عصر ایران؛ مهرداد خدیر- شورای فرهنگ عمومی از زیر مجموعههای شورایعالی انقلاب فرهنگی ( که گاه به جای سیاستگذاری به موازات مجلس قانونگذاری میکند) شب چهارشنبهسوری را به عنوان روز تکریم همسایگان نام گذاشته یعنی چهارشنبهسوری را به رسمیت نمیشناسند.
قبلا هم البته به رسمیت نمیشناختند و از آن به عنوان چهارشنبهسوزی یاد میکردند ولی در دولت ابراهیم رییسی و با تغییر دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی وجوه ملی شورا کمرنگتر هم شده و حالا علنا به جای چهارشنبهسوری میگویند روز تکریم همسایگان! (لابد به خاطر سنت قاشقزنی) و در کنار شب یلدا و بدون حذف آن هم اضافه کردهاند: روز ترویج فرهنگ میهمانی و پیوند با خویشان و لابد این یکی هم به سبب گردآمدن در خانه بزرگترهاست.
به این بهانه چند نکته را باید یادآور شد:
1. تغییر دولتها در چند دهه اخیر چنان بوده که ناگهان چرخشی 180 درجهای رخ داده است. با تغییر دولت اصلاحات نام روز گفتوگوی تمدنها را هم دولت احمدینژاد برداشت و به این هم بسنده نکردند و حتی روز ملی گل و گیاه را هم از مناسبتهای خرداد برداشتند! اولی چون یادآور سید محمد خاتمی بود مقبول شان نبود اما دومی احتمالا به خاطر آن که چندان میانه ای با گل ندارند وگرنه هیچ توجیه دیگری نداشت.
بعد از دولت مهرورزی که البته دو سال آخر ملی و ایراندوست شده بود دولت روحانی تلاشهایی برای بازگشت به گفتمان دولتهای سازندگی و اصلاحات انجام داد اما از 1400 به این طرف دوباره روز از نو روزی از نو!
به تعبیر شاعر: ما همچنان دوره می کنیم، شب را و روز را هنوز را! با این انگاره دولت فعلی گویا درصدد تکرار تجربههای احمدینژاد و دوره کردن همان هنوز است. اگرچه خود او مورد غضب قرار گرفته و دیگر معجزه هزاره سوم نیست اما تفکر احمدینژادی میخواهد دوباره مردم را با استانداردهای خاص بازتعریف کند. به تعبیر علی ربیعی: می خواهند جامههای تنگ رابر تن مردمی کنند که رشد کردهاند.
وظیفه دولتها اما مهندسی فرهنگ مردم نیست. ارایه خدمات به آنان است و از دولت آقای رییسی هم انتظار میرفت و میرود به وعدههایی چون ساخت یک میلیون مسکن در سال و ایجاد یک میلیون شغل عمل کند و کاری به کار شب یلدا و چهارشنبهسوری نداشته باشد.
2. ایرانیان پیش از اسلام با دو نماد آتشافروز و حاجی فیروز به استقبال نوروز میرفتند. بعد از ورود اسلام نماد آتشافروز حذف شد اما حاجی فیروز باقی ماند. زرتشتیان البته احترام به آتش را نه به عنوان آتشپرستی که تکریم نور می دانند. روزها نور خورشید و شب ها نور آتش. در قرآن هم البته آمده: الله نور السموات و الارض که هر چند با مضامین زرتشتی متفاوت است اما توصیف به عنوان نور قابل توجه است.
باری، اسلام آمد ولی همچنان ایرانیان در سهشنبه آخر سال آتش به پا میکردند و از روی آن میپریدند و میگفتند زردی من از تو. سرخی تو از من.
درست است که در دوران ما برخی از خانوادههای مذهبی و چهرههای انقلابی (به خاطر شبیه نشدن به رفتار شاه و هویدا در چهارشنبهسوری) این سنت را رواج نمیدادند اما این عمل، ضد اسلامی - به مفهومی که مثلا مراجع علنا نهی کنند- تلقی نشد.
تنها مرحوم مفتح در اسفند ۵۷ علیه چهارشنبهسوری موضع گرفت و به عنوان مخالف سنن ایرانی شناخته شد. مرحوم بهشتی هم چند ماه بعد او را در لیست نامزدهای حزب جمهوری اسلامی برای خبرگان قانون اساسی قرار نداد در حالی که دبیر شاخه روحانیت بود و ناچار شد جداگانه نامزد شود و البته رای نیاورد و راه نیافت و در آذرماه هم ترور شد و مجال استمرار آن بحث را نیافت. (عید ۵۸ البته مهندس بازرگان برای نوروز سنگ تمام گذاشته بود و این تفکر غلبه نیافت).
در سالهای بعد هم بیشتر بر بیم حادثهآفرینی در سه شنبه اخر سال تأکید میشد و در تبلیغات میکوشیدند از این حیث برحذر دارند و به جنبه های دیگر نمیپرداختند. همین مقابلهها اما یک جشن ملی را به ترقه ترکانی و کارهای خطرناک سوق داد.
3. مناسبت شب یلدا انتظار تولد خورشید در نخستین روز زمستان است. یلدا با میلاد نسبت دارد نه با شب و میدانیم خورشید در آیین ایرانیان قبل از اسلام و زرتشت (میتراییسم یا آیین مهر که حافظ در اشعار خود به آن نظر دارد ) چه جایگاه والایی داشته است.
مراد این بوده که به تولد خورشید در اولین صبح بعد از پاییز دل ببندند و از زمستان نهراسند. بحث فرهنگ میهمانی مطلقا نبوده. با آغاز زمستان خانوادها دچار ترس از سرما و گرسنگی میشدند. چون اقتصادشان به کشاورزی ربط مستقیم داشته و فصل سرما همراه با توقف فعالیت کشاورزی و مشکل تأمین آذوقه همراه بوده و گاه به مرگ و میر میانجامیده است.
زمستان نمادی منفی بود و باید برای شکستن آن می کوشیدند. مثل حالا نبود که لذت ببریم!
پس تا طلوع خورشید بیدار میماندند تا دل ببندند به طلوع خورشید به عنوان نماد امید و غلبه نهایی نور و گرما با برف و سرما. جدالی که سه ماه بعد با نوروز به ثمر مینشست و از این رو نوروز و آغاز بهار را جشن میگرفتند.
اکنون بر همگان روشن است که مناسبتهای کریسمس و اول ژانویه و تولد مسیح قطعا از روی یلدای ما برداشته شده است. این یعنی شب یلدا عمری بیش از مسیحیت دارد چه برسد از عمر نواصولگرایان تازه به قدرت رسیدهای که میخواهند فلک را سقف بشکافند و طرحی نو دراندازند!
4. نام خیابانها را میتوان تغییر داد و اندک اندک به خاطر استفاده مردم از نرمافزارهای نشانی و تابلوهای رسمی جا انداخت. اما مناسبت هایی مانند شب یلدا و چهارشنبه سوری را نمیتوان و اتفاقا به ایراندوستان انگیزه مضاعف میدهد. کافی است نگاه کنید طی چند دهه اخیر چقدر توجه به این مناسبت ها بیشتر شده و شگفتا به جای بها دادن به آنها در مقابل هالووین و ولنتاین به ستیز اینها هم رفته اند. این روند را در گرایش بیشتر به نام ایرانی هم میتوان دید.
5. سال انقلاب من در مدرسه مفید درس میخواندم. مدرسه شاخص مذهبی سیاسی. آن قدر سیاسی که نه سرود شاهنشاهی را صبح ها می خواندیم و نه گروه پیشاهنگی داشتیم. به مناسبت ۴ آبان - تولد شاه- و ۹ آبان - تولد ولیعهد- هم بر خلاف مدارس دیگر جشن نداشتیم.
با این ویژگیها طبیعی بود که بعد از پیروزی انقلاب معلمین و مدیران جذب کارهای مختلف در نظام تازه شوند. مرحوم محمد جعفر نجفی علمی از چهرههای برجسته فرهنگی و همفکر و یار شهیدان رجایی و باهنر و از معلمین ما هم فرماندار ممسنی شد.
منتها دو ماه بعد و اواخر فروردین 58 برگشت. پرسیدیم چه شده؟ گفت روز 12 فروردین 1358 مردم شهر را در میدان اصلی جمع کردم و گفتم شما در دو روز قبل - روزهای 10 و 11 فروردین- در رفراندوم به جمهوری اسلامی رأی دادید و از امروز این نظام جدید مستقر شده است. فردا 13 فروردین است و اگرچه تعطیل اعلام شده اما انتظار میرود رفتاری متفاوت با سالهای گذشته در رژیم پهلوی داشته باشید یعنی از کارهای خرافی مثل گرهزدن سبزه بپرهیزید و اصلا تغییراتی در برگزاری آن بدهید.
او میگفت نزدیک ظهر روز 13 ( سیزده بهدر) از خانه بیرون زدم تا ببینم اوضاع شهر چگونه است. دیدم به جز خانوادۀ خودم همه مردم شهر بیرون اند! همه در دشت و دمن. اصلا انگار نه انگار که دیروز چه گفته بودم و دانستم که وظیفه حکومت دخالت در این امور نیست. استعفا کردم و برگشتم.
این اتفاق در سال ۵۸ بود. در نیمه دهه ۶۰ اما هم او استاندار فارس شد. روزی دیداری دست داد و آن خاطره را بازگفتم. تصریح کرد: اتفاقا بر اساس همان تجربه فرمانداری مسوولیت مهمتر استانداری را پیشنهاد دادند و پذیرفتم و وقتی نخستوزیر (مهندس موسوی) این ماموریت را بر اساس مصوبۀ هیأت دولت به من محول کرد همین خاطره را بازگفتم که وظیفه دولت تأمین امنیت و مواردی است که از عهدۀ مردم به تنهایی برنمیآید. این در حالی بود که او خود مجتهد مسلّم و دارای بالاترین تحصیلات فقهی بود که البته لباس روحانیت نمیپوشید و فوق لیسانس جامعهشناسی دانشگاه تهران در سالهای قبل از انقلاب را هم داشت و دانشجوی ممتاز کلاسهای دکتر صدیقی بود. یعنی هم جامعه را میشناخت و هم دیانت را و نیز سیاست را و عمیقاً متدین بود اما از آن تجربه آموخت با سنن ملی نمیتوان درافتاد و آب در هاون کوفتن است اگرچه به مرور همه دانستیم این آب برای برخی نان هم دارد! خیلی هم دارد.
مسائل فرهنگی فقط جنبه اجتماعی ندارند ، جنبه روانی هم دارند در خاطره جمعی مردم جامعه می مانند و تکرار می شوند. کسی که مهاجرت می کند، در کشور مقصد با آداب و نوع غذای آنجا سازگار می شود ولی با قورمه سبزی خاطره دارد ، بوی خانه را می دهد ........مسائل فرهنگی با دستور نمی روند .....
۱. اگر یلدا به "تولد" خورشید ربط دارد پس چطور این نام می تواند ریشه فارسی داشته باشد.
۲. حاجی فیروز اگر نماد پیش از اسلام است چگونه پیش از اسلام به حج مشرف شده بود؟
۳. چگونه "بر همگان روشن شده است که کریسمس و تولد حضرت مسیح را از روی یلدای ما برداشته اند"؟
مورد دوم: گفته می شود حاجی فیروز در واقع خواجه پیروز بوده چون همان گونه که شما گفته اید حاجی مربوط به فرهنگ ایران پیش از اسلام نیست. بعید نیست برای کاهش حساسیت ها از کلمه حاجی استفاده شده باشد تا به سرنوشت آتش افروز دچار نشود. همان گونه که گوینده دعای تحویل سال مشخص نیست و خیلی ها به اعتبار عربی بودن آن را مقدس می دانند و از نوروز حفاظت کرده.
در مورد سوم هم تحقیقات بسیار انجام شده که نشان می دهد تعیین روز تولد عیسی مسیح با الهام از یلدا (تولد خورشید) و چند روز بعد از آن بوده است. در یکی از نوشته هایی که در پیوند با این متن است توضیح داده شده.
هر چند احتمالا قصد طعنه داشته اید اما پرسش هایی طرح کردید که پاسخ به آنها به غنای بحث کمک می کند.
واقعا چه اسم مسخره ای
درود بر شما. کار رسانه ای همین به اشتراک گذاشتن است. زنده باشید