۰۳ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۷۵۶۳۷
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۲ - ۰۴-۰۳-۱۳۹۲
کد ۲۷۵۶۳۷
انتشار: ۱۲:۳۲ - ۰۴-۰۳-۱۳۹۲

شهیدان ما بیش از یک سوله موقت بر گردن ما حق دارند

بازگشت به کهن الگوها فلز متناظر با فرم مثلث و عنصر آتش است . لیبسکیند آگاهانه در طرح موزه‌ی یهود حجم فلزی خشن و شکسته ای را به کار می برد تا ضمن تداعی نماد این قوم و لگدمال کردن چهره‌ی برلین با فرمی تهاجمی و بدقواره و عنصر فلز اوج قساوت و انجماد فکری نازی ها را در انتقال یهودیان توسط مار فلزی قطارهای مرگ به سوی کوره های آدم سوزی با اغراق نشان دهد و با بزرگنمایی هرچه بیشتر عجز و شکست یهودیان باج خواهی امروز آنها از آریایی ها را توجیه کند .
معماری نیوز، ساناز افتخارزاده - طرح موزه دفاع مقدس در تپه های عباس آباد طی مسابقه ای انتخاب و به اجرا گذارده شد.

در این مقاله با نگاهی به معماری این بنا که با هزینه ای سنگین بر این تپه ها نشسته است بررسی می کنیم که آیا به راستی معماری و نحوه اطلاع رسانی این موزه درخور شهیدان ایران اسلامی و متناسب با نیاز شهروندان تهرانی است یا همچون بیشتر پروژه های شهرداری صرفاً با تبلیغات و تلقینات بر پا ایستاده است!

از طریق بزرگراه حقانی به مسیر منتهی به موزه دست می یابیم . مسیر و ورودی اصلی این موزه به گونه ای است که برای رسیدن به آن باید مسیری طولانی را بدون دید واضحی به بنا از شمال تا جنوب طی کنید .

نمایی از موزه / پلان بام مجموعه



جایی که سردر مجموعه کاملاً بی اعتنا به جهت ورود بازدیدکننده ، موازی با حرکت ، رو به غرب قرار دارد و اصلاً در طی حرکت در این مسیر طولانی به عنوان هدفی برای پایان راه دیده نمی شود و حتی در حین ورود نیز متوجه آن نمی شوید چون نه از زیر آن که از پلکان کنار آن وارد مجموعه می شوید !

در همان محوطه‌ی ورودی با آمفی تئاتر باز با ناکارآمدی روبرو می شوید که پوشش کف آن در هوای آزاد از چوب است ! مصالحی که در هیچ کجای دیگر تکرار نمی شود .

سپس متوجه حجم درهم شکسته‌ی فلزی می شوید که از شیب راهه ای باید به زیر آن رفت . برای بازدید باید وسایل خود را تحویل دهید و معادل همان مسیری را که آمده اید به صورت مارپیچ از جنوب به شمال طی کنید و از همه جالب تر آنکه پس از خروج از در دیگری در انتهای موزه برای باز پس گیری وسایلتان باید دوباره خارج از ساختمان از شمال به جنوب برگردید تا از بخش پذیرش آنها را بگیرید و باز از جنوب به شمال از همان راهی که آمدید بازگردید !

اما آنچه بیش از سیرکولاسیون این مجموعه پرسش برانگیز است اصرار طراحان و مسئولان بر تحمیل این پروژه به عنوان معماری ایرانی – اسلامی است !

به راستی فضاهای نامعین ، مصالح فلزی ، خطوط شکسته و تصاویر و صداهای دهشتناکی که تمام مدت فضای موزه را آکنده است چگونه نماد هنر و معماری ایران اسلامی است ؟!

 تردیدی نیست که طراحان این مجموعه تحت تأثیر رویکرد اخیری قرار داشته اند که در نقاط مختلف جهان موزه های جنگ را با احجام فلزی به نمایش می گذارد . اما متأسفانه مقایسه ای گذرا میان نمونه هایی از این نوع موزه ها و موزه‌ی تهران نشان می دهد که طراحان ایرانی چنان از معنا و ناخودآگاه بریده اند که حتی در الهام گیری از آثار فرم گرا نیز خطا می کنند.

دو نمونه‌ی بسیار معروف با موضوع مرتبط موزه‌ی جنگ درسدن و موزه‌ی یهود هر دو در آلمان و هر دو به طراحی دنیل لیبسکیند است .

در این پروژه ها می بینیم که حتی لیبسکیند ساختارشکن نیز هنوز ارتباط درونی محکمی با مفاهیم دارد و فلز را به این دلیل انتخاب می کند که به خوبی می داند عنصر فلز نماد صنعت و پیش از آن جنگ است .

بازگشت به کهن الگوها فلز متناظر با فرم مثلث و عنصر آتش است . لیبسکیند آگاهانه در طرح موزه‌ی یهود حجم فلزی خشن و شکسته ای را به کار می برد تا ضمن تداعی نماد این قوم و لگدمال کردن چهره‌ی برلین با فرمی تهاجمی و بدقواره و عنصر فلز اوج قساوت و انجماد فکری نازی ها را در انتقال یهودیان توسط مار فلزی قطارهای مرگ به سوی کوره های آدم سوزی با اغراق نشان دهد و با بزرگنمایی هرچه بیشتر عجز و شکست یهودیان باج خواهی امروز آنها از آریایی ها را توجیه کند .

تصاویری از بیرون و درون موزه‌ی جنگ درسدن / با وجود آنکه دنیل لیبسکیند یک ساختار شکن است اما آگاهانه به موضوع پروژه می پردازد: در حجم خارجی تصویری شفاف از جنگ را به کمک سمبل فلز و مثلث تیز ارائه می دارد و در داخل فرصت و روشنایی کافی برای درک موضوعات فراهم می آورد .



بدیهی است زمانیکه او می خواهد سازه ای را در خاک دشمن برافرازد تمام سعی خود را برای ناهمگونی با بستر شهر به کار می بندد تا خشم خود را بنماید .

در موزه‌ی درسدن حجم تیز فلزی چون سر نیزه ای ساختمان قدیمی را می درد و چنان با جسارت خود را می نمایاند که هر رهگذری بلافاصله مفهوم جنگ و تهاجم را ادراک می کند .

اما در موزه‌ی دفاع مقدس چه اتفاقی می افتد ؟! دلیل طراح برای به کارگیری فلز چیست ؟

حجمی کوتاه و نامعلوم چون موجود درمانده ای بر تپه ها می خزد که هیچ تصور واضح و جسوری از جنگ را متصور نمی شود . در واقع در اینجا فرم و مصالح یکدیگر را خنثی می کنند تا پیام موضوع طرح مخدوش شود . اما ژرف تر از آن باید پرسید اساساً چرا فلز؟! مگر ما طالب جنگ و تجاوز بودیم ؟ مگر این موزه درصدد اعلان جنگ به شهر است ؟ آیا طراح هیچ تفاوتی میان جنگ و دفاع قایل نیست ؟! تا چه اندازه باید از ناخودآگاه جمعی بریده شد تا دو واژه‌ی جنگ و دفاع را معادل دانست ؟

ملّت ایران در برابر حمله ای ناجوانمردانه و جهانی از سرزمین خود دفاع کرد و در این معنا پیروز واقعی بود .

دفاع نه مانند جنگ و ستیز از معنای سرد فلز برمی خیزد که از معنای استوار و ماندگار سنگ برمی آید .

صدام در توجیه حمله‌ی متجاوزانه‌ی خود به ایران به اعراب هم پیمان خود وعده داد که با محو ایران جنگ قادسیه را به ثمر خواهد رساند ! سده ها پیش نیاکان ما از اعراب شکست سختی خوردند ، اما هنوز هم که به دژهای ساده و سنگی ساسانیان بر فراز کوه های ایران می نگریم آنها را نه نماد شکست که بازماندگان پایداری و سربلندی خویش می دانیم چرا که هنوز زنده ایم و تا ملتی زنده است بی تردید در دفاع پیروز حقیقی است .  

پرسش اینجاست که در موزه ای که باید تداعی کننده‌ی دفاعی غرور آمیز و روحانی در شهری آشنا باشد ، آن مقاومت خدشه ناپذیر ، آن لطافت عروج آسمانی و جان فشانی در راه ایران و عقیده و احساس غرور و سربلندی و اقتدار و استقامت از کجای فرمی در هم شکسته از فلز و شیشه خوانده می شود ؟

هویت و صورت آن سرزمینی که فرزندان این ملت برایش جان خود را بر کف دست گرفتند این سوله‌ی فلزی موقت از ریخت افتاده است ؟!

اگر این موزه ، موزه‌ی جنگ و ادوات نظامی به فرمایش وزارت دفاع بود حجم کلی آن چه فرقی با این واقعیت می کرد که نامش باغ - موزه‌ی دفاع مقدس است ؟!

 گذشته از موضوع اصلی طرح حتی اگر به گفته‌ی طراح واقعاً مسئله‌ی اساسی احترام به بستر طرح ، حفظ توپوگرافی زمین ، تداعی حالت استتار جنگی و درآمیختن با خاک پاک این سرزمین بود آیا بهتر نبود که در ایجاد باغ آن از خطوط نرم همگن با توپوگرافی زمین استفاده شود و بنا در درّه مدفون شود یا بام آن امتداد فضای سبز باشد یا با طبیعت و نور طبیعی درآمیزد تا آنکه حجمی بسته به روی طبیعت ، در هم شکسته و واریخته از فلز که عنصری در تضاد با خاک است و به جای استتار در سطح زمین می درخشد به کار رود ؟

زمانیکه در مجاورت طرح به پلی برمی خوریم که نقطه‌ی عطف گردهمایی مردم است ، بیشتر باور می کنیم که طراح به راستی هیچ مفهومی از ماهیت و ساختار مصالح درنمی یابد . در اینجا لوحه سنگ هایی که صرفاً با نماکاری ظاهر پلی را ساخته اند بی نظم دندانه دندانه شده ، بر فراز پایه های بدترکیبی تصویری از اغتشاش بی هدف را به نمایش در می آورند ! به راستی این پل چه معنایی دارد ؟!

نمایی از پل دندانه دار باغ درّه



 مفهوم و وظیفه‌ی پل ایجاد ارتباط سریع و تداعی حرکت و عبور است . به چه دلیل این پل با این همه حجم سنگ سنگین شده ، سکون را تداعی می کند ؟!

آن پایه های سنگین طرفین و پایه های نازک متعدد چیست؟ چرا جنس پل از فلز یا چوب سبک نیست ؟

آیا به راستی اوج توان فن آوری امروز ما که زمانی بزرگترین پل سازان و سدسازان جهان بوده ایم برای ساخت پل در این حد است؟!

چگونه ممکن است طراحی در تجسم ساده ترین عناصر معماری که دارای الگوهایی کهن در ذهن هر بشر هستند تردید کند؟!

در اینجا می بینیم که چگونه مفاهیمی چون راه ، پل ، فلز ، سنگ ، شیشه ، چوب ، سبکی ، سنگینی ، شفافیت ، دفاع ، جنگ ، اقتدار ، تهاجم ، شکست ، همه و همه مخدوش و مخلوط شده ، نابجا به کار گرفته شده اند .  

ناخوانایی فرم خارجی در داخل موزه نیز ادامه می یابد . در درون 30 هزار مترمربع با برداشتی بسیار سطحی و بی ارتباط از هفت مرحله‌ی عرفان به هفت بخش که بی هیچ منطقی به اشکال نامعین درآمده اند تقسیم شده است . بازدیدکننده به علت عدم تعین در فضاهای غار مانند سرگشته می شود ، در حدی که اگر راهنمای انسانی دوان دوان از پس نیاید به بیراه می رود و موفق به بازدید برخی قسمت ها نمی شود .
 سالن نخست موزه



همچنانکه بازدید کننده مشغول مکان یابی و جهت یابی می شود از تمرکز بر محتوای موزه باز می ماند ، هر چند که موضوعات داخل آن چنان تکراری و فاقد اطلاعات تازه است که بازدید کل موزه بیش از نیم ساعت نمی طلبد .

 به جای اطلاعات بدیع تجسمی در این موزه موضوعاتی بازتکرار شده است که هزاران بار در رسانه ها به نمایش درآمده و بسیار غنی تر در اینترنت قابل دسترس است .

 مقیاس داخلی نسبت به انسان نه چنان عظیم است که به بازدید کننده حس عظمت و عروج و نورگشایش را القا کند و نه چنان دربرگیرنده و تاریک است که مخاطب را بر وقایع متمرکز سازد ، بلکه چنان است که گویی طراح در تعیین اندازه ها در تردید بوده و موزه به زحمت با دکور و موضوعات پراکنده پر شده است .

تنها اگر در موضوع موزه کنکاش کنیم در می یابیم که انتظار مخاطب از موزه این است که با موضوعاتی بکر و پیش بینی ناپذیر مواجه شود و در خصوص این موزه انتظار می رود که بازدیدکننده اطلاعاتی ژرف از مفهوم دفاع مقدس و روایتی ناشنیده از جانفشانی فرزندان این سرزمین در جبهه های جنگ را دریابد که نسل جدید را تحت تأثیر قرار دهد ، نه آنطور که نگارنده شاهد بود گروهی از دانش آموزان فضا را مناسب بازی قایم باشک بیابند !

در اینجا چگونگی جنگ و ویرانی و غبن هم موضوع هدف نیست بلکه چگونگی پایداری و دفاع ملتی از اقوام گوناگون مورد نظر است که به راستی پیروز این میدان بودند . اما در مسیری طولانی که قصد دارد وحدت اقوام را نشان دهد عکس هایی دوبعدی بر شیشه ها  افرادی را نشان می دهد که بدون هیچ توضیحی در مورد هویتشان بی تفاوت و بی روح در لباس های اقوام مختلف در فضایی بی شکل تک تک به سویی می روند !

عکس های افرادی در لباس اقوام ایرانی


در هر شهر و استان این سرزمین خانواده هایی هستند که چندین فرزند خود را در جنگ تحمیلی از دست داده اند . اگر طراح به راستی می خواست همدلی بازدید کننده را به شکلی انسانی برانگیزد می توانست فضایی روایی با فرهنگ و زبان خود این مردم همانگونه که دوست دارند با تصاویری از خانه و زندگی معمولی و زن و فرزندانشان ، شرکت جستن آنها در جنگ ، چگونگی شهادتشان و زاری مادرانشان به صورت تجسمی و کوتاه در هر قسمت به نمایش گذارد تا فراموش نکنیم عده ای از میان خود ما آسایش و زندگی خود را گذاشتند و پاره پاره شدند تا ما امروز زندگی کنیم ؛ این است معنای اتحاد و دفاع مقدس .  

اصل نمایش داخلی مبتنی بر تصویر و صدایی است که پیوسته فارغ از آنکه کسی در فضا هست یا خیر پخش می شود و در هم می آمیزد و چنانچه هزینه‌ی گرمایش و سرمایش این فضای عظیم را که توسط فلز و شیشه پوشیده شده است محاسبه کنیم خواهیم دید که تنها هزینه‌ی برق این مجموعه در سال رقمی ده ها میلیاردی را بر تهرانی ها تحمیل می نماید بدون آنکه خود آنها در جریان باشند !  

در بررسی مجموعه‌ی این موزه مسجد را نباید از یاد برد . مسجدی که ناگهان در کنار این سوله‌ی فلزی در قالب کپی عینی از مسجد خرمشهر افزوده شده است . در اینجا معماری سنتی بدون کمترین تمهید و مقدمه سازی ، ناگهانی و غیرمترقبه در کنار چنین حجم عظیم فلزی می نشیند تا تمام سطوح ادراکی – شناختی مخاطب را بر هم بریزد !  

این همه دست آوردهای رویکردی است که همه چیز را شی ء بی معنا و ابزار می پندارد . در اینجا مسجد هم از کارکرد اصلی خود خارج می شود و تبدیل به شی ئی موزه ای می شود !

انسان هم چون شی ئی می شود قابل نمایش در موزه یا ابزاری که تمام مدت روز باید در فضایی تاریک و عذاب آور در جاییکه ادعای استفاده از آخرین دست آوردهای فن آوری را دارد بنشیند تا شاید بازدیدکننده ای بیاید و او راه را نشان دهد !
 و از همه بدتر می بینیم که چگونه پیکر شهید گمنام به جای آنکه در باغی چون بهشت یا برترین موضع مجموعه بیارآمد در چهار راه آمد و رفت این تونل فلزی دفن می شود تا این حجم ناموزون با تقرب به وجود او تقدس جوید !

مجریان این پروژه تا چه حد با تاریخ نه چندان دور و فرهنگ این مرز و بوم بیگانه اند که نمی دانند دفن متوفی در چنین موضعی به چه معناست !!!

 ابزار قرار دادن باغ ایرانی برای ایجاد فضای کژ و کوژ جانبی نیز که موجب مخدوش شدن و اضمحلال پردیس رؤیاهای ایرانیان است از دیگر موارد خاص این پروژه است . انواع باغ در معماری ایران زمین جایگاه بسیار ویژه ای با هندسه ای کاملاً ساده و معین و در ارتباط مستقیم با منابع آبی ، دستگاه ورودی و بنای معماری دارد . اینکه راه آبی مصنوعی ، عمدتاً خشک و منفصل از بنای اصلی از درگاهی بی ارزش پس از طی سطوحی بی تناسب که راه های باریکی بی دلیل از آن منشعب می شوند به آبگیری نامنتظم و پلی که بی دلیل از ریخت افتاده منتهی شود الگوبرداری از باغ ایرانی نامیده شود چه معنایی جز ریشخند پنداره‌ی باغ ایرانی می تواند داشته باشد ؟! مردم با چه هدفی باید روی پله ها و شیبراهه ها که فضای مناسبی برای تفرج فراهم نمی آورند بالا و پایین روند ؟!

برخی رسانه های سطحی نگر معماری با تشویق پروژه های اینچنینی که غالباً توسط حلقه محدودی از معماران فرم گرا و فارغ از هویت و فرهنگ ایرانی به فرمایش "شرکت توسعه فضاهای فرهنگی" ساخته شده است را همصدا با شهرداری تهران نشانی از پیشرفت و عدالت می دانند .

چگونه می توان شهری را که در آن هیچ تمهیدی برای کودکان و نسل آینده اندیشیده نشده است و روزبه روز از شهرسازی و معماری پایدار و نیز فرهنگ و هویت خود بیشتر فاصله می گیرد رو به سوی عدالت و پیشرفت دانست ؟ تا قبل از شهرداری آقای کرباسچی این شهر شهری متوسط الحال ، آرام ، کوتاه و با فضای سبز کافی بود که دستکم خانواده های قشر متوسط در آن می توانستند با چند سالی تلاش و کار امیدی به خرید مسکن داشته باشند .

 از زمانیکه ایده درآمدزایی از شهر و بلندمرتبه سازی و در یک کلام شهرفروشی به همت شهرداری مطرح شد ، این شهر به تسخیر دلالان و منفعت طلبان درآمد و در حال حاضر تبدیل به یک بنگاه و کارگاه بزرگ ساختمانی شده است .

امروز برخی کارشناسان چنان از پروژه های شهرداری یاد می کنند که گویی شهرداران این شهر از جیب خود هزینه کرده اند ، نه آنکه با فروش فضای سبز ملی و آسمان خداداد تهران و دریافت مستقیم وجه از شهروندان اهداف خود و نه شهروندان را برای عوام فریبی و رسیدن به پست و مقام بالاتر پیش برده اند !

چگونه می توان صاحبان اصلی این پروژه ها که هزینه ساخت و نگهداری مستقیماً از جیب ایشان پرداخت می شود را فراموش کرد ؟

چگونه معماران پروژه های عمومی و ملی که کمترین وقعی به هویت انسانی ، نیاز کاربران ، فرهنگ کهن و عقاید اسلامی شهروندان نمی گذارد جایزه می گیرند و ممتاز و سرشناس خوانده می شوند و به پشتوانه این خیانت بیشتر و بیشتر پروژه از شهرداری می گیرند ؟!

 چرا شهرداری به جای فخر فروشی با پروژه های بی کیفیتی که همواره فرای زمان و بودجه برآورد شده در چندین فاز اجرا می شوند و بودجه صرف می کنند فهرست کاملی از میزان هزینه و توجیه کارشناسی شده از طرح های ارائه شده به شهروندان ارائه نمی دهد تا شهروندان متوجه شوند اگر به جای این پروژه ها فضای سبز ایجاد شده بود ای بسا که بیشتر رو به عدالت و توسعه داشت ؟

 تنها زمانی می توان به درستی به قضاوت این طرح ها نشست که به حساب آوریم تهرانیان بابت اجرای انواع پروژه های شهرداری نه تنها عوارض و مالیات و هزینه های مستقیم می پردازند و برای ورود به اماکنی که خود صاحبانش هستند هزینه ورودیه هنگفت می پردازند ، بلکه بابت شهرفروشی و جذب مهاجر که از تبدیل معنای خانه به ملک و سرمایه مورد خرید و فروش و تخریب و ساخت دائم نشأت می گیرد فضای سبز مورد نیاز ، هوای تازه ، خدمات ارزان و در دسترس ، فرصت های شغلی مناسب ، ثبات اقتصادی ، آرامش ، سلامتی و امید به آینده را نیز از دست داده اند .

شهروندان و از آن مهم تر اقتصاددانان ، جامعه شناسان و معماران فرهیخته این شهر باید بدانند که رصد فعالیت های شهرداری به ویژه در ساخت فضاهای عمومی ، فرهنگی و مذهبی توسط ایشان نه تنها لازم است بلکه رسالت و وظیفه ایشان است .

شهرداری موظف است پیش از اجرای هر طرح آن را از طریق جراید عمومی و تخصصی به معرض نقد و کالبدشکافی کارشناسان معماری و اقتصادی و فرهنگی گذارد نه آنکه مردم و منتقدین و کارشناسان را در برابر عمل انجام شده قرار دهد و با انواع تبلیغات و تلقینات همچون آن سلطانی که برهنه در برابر مردم ظاهر شده بود و می گفت هر کس لباس فاخر من را نبیند خود احمق است !کار خود را توجیه نماید .

 البته جای تقدیر است که شورای اسلامی شهر تهران هر از گاهی پروژه های اینچنینی را مورد بررسی و اعتراض قرار می دهد اما تا زمانیکه به دلیل ناآگاهی جامعه و بی تفاوتی فرهیختگان به جای اقتصاددانان ، جامعه شناسان ، معماران و شهرسازان ورزشکاران و کسبه شورای شهر را اشغال می کنند چه کسی می تواند این ضایعات را که به هزینه خود مردم ایجاد می شود جبران نماید ؟! 

ارسال به دوستان