"یوآو لیمور" روزنامه نگار کهنه کار و تحلیلگر نظامی اسراییل با نگارش مقاله ای در روزنامه "اسراییل هایوم" روایتی را از ضربات جبران ناپذیر به اسراییل در منطقه در 6 ماه گذشته و پس از عملیات طوفان الاقصی ارایه کرده است.
به گزارش عصرایران، این روزنامه نگار اسراییلی در مطلبی نوشته است:
این هفته "مارک دوبویتز" از اسراییل دیدن کرد. شاید نام او برای عموم مردم اسراییل معنی زیادی نداشته باشد، اما او در بین تصمیم گیرندگان واشنگتن شهرت دارد. دوبویتز ریاست بنیاد (اندیشکده) دفاع از دموکراسی ها (FDD) را بر عهده دارد، یک موسسه تحقیقاتی که پس از 11 سپتامبر برای دفاع از ایالات متحده و جهان غرب در برابر "سازمان های تروریستی" تاسیس شده و رویکردی ضدایرانی دارد.
دوبویتز متخصص منطقه و عاشق اسراییل است. او در واشنگتن با نفوذ شناخته می شود و به رهبران و شخصیت های کلیدی خاورمیانه - به ویژه عربستان سعودی - بسیار نزدیک است. او مقالات متعددی را در اسراییل هایوم منتشر کرده است که عمدتا در رابطه با موضوع ایران است. موسسه ای که او مدیریت می کند ده ها محقق از جمله اسرائیلی های برجسته را استخدام کرده است: "امیر اشل" رییس سابق نیروی هوایی اسراییل و "یعقوب ناگل" و "ایال هولاتا" مشاوران سابق امنیت ملی تنها نمونه هایی از افراد اسراییلی جذب شده در این موسسه هستند.
"مارک دوبویتز" مدیر اندیشکده محافظه کار آمریکایی" دفاع از دموکراسی ها"
آخرین باری که همدیگر را ملاقات کردیم در ماه اوت بود. من می خواستم قبل از سفرم در مورد عربستان سعودی با او مشورت کنم. او می خواست از من در مورد آشفتگی داخلی اسراییل بشنود. وقتی این هفته با هم ملاقات کردیم، او جمله ای را به من یادآوری کرد که به او گفتم: برای اینکه اوضاع در اسراییل بهتر شود، ابتدا باید خیلی بدتر شود. مشکل این است که هیچکس تضمین نمی کند که پس از بدتر شدن، در واقع بهتر خواهد شد.
دوبویتز میخواست بداند که در مقیاس بین خوب و بد در کجا قرار داریم. او خودش جواب را می دانست: در آن شنبه وحشتناک 7 اکتبر، اوضاع خیلی بدتر شد. اکنون اسراییل باید تصمیم بگیرد که آیا آرزوی بهبود اوضاع را دارد یا اینکه به روند نزولی خود از بد به وحشتناک ادامه دهد. از او پرسیدم که وضعیت ما از نظر او چگونه است؟ گفت بد است. تعجب کردم که آیا این بد به خاطر جنگ غزه، درگیری در مرز با لبنان یا روابط تیره بین اورشلیم و واشنگتن است.
او پاسخ داد که همه اینها با هم است، اما چیزی وجود دارد که او را بیشتر از همه اینها نگران می کند. من تعجب کردم که چه چیزی بدتر از این می تواند باشد و او پاسخ داد: ایران. دقایق بعدی گفتگوی ما که به تهران اختصاص داشت، باعث شد متوجه شوم که از آنجایی که همه ما روی غزه (و لبنان) متمرکز شده بودیم، میتوانیم همچنان در موضوع ایران در خواب غفلت بمانیم.
دوبویتز میگوید که از 7 اکتبر، ایران از روشهای نامتقارن استفاده میکند – "سازمانهای تروریستی" که از طرف آن و با کمک مالی آن فعالیت میکنند - تا فضایی آرام و امن را برای پیشبرد توسعه سلاح غیرمتعارف خود یعنی بمب هستهای، فراهم کند.
از او توضیح خواستم. او گفت که همه درگیر تروریسم هستند. شما اسراییلیها در غزه و لبنان و کمی در سوریه میجنگید و وقت ندارید به چیز دیگری بپردازید. ایالات متحده با حوثی ها و شبه نظامیان در عراق مشغول است و در این میان، ایرانی ها هر کاری که می خواهند انجام می دهند.
تنها برای نمونه، تاسیسات زیرزمینی غنی سازی است که ایران در نطنز در حال ساخت آن است. دوبویتز می گوید که همه داده ها نشان می دهد که این تاسیسات تا پایان سال تکمیل خواهد شد. این تاسیسات در عمق 100 متری (330 فوتی) ساخته شده است، به این معنی که به اندازه کافی عمیق است که بتواند در برابر بمب های اسراییلی و به احتمال زیاد آمریکایی نیز مقاومت کند. نتیجه: 9 ماه تا ورود ایران به دوره جدید مصونیت باقی مانده است.
نمونه دوم گروه تسلیحات هسته ای ایران است. "آویو کوخاوی" رییس سابق ستاد ارتش اسراییل، سال گذشته در مصاحبه ای در این روزنامه فاش کرد که ایران مخفیانه این فعالیت را با هدف تبدیل مواد غنی شده به یک سلاح عملیاتی از سر گرفته است.
او سپس از فعالیت های کم شدت صحبت کرد، اما اخیرا نشانه های فزاینده ای مبنی بر تسریع فعالیت ایران و حتی به دنبال دستیابی به اجزای مورد نیاز برای تکمیل بمب هسته ای وجود دارد.
دوبویتز تخمین می زند که ایران در حال حاضر علاقه ای به انفجار (آزمایش) بمب اتمی ندارد. این کشور دارای مواد غنی شده کافی برای تولید چندین بمب است، اما پیشروی جانبی را انتخاب کرده است. ایده این است که اورانیوم غنی شده بیشتری (در حال حاضر با خلوص 60 درصد، در نقض کامل توافق هسته ای) و دانش کافی انباشته شود تا از لحظه ای که تصمیم برای ساخت بمب گرفته می شود، این روند سریع و گسترده باشد. او معتقد است که ایران فقط یک بمب نمیخواهد: میخواهد خود را به عنوان یک بازیگر پیشرو تثبیت کند.
این کار زمان می برد. عقل متعارف این است که ایران هنوز 18 تا 24 ماه زمان نیاز دارد. برای کسانی که می خواهند ایران را متوقف کنند، زمان بسیار کمتری وجود دارد. ایران تا چند ماه دیگر به نقطه ای می رسد که به طور قابل توجهی از حملات مصون می ماند، چون از قبل دانش و توانایی کافی برای تکمیل بمب را خواهد داشت و حتی در صورت حمله، قادر خواهد بود آنچه را که از دست داده است به سرعت بازگرداند.
دوبویتز از جمله کسانی است که معتقدند اسراییل در این موضوع (حمله به ایران) تنهاست. آمریکاییها از اسراییل حمایت خواهند کرد، اما در سال برگزاری انتخابات به ایران حمله نمیکنند. ایران این را می داند و به همین دلیل در حال حرکت به جلو است و برای حفظ امنیت خود، آمریکایی ها را با تروریسم مشغول نگه می دارد: برای یک رییس جمهوری فعلی، تلفات در آستانه انتخابات یک فاجعه انتخاباتی است. جو بایدن خواهان آرامش است، همانطور که دونالد ترامپ اگر اکنون در قدرت بود، چنین می کرد. آخرین چیزی که یک رییس جمهوری ایالات متحده اکنون به آن نیاز دارد یک جنگ منطقه ای یا جهانی است.
چهار نتیجه فوری از سخنان دوبویتز سرچشمه میگیرد. اولین مساله، استراتژی تاثیرگذار و شیطانی ایران است که اسراییل را به اینجا رسانده تا درگیر آنچه در 3 دهه گذشته به عنوان تهدید شماره یک موجودیت خود تعریف کرده (ایران)، نباشد.
در بازی پیچیده شطرنجی که ایران و اسراییل انجام می دهند، تهران در حال حاضر دست برتر را دارد و این خبر بسیار بدی است – بسیار بدتر از آنچه در غزه (و لبنان) می گذرد.
موضوع دوم حرفه ای است. کسانی که قرار است به این موضوع بپردازند (به ترتیب نزولی) موساد، اداره اطلاعات نظامی ارتش اسراییل و کمیسیون انرژی اتمی اسراییل (AEC) هستند. مشکل این است که همه این سازمان ها اکنون سرشان درگیر جنگ است.
"دیوید بارنیا" مدیر موساد، به طور کامل در مذاکرات برای آزادی اسیران سرمایه گذاری کرده است. "آهارون هلیوا" رییس اداره اطلاعات ارتش اسراییل، بر اطلاعات جنگ متمرکز است و "موشه ادری" رییس AEC، تاسیس و مدیریت اداره بازسازی جوامع مرزی غزه را بر عهده گرفته است. حتی اگر هر یک از آنها یک سوپرمن باشند، یک ماموریت بزرگ مانند برنامه هسته ای ایران نیاز به توجه و تمرکز کامل دارد.
موضوع سوم حزب الله است. تقریبا همه کارشناسان معتقدند که این سازمان علاقه ای به جنگ همه جانبه با اسراییل ندارد. دلایل زیادی برای این امر وجود دارد - مانند ویرانی غزه و ترس از آسیب مشابه به لبنان - اما دلیل اصلی این است که ایران که حزبالله را ساخته و حمایت مالی کرده و عمدتا در مدیریت آن مشارکت دارد، در حال حاضر علاقهای به این موضوع ندارد.
ایران با تمام احترامی که برای مبارزات فلسطینی ها در غزه و همدردی هایی که با جنگ حماس قائل است، ایرانی ها یک چیز مهم تری برای نگرانی دارند: برنامه هسته ای. حزب الله قصد دارد اسراییل را از حمله به ایران باز دارد یا اگر اسراییل تصمیم به حمله داشته باشد، پاسخ دهد. و اگر چنین است، شاید اگر قرار است جنگی در لبنان به ما تحمیل شود، بهتر است که با حمله به تاسیسات هستهای ایران آغاز شود، زیرا میدانیم که نتیجه در جبهه شمالی نیز همین خواهد بود.
مسئله چهارم مشتق از سوم است. اسراییل برای جنگیدن در لبنان به مشروعیت بین المللی نیاز دارد. جهان در حال حاضر از ما حمایت نمی کند و اجازه نخواهد داد که اسراییل کشور دیگری در منطقه را ویران کند. برای امکان پذیر شدن این امر، هماهنگی نزدیک با واشنگتن لازم است، برای تهیه چتر بین المللی و همچنین مهمات و قطعات یدکی برای ارتش اسراییل، و مهمتر از همه در صورتی که جنگ باعث شعله ور شدن جبهه های اضافی شود، اسراییل باید پشتیبانی گسترده ای داشته باشد.
احتمال اینکه بایدن در آستانه انتخابات چنین چیزی را بخواهد تقریبا صفر است. از سوی دیگر، او عهد کرده است که ایران سلاح هستهای نخواهد داشت و همچنین میداند که بمب ایران تنها برای اسراییل در نظر گرفته نشده است.
علاوه بر این چیزها، من چیز بسیار آزاردهنده ای از دوبویتز یاد گرفتم. قبل از جنگ، صحبت از معامله بزرگ احتمالی میان آمریکا، عربستان سعودی و اسراییل بود. قرار بود سعودیها ارتقای قابل توجهی در قابلیتهای امنیتی خود و همچنین توانایی غنیسازی اورانیوم در خاک خود دریافت کنند که این امر آنها را یک قدم (یا تصمیم) از قابلیت هستهای نظامی دور میکند.
قرار بود آمریکایی ها پول بگیرند و جای پای خود را در عربستان محکم کنند، از ترس اینکه عربستان به سمت چین حرکت نکند. قرار بود اسراییل عادی سازی با عربستان سعودی و همچنین قراردادهای چند میلیارد دلاری برای صنایع دفاعی و غیرنظامی خود را به دست آورد. این یک معضل واقعی برای اسراییل بود که هنوز حل نشده است: از یک سو، ایجاد یک اتحاد قوی منطقه ای علیه ایران و تقویت چشمگیر اقتصاد اسراییل و از سوی دیگر موافقت عملی با برنامه هسته ای عربی به عنوان یک وزنه توازن در برابر برنامه هسته ای ایران. سپس همه نشانهها حاکی از آن بود که نتانیاهو از این معامله علیرغم هزینه سنگین آن حمایت میکند.
7 اکتبر همه چیز را مختل کرد. عربستان همچنان خواهان این توافق است، اما برخلاف گذشته، دیگر نمی تواند مساله فلسطین را نادیده بگیرد. مقامات آمریکایی در ماه های اخیر آمده اند و رفته اند و روشن کرده اند که این توافق همچنان روی میز است، اما پس از عملیات اخیر حماس، پیشبرد این توافق ( عادی سازی رابطه اسراییل با کشورهای عربی به ویژه عربستان سعودی) همچنین مستلزم پرداختن به موضوع غزه به عنوان بخشی از آن است. آنها حتی یک پیشنهاد داشتند: اینکه عربستان سعودی (و سایر کشورهای خلیج فارس) را به یک بازیگر کلیدی در روز بعد از جنگ غزه تبدیل کنند - عمدتا در تامین مالی بازسازی.
همچنین طرح این است که هر کسی غزه را اداره می کند از عناصر فلسطینی میانه رو، با نام رمز تشکیلات خودگردان فلسطین یا عناصری از درون آن باشد.
اسرایيل تاكنون در برابر این طرح مقاومت كرده است. دلایل کاملا شناخته شده است: نخست وزیر بنیامین نتانیاهو نسبت به شرکای ائتلاف خود محتاط است. اسراییل برای این امر در مقابل واشنگتن بهای روزانه می پردازد و در کشورهای دیگر قیمتی حتی بالاتر.
اعلامیه کانادا مبنی بر توقف فروش تسلیحات به اسراییل آخرین مورد از یک رشته نشانه های شوم است. اگرچه کانادا تامینکننده مهمی از سلاح برای اسراییل نیست، اما شروع آن اینگونه است: کانادا (و قبل از آن بریتانیا و دادگاهی در هلند) تلاش هایی برای جلوگیری از صادرات تسلیحات به اسراییل صورت می دهند و در نهایت ادامه این روند ممکن است حتی به واشنگتن برسد.
این تنها باخت اسراییل نیست. آنچه دوبویتز به من گفت این است که در این میان، آمریکاییها و سعودیها "توافق امنیتی" خود را بین خود پیش میبرند. به عبارت دیگر، اسراییل نه تنها پتانسیل سعودی ها را از دست می دهد (که قرار بود کل یا بیشتر جهان اسلام را با خود به همراه داشته باشد)، بلکه فرصت تاثیرگذاری بر اجزای توافق را نیز از دست می دهد: تسلیحات پیشرفته آمریکایی در مقادیر زیاد به عربستان سعودی فروخته می شود و این احتمال وجود دارد که عملا این کشور وارد باشگاه هسته ای شود.
این چیزها در اورشلیم شناخته شده و آشناست. روی میز برنامه هسته ای ایران و احتمالا برنامه هسته ای عربستان است که می تواند بخشی از توافق با اسراییل یا بدون آن باشد و به طور بالقوه یک "محور خیر" واقعی برای مقابله با "محور شر" ایجاد کند. در منطقه هر فرد سطحی موافق خواهد بود که چنین تحولی در واقعیت تروریستی که طی چند ماه گذشته با آن روبرو بوده ایم، حیاتی است و اسراییل چه می کند؟ بازگشت به 6 اکتبر، تحت تاثیر عناصر تندرو در حکومت.