چگونه میتوان از وقوع جنگ جهانی سوم جلوگیری کرد؟ (بخش سوم)
(مصاحبۀ اکونومیست با هنری کیسینجر)
منبع: اکونومیست
مصاحبهکننده : اکونومیست
تاریخ انتشار: ۱۷ مه ۲۰۲۳
مترجم: لیلا احمدی
➖➖➖➖➖➖➖➖
کیسینجر چند توصیۀ اساسی به رهبران سیاسی دارد:
توصیۀ اول: «بیرحمانه و باقاطعیت جایگاهتان را تعریف کنید. آمریکا در شیب نزولی قرار گرفته و بر اثر تحول تاریخی، ابرقدرت دیگری در نهایت جای ما را خواهد گرفت».
توصیۀ دوم: «اهدافی تعریف کنید که بتوانند افراد را جذب کنند و برای دستیابی به این اهداف، ابزارهای قابل توصیف بیابید.»
توصیۀ سوم: «همۀ مسائل را به اهداف داخلی خود - هر چه که هست -، پیوند بزنید».
"ما در جهانی با قدرت تخریب بیسابقه زندگی میکنیم. اکنون هیچ محدودیتی وجود ندارد. در جهان کنونی هر حریفی کاملاً آسیبپذیر است."
"غرب برای برقراری صلح پایدار در اروپا نیازمند دو جهش استراتژیک است: پیوستن اوکراین به ناتو و مهندسیِ همجواری با روسیه."
➖➖➖➖➖➖➖➖
عصر ایران- بخش سوم مصاحبۀ هشت ساعتۀ اکونومیست از این قرار است:
بسیاری از کشورهای غربی بهنحوی قابلتوجه دستکم از یکی از این اهداف (جهشها) امتناع میکنند. مشارکت چین به عنوان متحد روسیه و مخالف ناتو، نیل به هدف دیلماتیک را دشوار خواهد کرد. منافع چین در گرو این است که روسیه را صحیح و سالم از جنگ با اوکراین خارج کند.
باید درنظر داشت که شی شراکتی باز و "بدون محدودیت" و رابطهای مبتنی بر احترام با پوتین دارد و ازطرفی هرگونه فروپاشی در مسکو - که با ایجاد خلاء قدرت در آسیای مرکزی میتواند به "جنگ داخلی از نوع سوریه" بیانجامد- ، تهدید برای چین محسوب میشود.
پس از تماس شی با زلنسکی، چین ممکن است بین روسیه و اوکراین میانجیگری کند. کیسینجر یکی از معماران سیاستی است که آمریکا و چین را در مقابل اتحاد جماهیر شوروی قرار داد. او تردید دارد که چین و روسیه بتوانند بهخوبی با یکدیگر همکاری کنند.
درست است که آنها نسبت به ایالات متحده ظن مشترک دارند، اما نوعی بیاعتمادی غریزی بینشان وجود دارد. او میگوید: «من هرگز رهبران روسیه و چین را ندیدهام که در مورد یکدیگر چیز خوبی گفته باشند.» آنها متحدان طبیعی نیستند.
به نظر او چینیها برای پیشبرد منافع ملی خود وارد دیپلماسی اوکراین شدهاند. آنها تلویحاً از نابودی روسیه حمایت نمیکنند، اما بر این باورند که اوکراین باید کشوری مستقل باقی بماند و نسبت به استفاده از تسلیحات هسته ای هشدار دادهاند.
آنها حتی ممکن است تمایل اوکراین برای پیوستن به ناتو را بپذیرند. کیسینجر میگوید: «چین فقط تاحدی دخالت خواهد کرد، زیرا آنها نمیخواهند با ایالات متحده درگیر شوند ولی تا جایی که ممکن است میخواهند نظم جهانی خود را ایجاد کنند.
دومین حوزهای که چین و آمریکا باید پیرامون آن گفتگو کنند، "هوش مصنوعی" است. او میگوید: «ما در آغاز راهی هستیم که در خلال آن ماشینها قادرند هر نوع بیماری همهگیر را به جهان تحمیل کنند. پاندمی فقط منحصر به تسلیحات هستهای نیست، بلکه هر زمینهای برای تخریب بشریت را دربرمیگیرد.»
حتی متخصصان هوش مصنوعی نیز نمیدانند که قدرت این حوزه چقدر خواهد بود، اما کیسینجر معتقد است که هوش مصنوعی ظرف پنج سال به رکنی کلیدی در امنیت جهانی مبدل خواهد شد.
او پتانسیل مخربِ هوش مصنوعی را با "اختراع چاپ" مقایسه میکند که ایدههایی را گسترش داد که در ایجاد جنگهای ویرانگر سدههای ۱۶ و ۱۷ موثر بود.
کیسینجر هشدار میدهد که «ما در جهانی با قدرت تخریب بیسابقه زندگی میکنیم. با درنظرگرفتن این اصلِ هوش مصنوعی که "انسان باید در حلقۀ یادگیری ماشینی باشد"، این مخاطره وجود دارد که سلاحهایی خودکار و مهارنشدنی خلق شوند.
«اگر به تاریخ نظامیِ جهان بنگرید، درمییابید که به دلیل محدودیتهای جغرافیایی و خطاپذیری هرگز امکان نابودی همه مخالفان وجود نداشته، اما اکنون هیچ محدودیتی وجود ندارد. هر حریفی کاملاً آسیبپذیر است.»
هوش مصنوعی کنارزدنی نیست؛ درنتیجه چین و آمریکا باید تا حدی از قدرت نظامی خود به عنوان عامل بازدارنده استفاده کنند. آنها میتوانند با مذاکرات کنترل تسلیحات، تهدید سلاحهای هسته ای را به حداقل برسانند.
کیسینجر میگوید: «فکر میکنم باید مباحثاتی دربارۀ تأثیر فناوری بر یکدیگر داشته باشیم. باید گامهای اولیه را به سمت کنترل تسلیحات برداریم، بهنحویکه در جریان مذاکرات هر یک از طرفین مطالب قابل دفاعی درخصوص قابلیت هستهای ارائه کند.»
مذاکرات به اعتماد متقابل کمک میکنند و ابرقدرت ها را به خویشتنداری سوق میدهند. اما آیا رهبران آنقدر عاقل و هشیار هستند که دریابند هوش مصنوعی را نباید تا خرخره به کار گرفت؟ آیا واقفند که با تکیه بر دستاوردهای ناشی از قدرت، احتمالاً جهان را نابود خواهند کرد؟
توصیۀ سوم کیسینجر به رهبران سیاسی این است که «همۀ مسائل را به اهداف داخلی خود - هر چه که هست -، پیوند بزنید». برای آمریکا این امر مستلزم یادگیری نحوۀ عملگراییِ بیشتر، تمرکز بر ویژگیهای رهبری و از همه مهمتر، بازسازی و بازنگریِ فرهنگ سیاسی است.
الگوی کیسینجر برای تفکر عملگرایانه، هند است. او به یاد میآورد که یکی از مدیران سیاسیِ ارشد هند توضیح میداد که سیاست خارجی باید بر پیمانهای اقتضایی بنا شده باشد، پیمانهایی که با اهداف داخلی هماهنگ باشند. درواقع این اشتباه است که سیاست کشور را به ساختارهای عظیم و چندجانبه محدود کنیم.
این رویکرد معاملاتی به طور طبیعی ارتباطی با آمریکا ندارد. مضمونی که در تاریخ حماسیِ روابط بینالملل با الگوی راهبردی کیسینجر جریان دارد «دیپلماسی» است. ایالات متحده اصرار دارد همۀ مداخلات خارجیاش را در قالب تقدیری به تصویر بکشد که میکوشد شمای جهانیاش را در جامعهای آزاده، دموکراتیک و سرمایهدار بازسازی کند.
مشکل این است که "اصول اخلاقی - حتی اگر تغییر مطلوبی ایجاد نکنند - غالباً عنان منافع را به دست میگیرند".
حقوق بشر مهم است، اما نباید در قلب سیاست قرار گیرد. درواقع تفاوت بین "تحمیلکردن" یا "پیشنهاد دادن" به این شیوه است که مثلا بگویید: "این گزینه بر روابط سیاسی تأثیر میگذارد، اما تصمیم با شماست".
کیسینجر خاطرنشان میکند که «ما سعی کردیم سیاستمان را به سودان [تحمیل کنیم]». حالا به سودان نگاه کنید و ببینید چه وضعی دارد. میخواهم بگویم که اصرار و شتابزدگی در انجام سیاستِ درست میتواند بهانهای برای نیندیشیدن به پیامدهای آن سیاست باشد.
رئالیستها معمولاً تمایل به استفاده از زور دارند، اما افرادی که از قدرت برای تغییر جهان استفاده میکنند، اغلب ایدهآلیستند.
او در ادامه توضیح میدهد که هند وزنۀ تعادل مهمی برای قدرتِ رو به رشد چین است. البته این کشور پیشینۀ ناگواری درخصوص نارواداری مذهبی، سوگیری قضایی و سانسور مطبوعات دارد. هند آزمون عملگراییِ آمریکاست.
ژاپن دومین وزنه است. اگر ژاپن طی پنج سال - همانطور که کیسینجر پیشبینی میکند - اقداماتی برای تأمین امنیت تسلیحات هستهای انجام دهد، روابط سیاسی پرمخاطره خواهد بود.
کیسینجر با اشاره به مانورهای دیپلماتیکی که کم و بیش صلح را در قرن نوزدهم حفظ کردهاند، به بریتانیا و فرانسه نظر دارد و از آنها میخواهد در کنار ایالات متحده باشند تا به طور استراتژیک دربارۀ توازن قوا در آسیا بیندیشند.