عصر ایران؛ حنانه عیسیآبادی و حسن ظهوری ــ ماریان باخمایر اسلحهاش را بالا میآورد و تمام گلولههایش را به سمت کلاوس گراپوفسکی شلیک میکند. کسی که دختر ۷ سالهاش را خفه کرده بود. ۵ می ۱۹۸۰ بود که آنا دختر هفت ساله ماریان پس از جر و بحث کوتاهی با مادرش تصمیم میگیرد به مدرسه نرود. در عوض به خانه دوستش میرود. چون دوستش مدرسه بود مجبور میشود دوباره به خانه برگردد که در راه کلاوس گراپوفسکی او را به دام خودش میاندازد. آنا را به خانه میبرد و پس از تجاوز او را با جوراب شلوار زنانه خفه میکند.
گزارش را اینجا ببینید
آنا سومین بچه و البته تنها بچه ماریان بود. پیش از آنا ماریان دو بچه دیگرش را به فرزندخواندگی داده بود اما با همه وجود تصمیم گرفته بود آنا را نگهدارد. او عاشق آنا بود. دختری که در پی رابطه ماریان و کریستین، صاحب باری که ماریان در آن کار میکرد بود. همان کسی که وقتی ماریان ماشه را کشید، فریاد زد او بالاخره انجامش داد.
وقتی شلیکها پشت سر هم تکرار میشد، کلاوس گراپوفسکی، پشتش به سمت ماریان بود. او حتی روحش هم خبر نداشت که چه اتفاقی دارد میافتد. ماریان به او شلیک کرد چون به گفته خودش دیگر نمیخواست دورغهایش را درباره آنا بشنود. کلاوس ادعا کرده بود که با آنا کاری نکرده و او که دختر زرنگی بود، میخواست از کلاوس اخاذی کند و او مجبور شده آنا را بکشد.
باور کردن این حرفهای کلاوس برای همه سخت بود. آنا اولین کسی نبود که کلاوس قصد تجاوز به او را داشته. پیش از آن او حداقل به سه دختر دیگر هم تعرض کرده بود که به خاطرشان زندانی شده بود. بعدها در بررسیهای پزشکی فهمیده بودند که او دچار بیماری امیال جنسی شدید است و حتی به او داروی تزریق شده بود که این بیماری را کنترل کند. هرچند او بعدها، یعنی درست کمی پیش از قتل آنا خواسته بود دوباره امیال جنسیاش را برگردانند چون میخواهد با نامزدش ازدواج کند. همان کسی که بعدها کلاوس را به پلیس لو داد.
کلاوس پس از کشتن آنا ماجرای این قتل را با نامزدش در میان گذاشته بود. اقدامی عجیب که علتش هرگز مشخص نشد. نامزد کلاوس که خیلی ترسیده بود وقتی او برای دفن جسد آنا رفته بود، ماجرا را به پلیس میگوید. پلیس پس از گرفتن کلاوس و یافتن جسد، او را بازداشت میکنند. اما اگر ماریان این شلیکهای پشت سر هم را نمیکرد، حکم اعدام در انتظار کلاوس نبود. ماریان انگار کل گذشته خودش را به سمت کلاوس شلیک کرده بود.
ماریان دختر تنهایی بود. وقتی هنوز خیلی بزرگ نشده بود، پدرش خانه را ترک کرد. کسی که عقاید مذهبی تندی داشت و ماریان سرکش هرگز آن عقاید را قبول نمیکرد. کمی بعدتر مادرش ازدواج کرد و ناپدری بدتر از پدر شد. ماریان هر روز کتک میخورد.
ماریان اولینبار در ۱۶ سالگی باردار شد و چون سن خیلی کمی داشت، بچه را به فرزندخواندگی داد. او دوباره در ۱۸ سالگی از دوست پسرش باردار شد اما اینبار چون در یک بار توسط مردی مست مورد تجاوز قرار گرفت دوست پسرش او را ترک کرد و مجبور شد دوباره بچه را به فرزندخواندگی بدهد.
آنا بچه سوم او بود که حاصل رابطه با یک صاحب بار بودو در همان بار هم بزرگ شد. موضوعی که پس از کشتن کلاوس از نظر دادستانها مورد قضاوت قرار گرفت. وقتی ماریان کلاوس را کشت دو گروه او را قضاوت کردند. مادران و زنان آلمانی از ماریان حمایت میکردند و قانون او را مادر غیر مسئولیت پذیری میدانست که دست به یک قتل زدهاست.
در نهایت قاضی انگار تسلیم جامعه آلمان که یکپارچه ماریان را تحسین میکرد شد و او را به جرم حمل غیرمجاز اسلحه به ۶ سال زندانی محکوم کرد. محکومیتی که ماریان فقط ۳ سال آن را تحمل کرد. ماریان پس از آزادی داستان زندگیاش را به ارزش ۲۵۰ هزار مارک فروخت و به این ترتیب بدهیهای خود را پرداخت و زندگی کوچکی برای خودش تشکیل داد. او در حالی که نمیدانست سرطان لوزالمعده دارد به سراغش میآید پرستار سالمندان شده بود. او بالاخره در سن ۴۶ سالگی در گذشت. داستان زندگی ماریان هنوز هم یکی از بحث برانگیز ترین پروندههای آلمان است و هر از چند سالی دوباره این فیلم که بازسازی صحنه قتل کلاوس و انتقام ماریان است، در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود.