منبع: نیویورکتایمز
تاریخ انتشار: 23 آگوست 2024
نویسنده: جک نیکاس
مترجم: لیلا احمدی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
«جک نیکاس»، گزارشگر ارشد نیویورکتایمز است، در ریودوژانیرو اقامت دارد و پوشش وقایع سیاسیِ آمریکای جنوبی، کشورهای برزیل، آرژانتین، شیلی، پاراگوئه و اروگوئه را برعهده دارد. نیکاس این گزارش را از مونتهویدئو (پایتخت اروگوئه) تهیه کرده است.
شایان ذکر است که مقالات ترجمهشده در این بخش، صرفاً بازتاب دیدگاه نویسنده و در راستای بررسی مطبوعات جهان است.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
عصر ایران /ترجمه: یک دهه پیش، جهان نیمنگاهی به «خوزه/خوخه موخیکا» داشت؛ رئیسجمهور مردمی و سادهزیستِ اروگوئه که بهجای سکونت در کاخ ریاستجمهوری، زندگی در خانۀ محقرِ سقفحلبی را با تنها محافظانش، همسر و سگ سهپایش مانوئلا برگزید. او هرگز تشریفات مجلل و رسمی به سیاق غالب رؤسایجمهور جهان را نپذیرفت و هر روز با فولکسواگنش تا محل کار رانندگی میکرد.
رئیسجمهور اروگوئه ملقب به «پهپه موخیکا» در سخنرانی با رهبران جهان، مصاحبه با روزنامهنگاران خارجی و مستندهای نتفلیکس، حکایتهای بیشماری از زندگی به سیاق خویش دارد.
[م. تفلیکس، سرویسِ پخش آنلاین ویدئویی است که طیف گستردهای از برنامههای تلویزیونی، فیلمها، انیمیشنها، مستندها و موارد مشابه را در اختیار مخاطبان قرار میدهد.]
در جوانی چریک بود و در حملات مسلحانه شرکت میکرد. ظاهراً در برههای مجبور شد از بانک سرقت کند و در خلال یکی از همین حملات، به زندان افتاد. انقلابی دوآتشه، متحمل ۱۵ سال حبس شد و با شیوههایی منحصربهفرد مثل رفاقت با قورباغهای که در گودالی زندگی میکرد، سالهای زندان را سپری کرد. همین فراز و نشیبها جهانبینیاش را تغییر داد و او را به رهبری مبدل کرد که توانست کشور کوچکی واقع در آمریکای جنوبی را به یکی از سالمترین و آزادمنشانهترین سوسیالدموکراسیهای جهان مبدل سازد.
اروگوئه آزادترین و امنترین کشور آمریکای جنوبی است و این در حالی است که تنش سیاسی و اقتصادی در دو همسایۀ بزرگ این کشور یعنی برزیل و آرژانتین، موج میزند.
اما میراث موخیکا فراتر از گذشتۀ پرجنبوجوش و توسل به ریاضتپیشهگی است. او یکی از تأثیرگذارترین و مهمترین چهرههای آمریکای لاتین است و اهمیتاش تا حد زیادی در گرو جهانبینی خاص برای پدیدآوردنِ جامعهای بهتر و حیاتی شادمانهتر است.
در شرح حال و روزِ او نوشتهاند: «رختهای شسته بیرون از خانه آویزاناند، آب از چاهی که در حیاط است میآید و خوزه همۀ درآمدش را به دیگران میبخشد.»
موخیکا در ماه آوریل به رسانهها اعلام کرد که بهزودی برای ازبینبردن توموری در مریاش، پرتودرمانی خواهد شد. او حالا ۸۹ سال دارد، درگیر سرطان است و به گفتۀ خودش با مرگ دستوپنجه نرم میکند.
هفتۀ گذشته، به حومۀ مونتهویدئو (پایتخت اروگوئه) رفتم تا پهپه موخیکا را در خانۀ سه اتاقهاش ملاقات کنم. خانۀ زیبایی مملو از کتاب و ترشیِ سبزیجات. در مزرعۀ کوچکی با نهالها و گلهای داوودی زندگی میکند.
خورشید زمستانی غروب میکند و او را با ژاکت و کلاه پشمیاش، کنار اجاق هیزمی خواباندهاند. درمان ضعیفش کرده و بهسختی غذا میخورد.
خوزه موخیکا: قرار است با پیرمرد عجیبی صحبت کنی که با دنیای امروز همخوانی ندارد.
و اینگونه گفتوگوی ما آغاز میشود ...
جک نیکاس: حال تان چطور است؟ وضعیت سلامتیتان چگونه است؟
خوزه موخیکا: اخیراً پرتودرمانی کردهام. پزشکان میگویند همهچیز خوب پیش رفته، اما من دیگر پیر و فرتوتم و فکر میکنم بشریت، همانطورکه پیش میرود، محکوم به فنا است.
جک نیکاس: چرا این حرف را میزنید؟ منظورتان از بهفنارفتن چیست؟
خوزه موخیکا: ما زندگی را بیهوده تلف میکنیم، غافل از آنکه میتوانیم با آرامش بیشتری زندگی کنیم. همین اروگوئه را در نظر بگیرید که 3.5 میلیون نفر جمعیت دارد، ولی 27 میلیون جفت کفش وارد میکند؛ این یعنی آشغال میسازیم و با رنجی بیثمر کار میکنیم.
فقط وقتی که از بایدها و نبایدها میگریزید، آزاد هستید؛ زمانیکه زندگی خود را وقف خواستههای واقعی میکنید. نیازهای مصرفی بهسهولت چند برابر میشوند و ما همۀ عمر را وقف برآوردن همین نیازها میکنیم.
انسان میتواند نیازهایی بیحدوحصر داشته باشد، چون بازار بر ما مسلط است و زندگی را به یغما برده، اما بشر باید کمتر کار کند و فراغت بیشتری داشته باشد برای بودن، برای زندگیکردن.
واقعاً چرا اینقدر زباله تولید میکنیم؟ چرا باید ماشینت را عوض کنی؟ چرا باید یخچال سالمت را عوض کنی؟ این همه دویدن و پولدرآوردن و انباشتن برای چه؟ فقط یکبار زندگی میکنیم. فقط یک زندگی در کار است که از جایی آغاز میشود و جایی به پایان میرسد. باید به حیات تان معنا بدهید. برای سعادتتان بجنگید، نه برای پول.
جک نیکاس: فکر میکنید خواستههای بشر قابلتغییر است؟
خوزه موخیکا: بله، میتواند تغییر کند، اما نیاز بازار از نیاز بشر قویتر است و فرهنگی ناخودآگاه ایجاد کرده که بر غرایز انسان چیره شده. فرهنگ مصرفی، ذهنی و ناخودآگاه است و ما را به خریدارانی سیریناپذیر مبدل ساخته است. ما برای خریدکردن، زندگی و کار میکنیم. اصلاً زندهایم که پرداخت کنیم. اعتبار خرید، دینِ بشریت است و هرجور نگاه کنیم، میبینیم که بهفنا رفتهایم.
جک نیکاس: به نظر میرسد امید چندانی ندارید.
خوزه موخیکا: از نظر بیولوژیکی، هنوز امیدم را از دست ندادهام، چون به قدرت بشر ایمان دارم، ولی وقتی به این چیزها فکر میکنم، سرشار از یأس و بدبینی میشوم.
جک نیکاس: بااینحال، سخنان شما معمولاً مثبتاندیشانه است.
خوزه موخیکا: بله، چون زندگی زیباست، با همۀ فراز و نشیبهایش. من زندگی را دوست دارم و آن را از دست میدهم، چون زمان رفتن فرا رسیده. ما چه معنایی میتوانیم به زندگی بدهیم؟ انسان در قیاس با سایر حیوانات، توان تفکر، هدفیابی و تصمیمگیری دارد. اگر هدفتان را نیابید، بازار وادارتان میکند که تا پایان عمر قبض بپردازید.
اگر هدف تان را بیابید، به زندگی معنا دادهاید. کسانی که کار علمی میکنند، موسیقی می نوازند یا ورزش میکنند، خود را وقف هدفی میکنند که زندگی را از سکون و بیمعنایی خارج میکند.
جک نیکاس: شما رئیسجمهورید. چرا تشریفاتی ندارید و در این خانۀ ساده زندگی میکنید؟
خوزه موخیکا: بقایای فرهنگیِ فئودالیسم در جهان ما باقی مانده است. منظورم فرش قرمز پهنکردن، در بوق و کرنا کردن و هیاهو است. رؤسایجمهور دوست دارند تعریف و تمجید بشنوند. یکبار به آلمان رفتم و مرا سوار مرسدس بنز کردند. درِ این ماشین، ۳ تُن وزن داشت. ۴۰ موتور تشریفات پیشاپیش و ۴۰ تای دیگر هم در پس! نیازی به این کار نبود. واقعاً شرمنده شده بودم.
در اوروگوئه عمارتی مختص رئیسجمهور داریم؛ سرایی متشکل از چهار خانۀ بههمپیوسته. برای نوشیدن چای باید سه بلوک پیادهروی کنی ... چیزهایی عبث و دستوپاگیر ... باید آنجا را تبدیل به دبیرستان کنند.
جک نیکاس: دوست دارید شما را چگونه به یاد بیاورند؟
خوزه موخیکا: همانطور که هستم؛ پیرمردی دیوانه. من به جادوی کلمات اعتقاد دارم و فکر میکنم کتاب بزرگترین اختراع بشر است. حیف که مردم خیلی کم کتاب میخوانند و وقت ندارند سرشان را بخارانند. امروزه مردم فقط تلفن هوشمندشان را میخوانند. چهار سال پیش مالم را دور ریختم و من هم یکی خریدم. دیوانهام کرد. مدام چرندیات و حرفهای مزخرف!
به جای این پرسههای نصفهونیمه، باید یاد بگیریم با خویشتن مان مواجه شویم. همین بازگشت به خویشتن، زندگی مرا نجات داد و ازآنجاییکه سالها تنها بودم، در من ماندگار شد. وقتی در مزرعه هستم و با تراکتور کار میکنم، گاهی میایستم تا ببینم پرندۀ کوچکی چگونه لانهاش را میسازد؟ او با این نقشۀ ذهنی بهدنیا آمده. معماری بلد بوده. کسی به او ساختن یاد نداده، ولی شاهکار میکند. شما پرندهای به نام هورنرو را میشناسید؟ هنرمندی تمامعیار است.
[م. «هورنرو» از ردۀ مرغان تنورساز است با نام علمیِ«روفوس هورنرو»، در آمریکای جنوبی زندگی میکند و میتواند لانههای آپارتمانی بسازد. هورنرو ملقب است به پرندۀ معمار.]
همیشه طبیعت را تحسین میکنم. کموبیش به نوعی پانتئیسم باور دارم. برای دیدنش باید چشم داشت. سوسیالیستهای واقعی، مورچههای کارگرند. جمعیتشان از ما خیلی بیشتر است و عمر طولانیتری دارند. همۀ موجوداتِ مستعمره همینقدر قدرتمندند.
[م. پانتئیسم به وجود و نفوذ خداوند در همۀ ارکان جهان باور دارد. در این باور، خدا فقط آفریدگار نیست؛ بلکه نیرویی جانبخش و بیمنتها، ناظر بر کائنات است.هندوئیسم و عرفان اسلامی شباهتهای زیادی به همهخدایی یا پانتئیسم دارند. فلسفۀ «وحدت وجود» هم بر همین اصل مبتنی است.]
جک نیکاس: برگردیم به تلفنهای همراه: به نظرتان آنها اضافه و بهدردنخورند؟
خوزه موخیکا: تقصیر تلفنها نیست. ما آمادۀ استفاده از آنها نیستیم، فرهنگ مصرف نداریم و بهنحوی فاجعهبار از این تکنولوژی استفاده میکنیم. انگار دانشگاه در دستت یا در جیبت باشد. خب، این امکان فوقالعاده است، اما واقعیت آن است که در فناوری بیشتر از ارزشها پیشرفت کردهایم. دنیای دیجیتال، جهانی موازی است که تقریباً همه در آن سکونت دارند و مابهازایی ندارد؛ اما چیزی از جنس گفتگوی ما دو نفر، غیرقابلانتقال است. ما فقط با کلمات صحبت نمیکنیم. حرکات، اداها و وجودِ فیزیکیمان هم دخیل است. واقعیتِ ارتباط رودررو را نمیتوان در دنیای مجازی تجربه کرد.
ما چندان هم هوشمند یا فکور نیستیم اقای نیکاس. یاد گرفتهایم که فکر کنیم، اما درواقع موجوداتی تابع احساساتیم. معتقدیم که با سرمان تصمیم میگیریم، اما کارِ سَر این شده که استدلالهایی برای توجیه تصمیماتِ دل و روده بیابد. نه، ما آنقدرها که فکر میکنیم، آگاه نیستیم.
و ازقضا این حجم احساسات خوب است. همین مکانیسم ما را زنده نگه میدارد؛ مانند گاوی که از رنگ سبز تبعیت میکند. اگر سبزی باشد، یعنی غذا هست و دستکشیدن از آنچه هستیم، دشوار است.
جک نیکاس: شما در گذشته گفتهاید که به خدا اعتقاد ندارید. در این برهه از زندگی، چه دیدگاهی نسبت به خداوند دارید؟
خوزه موخیکا: شصت درصدِ بشریت به چیزی اعتقاد دارند و باید به این باورمندی احترام گذاشت. در این بین تا دلتان بخواهد سؤالات بدون پاسخ وجود دارد. سؤالاتی از این قبیل که معنای زندگی چیست؟ از کجا آمدهایم و به کجا میرویم؟ پذیرش این واقعیت آسان نیست که ما صرفاً مورچهای در جهانِ بینهایتیم و به توکل به خداوند نیاز داریم، چون میخواهیم زندگی کنیم.
جک نیکاس: این توکل یا اعتقاد در شما هم هست؟
خوزه موخیکا: نه، ولی من برای آنهایی که چنین اعتقادی دارند، احترام زیادی قائلم و تصور مرگ، دیگر برایم تسلیبخش است؛ زیرا زندگی با تناقضی درونی همراه است. زیستن سازوکاری بیولوژیک برای مقابله با زندگی است و از زمانی که قدم به هستی میگذارید، محکوم به نیستی هستید.
جک نیکاس: به نظر میرسد زیستشناسی، بخش مهمی از جهانبینیِ شما است.
خوزه موخیکا: ما به زیستشناسی وابستهایم. نمیتوانیم بدون پروکاریوتهایی که در روده داریم، زندگی کنیم و به باگهایی وابستهایم که به چشم نمیآیند. زندگی زنجیرهای پررمزوراز است.
[م. پروکاریوتها تکسلولهایی هستند سرگردان، فاقد هسته و هرگونه اندامک غشادار.]
امیدوارم عمر بشر طولانی شود، اما نگرانم. جهان پر از دیوانههای متعصبی است که سلاح اتمی در دست گرفتهاند و ما هم برای دفاع از خودمان باید سلاح به دست بگیریم.
آب در هاون کوبیدن است آقای نیکاس و انسان چه موجود پیچیدهای است. حیوانِ هوشمند احمق.