتما گاندی

ساتیاگراها چه بود؟

 ساتیاگراها از دو بخش ساتیا به معنای حقیقت و اگراها به معنای پافشاری تشکیل شده‌است؛ بنابراین ساتیاگراها به پافشاری بر حقیقت ترجمه می‌شود و عبارتی‌ست است که ماهاتما گاندی آن را ابداع کرد و گسترش داد. او از ساتیاگراها، در خلال جنبش استقلال‌طلبی هند و پیشتر در کشمکش‌های آفریقای جنوبی استفاده کرد.

عبارت ساتیاگراها بار اول در آفریقای جنوبی و برای اطلاق به مبارزات هندی‌های آفریقای جنوبی مورد استفاده قرار گرفت. گاندی طی فراخوانی از همهٔ هم‌قطارانش خواست که معنادارترین نام را برای جنبش هندی‌ها در آفریقای جنوبی انتخاب کنند. از میان همهٔ پیشنهادها، ساداگراها (سادا به معنای خوبی) انتخاب شد. کمی بعد گاندی، با جانشین کردن ساتیا به جای سادا، آن را به ساتیاگرا تغییر داد که سمبولی برای فلسفهٔ فکری گاندی یعنی قدرت حقیقت بر اساس شجاعت‌های بدون خشونت و از خود گذشتگی بود.

خود گاندی دربارۀ واژۀ ساتیاگراها چنین می‌گفت: « حقیقت (ساتیا) به عشق اشاره دارد و پافشاری (اگراها) مولد است و از همین رو برابرنهاد نیروست. به همین خاطر من جنبش مردم هند را ساتیاگراها خواندم؛ یعنی نیرویی که از حقیقت و عشق و خشونت‌گریزی به دنیا می‌آید.»

مخالفان دکترین گاندی، معتقد بودند که مبارزه تنها با اتکا به قوت روح و فضائل اخلاقی و بی‌آزاری مطلق، معنایی ندارد جز تثبیت بندگی. آن‌ها می‌گفتند روش سیاسی گاندی، زیر نقاب مردم‌دوستی در واقع به دشمنان مردم خدمت می‌کند.

اما داوری تاریخ به سود گاندی است. یعنی گاندی با مقاومت مدنی‌اش موفق شد انگلیسی‌ها را از هند بیرون براند و استقلال هند را به دست آورد.

با این حال این بحث همواره مطرح بوده است که آیا مبارزۀ خشونت‌پرهیز گاندی، همیشه و همه‌جا جواب می‌دهد؟ یعنی این تنها روش مبارزه برای رسیدن به اهداف سیاسی باشد؟

خشونت بالای مبارزات و انقلاب‌های کمونیستی در طول قرن بیستم، بویژه در روسیه و چین، گرایشی عمومی به حمایت از روش گاندی را پدید آورده است و او را رهبر سیاسی مناسب‌تری در قیاس با رهبرانی چون لنین و مائو ارزیابی می‌کند.

مائو

ساتیاگراها چه بود؟

اما برخی از جامعه‌شناسان هم گفته‌اند دموکراسی محصول درگیری نیروهای اجتماعی است؛ بنابراین تجویز پرهیز مطلق از خشونت به عنوان روشی فرازمانی و فرامکانی، درافتادن به ورطۀ ایده‌آلیسم سیاسی است و معترضان، چه به استعمار بریتانیا اعتراض داشته باشند چه به استبداد تزار، در مواجهه با سرکوبگری نیروی واجد حاکمیت (چه آن نیرو "خارجی" باشد مثل مورد بریتانیا و هند، چه داخلی باشد مثل حکومت تزار در روسیه)، از حق "دفاع مشروع" برخوردارند و می‌توانند خشونت حکومت را با خشونت متقابل پاسخ دهند.

ولی منتقدان این دیدگاه می‌گویند قوای نظامی در اختیار حکومت است و توسل به خشونت در مواجهه با نیروهای سرکوب حکومت، به معنای تشدید سرکوب مردم معترض و بی‌سلاح و در حکم قطعی شدن شکست اعتراض و مقاومت است.

در مقابل، برخی از چپگرایان قائل به مبارزۀ مسلحانه، با نظر به جنگ داخلی در چین و کوبا، از چیزی دفاع می‌کنند که ساموئل هانتینگتون آن را "انقلاب شرقی" نامیده است. یعنی انقلابی که از مناطق پیرامونی کشور آغاز می‌شود و به سمت مرکز می‌رود و مهم‌تر اینکه، توام با جنگ داخلی است.

این افراد که عمدتا مارکسیست بوده‌اند، مبارزۀ مسلحانۀ گروه‌های چریکی را مقدمه‌ای برای جنگ داخلی به قصد تحقق اهداف سیاسی‌شان می‌دانستند.

اما مخالفان این دیدگاه، تاکید می‌کنند که انقلاب از طریق جنگ داخلی در چین، محصول جنگ جهانی دوم بود که پای نظامیان ژاپن را به چین باز کرده بود و حکومت ملی چین، در واقع در جنگ با نظامیان ژاپنی تضعیف شده بود که در سال 1949 مغلوب ارتش مائو شد.

فیدل کاسترو

ساتیاگراها چه بود؟

در مورد انقلاب کوبا هم، دانشمندان سیاسی گفته‌اند که پیروزی فیدل کاسترو و یارانش محصول فساد چشمگیر و فقدان ارادۀ مقاومت در حکومت باتیستا بود وگرنه تجهیزات نظامی کاسترو و اطرافیانش در حدی نبود که بتوانند یک حکومت مستقرِ برخوردار از ارتش رسمی را شکست دهند.

در مجموع به نظر می‌رسد که این رأی کلاسیک در علوم سیاسی درست است: تا وقتی که حکومت توان و ارادۀ سرکوب را داشته باشد، انقلاب از طریق مبارزات خشونت‌‌آمیز و خونبار ناممکن است.

بنابراین باید گفت تز عدم خشونت گاندی، تا حد زیادی هم محصول مواجهۀ او با انگلیسی‌هایی بود که قطعا از سرسختی و سبعیت روس‌ها (چه در زمان تزار و چه در زمان لنین) برخوردار نبودند.

ضمنا قدرت بریتانیا پس از جنگ جهانی دوم روندی نزولی را آغاز کرده بود و هیأت حاکمۀ این کشور می‌دانست که دیر یا زود باید استقلال مستعمراتش را به رسمیت بشناسد.

مقایسۀ عملکرد بریتانیا و فرانسه در برابر نهضت استقلال‌طلبی هند و الجزایر نیز رفتار ملایم‌تر بریتانیا را نشان می‌دهد و این یکی از علل توفیق تاریخی گاندی بود. اگرچه فرانسوی‌ها نهایتا ناچار شدند استقلال الجزایر را به رسمیت بشناسند ولی مبارزات مسلحانۀ طولانی‌مدت در الجزایر، حدود 1 میلیون کشته بر جای گذاشت.

نکتۀ دیگر اینکه، استقلال هند در زمانی به رسمیت شناخته شد که چرچیل امپریالیست از قدرت کنار رفته بود کلمنت آتلی سوسیالیست نخست‌وزیر بریتانیا بود. چرچیل مخالف استقلال هند بود و باید گفت نبود او در راس قدرت در بریتانیا، از بخت تاریخی مردم هند بود.

کلمنت آتلی

ساتیاگراها چه بود؟

در فرانسه هم ژنرال دوگل علیرغم مخالفت بسیاری از رجال سیاسی این کشور، با استقلال الجزایر موافقت کرد. شاید اگر کس دیگری جز دوگل در فرانسه در راس قدرت بود، تاریخ به گونۀ دیگری رقم می‌خورد.

پیروزی انقلاب روسیه در 1917 هم محصول ابتلای حکومت تزار به ضعف مفرط در جریان جنگ جهانی اول بود. یعنی حکومت تزار تا حد زیادی توان سرکوب انقلابیون را از دست داده بود. لنین که می‌دانست "جنگ مامای انقلاب است"، با تلاش کمونیست‌های کشورهای درگیر جنگ جهانی اول برای تحقق صلح، مخالف بود.

خلاصه اینکه، در شرایط نرمال تز "مقاومت مدنی" گاندی عقلانی‌تر از "مبارزۀ خشونت‌آمیز" به نظر می‌رسد؛ زیرا اگر مقاومت مدنی به نتیجه نرسد، خسارات کمتری در بر دارد ولی "مبارزۀ خشونت‌آمیز"، قربانیانی بیشتر و شانسی کمتر برای پیروزی دارد.

 مبارزۀ خشونت‌آمیز در شرایطی که جنگی در جریان است (مثل مورد روسیه در 1917) و یا یک جنگ ویرانگر تازه پایان یافته است (مثل مورد بریتانیا در 1947: سال استقلال هند) و یا سیاستمداری عاقل در برابر انقلابیون قرار دارد (مثل کلمنت آتلی در برابر انقلابیون هند، ژنرال دوگل در برابر انقلابیون الجزایر، گورباچف در برابر انقلابیون اروپای شرقی و فردریک دکلرک رئیس جمهور آفریقای جنوبی در برابر ماندلا و یارانش)، امکان موفقیتش بیشتر می‌شود.

نلسون ماندلا

ساتیاگراها چه بود؟

با این حال، نفس مبارزۀ خشونت‌آمیز همواره به لحاظ اخلاقی زیر سؤال بوده است زیرا روی آوردن به کشت و کشتار برای تحقق یک هدف سیاسی، ولو از جانب مظلومان، موجه به نظر نمی‌رسد. این نکته، دلیل اصلی اختلاف نلسون ماندلا و همسرش بود و موجب جدایی آن‌ها شد.

ماندلا که در دوران جوانی یک کمونیست قائل به مبارزۀ خشونت‌آمیز بود، در دوران پیری دیگر چنین دیدگاهی نداشت و مشی سیاسی‌اش در مجموع به گاندی نزدیک‌تر بود تا به کمونیست‌های انقلابی.

به هر حال ایدۀ ساتیاگراها یا مقاومت مدنی، تاثیر عمیقی بر فرهنگ سیاسی جهان در 75 سال اخیر داشته است و پیروزی گاندی نیز شرایطی را در جهان معاصر ایجاد کرده که امروزه کسی به راحتی نمی‌تواند از مبارزۀ خشونت‌آمیز دفاع کند.

 

ارسال به دوستان