عصر ایران؛ هومان دوراندیش - به این جملات توجه کنید:
« کسانی که دعوت به شرکت در انتخابات می کنند بیشتر دو استدلال می آورند:
یک. برای پیشگیری از انتخابِ بدتر (جلیلی یا قالیباف) باید به روحانی رأی داد.
دوم. اگر در انتخابات شرکت نکنیم، برای تغییر وضع چه کنیم؟ گزینه ی بهتر چیست؟ چون تحریمیان گزینه ی بهتر ندارند، پس رأی دادن یگانه کار ممکنِ مفید به حال دموکراسی است.
فرض اصلی این دو استدلال عدم تقلب جدی در انتخابات است. به احتمال بسیار حتی اگر آرای روحانی بیشتر از دیگران باشد، حکومت نامزد خود را پیروز اعلام خواهد کرد. این پیش بینی نیست، حاصل تحلیل سیاست ایران در دو دهه گذشته است. بنابراین، استدلال بد در برابر بدتر و تغییر وضع از راه انتخابات بر فرضی ناواقع گرا استوار است.
جدا از این، استدلال رأی به بد برای پیشگیری از بدتر، هم در مفهوم هم در مصداق، خطاست. چرا باید به بد تن داد؟ و چرا فکر میکنیم اگر بد پیروز شود بدتر نخواهد شد؟
همچنین، چرا از انتخابات در چارچوب جمهوری اسلامی شفای همه ی دردها ساخته شده است؟ آیا تغییر - مسالمت آمیز و عاری از خشونت - موقوف و منحصر به شرکت در انتخابات است؟ فقط باید در هنگام و هنگامه ی انتخابات بحث تغییر وضع را پیش کشید؟
شرکت در انتخابات راهی ساده و بی هزینه برای جبران آرزواندیشانه ی انفعال و فقدان تخیل سیاسی است. کژراهه ای است برای آسوده کردن وجدان مُعذَّب جمعی برای بی عملی در برابر رنج های هر روزه ای که حکومت به همه ی ما تحمیل میکند.
باید در پی راههای مؤثر برای تغییر مسالمت آمیز سیاسی در ایران بود، اما نمی توان با چشم های فروبسته و اوهام فربه از انتخابات جادو ساخت. نخستین شرط یافتن راهِ هر مشکل، پذیرش واقعیت - هرچند تلخ، هر چند تاریک - است. واقعیت آن است که دست کم از سال ۸۸، جمهوری اسلامی تغییر از راه انتخابات را برای همیشه و به هر بهایی ناممکن کرده است.
»متن فوق، تحلیل مهدی خلجی از نهاد انتخابات در ایران امروز و نسبت نیروهای تحولخواه جامعه ایران با این نهاد است.
مهدی خلجی، یکی از چهرههای اپوزیسیون خارج از کشور است. او در خانوادهای روحانی در شهر قم به دنیا آمده ، حدود ده سال جزو طلاب حوزه علمیه قم بوده، سپس دو ترم در دانشگاه تربیت مدرس فلسفه خوانده و اکنون در "انستیتوی سیاست خاورمیانه واشنگتن" فعالیت میکند. خلجی، معمولاً به عنوان تحلیلگر مسائل سیاسی ایران در بی بی سی فارسی و به ویژه در صدای آمریکا حضور دارد.
در این یادداشت میکوشیم تا با نقد تحلیل کاملاً نادرست مهدی خلجی، پرتوی بیفکنیم بر فقدان عقلانیت سیاسی در استدلال موافقان تحریم انتخابات ریاست جمهوری در ایران.
مهدی خلجی، فقط چند روز قبل از انتخابات ریاست جمهوری، تحلیل و پیشبینی فوق را در صفحه اش در فیسبوک در پیش روی خوانندگان نوشتههایش گذاشت.
او مدعی بود که پیشبینیاش درباره "تقلب جدی در انتخابات"، نه پیشبینی که "حاصل تحلیل سیاست ایران در دو دهه ی گذشته است." پس عجالتاً، پیش از هر نقدی، میتوان گفت که تحلیل جناب خلجی از سیاست ایران در دو دههی گذشته، ره به خطاآباد برده است.
تحلیلگری که با قاطعیت میگوید من در فضای سیاسی جامعه ایران در بیست سال اخیر، تامل کردهام و سپس بیذرهای تردید، مدعی میشود که " واقعیت آن است که دست کم از سال ۸۸، جمهوری اسلامی تغییر از راه انتخابات را برای همیشه و به هر بهایی ناممکن کرده است"، منطقاً باید قبول کند تحلیلش از "سیاست ایران" در این دو دهه، با خطاهایی جدی همراه بوده است که سرانجام به نتیجهی صد در صد غلط "تقلب در انتخابات سال 92" انجامیده است.
نکته دوم اینکه، مهدی خلجی کسانی را که مدعی بودند میتوان "به تغییر وضع {موجود} از راه انتخابات" امیدوار بود و با رایدادن، جریان راست رادیکال را از قوه مجریه کنار گذاشت، کسانی میدانست که استدلالشان مبتنی بر "فرضی ناواقعگرا"ست.
بدیهیست که نتیجه انتخابات ریاست جمهوری، پنبه مدعیات از بیخ و بن غلط مهدی خلجی را زده است و این حقیقت روشن، اکنون فاشتر از آفتاب پیش روی همه کسانیست که نوشتهی تحلیلیِ آن محقق "انستیتوی سیاست خاورمیانه واشنگتن" را خواندهاند.
خلجی در نقد هواداران شرکت در انتخابات، مینویسد: " رأی به بد برای پیشگیری از بدتر، هم در مفهوم هم در مصداق، خطاست. چرا باید به بد تن داد؟" پاسخ سوال عجیب خلجی کاملاً روشن است: "حتی اگر قائل به بد و بدتر باشیم ، در مواجهه با بدتر، باید به بد تن داد زیرا زیان بدتر بیشتر از بد است." به همین سادگی! این اصل عقلانی، نه فقط در سیاست که در همه حوزههای زندگی بشر جریان دارد. وقتی با دو گزینهی آسیبرسان "بد" و "بدتر" مواجهیم، بدیهیست که عقل سلیم حکم میکند اولی را به دومی ترجیح دهیم تا آسیب کمتری ببینیم.
مهدی خلجی که خودش را خداناباوری راسیونالیست و لیبرال میداند، این اصل اولیه و عقلانی حاکم بر تمام حوزههای زندگی آدمیزاد را از یاد برده است. او از هر عقلگرای لیبرالی که سوال کند، درمییابد که ترجیح گزینهی کمترآسیبرسانِ بد بر گزینهی بیشترآسیبرسانِ بدتر، اقدامی کاملاً عقلانی و عقلایی است.
کسی که جان زن و فرزندش را با تسلیمشدن در برابر سارق مسلح نجات میدهد ولی در عوض مال و ثروتش را تقدیم او میکند، به حکم عقل سلیم، گزینهی "بد" را به گزینهی "بدتر" ترجیح داده است. کسی هم که به قطع پایش در اتاق عمل جراحی رضایت میدهد تا زنده بماند، در چنین راه عاقلانه ای گام نهاده است. مگر مردم فرانسه که در انتخابات ریاست جمهوری سال 2002 این کشور، با شعار "دزد از فاشیست بهتر است"، شیراک را بر ژان ماری لوپن ترجیح دادند، گزینهی "بد" را به گزینهی "بدتر" ترجیح ندادند؟
حال بماند که قضیه بد و بدتر در انتخابات ریاست جمهوری ایران ، اساساً بنیان مردمی نداشت.
غفلت خلجی و همانندانش از مدلولات عقل سلیم در ایام انتخابات، چنان آشکار بود که استدلالهای تحریمگرایانهی آنها در قبال انتخابات ریاست جمهوری، با بیتوجهی اکثریت مردم ایران مواجه شد. دلیل ناکامی آنها نیز روشن است: مردم ایران، مثل مردم همه کشورهای دنیا، به حکم فطرت و طبیعت، از عقل سلیم بهرهمندند!
خلجی در ادامه میپرسد: " و چرا فکر میکنیم اگر بد پیروز شود بدتر نخواهد شد؟" همان طور که گزینهی "بد" ممکن است پس از پیروزی "بدتر" شود، این احتمال هم وجود دارد که پس از پیروزی، دیگر نه مصداق "بد" که مصداق "خوب" باشد. وقتی که منطقاً هر دو شق ماجرا محتمل است، مهدی خلجی باید دلیلی قطعی ارائه کند که "بد" پس از پیروزی "بدتر" خواهد شد. بدیهیست که او نمیتواند چنین دلیلی اقامه کند. اما بر فرض که یقین داشته باشیم (و یا به جدّ احتمال بدهیم) که "بد" پس از پیروزی در انتخابات، "بدتر" خواهد شد. در این صورت، چرا نباید یقین داشته باشیم (و یا به جدّ احتمال بدهیم) "بدتر" پس از پیروزی در انتخابات، "بیش از پیش بدتر" نخواهد شد؟
وقتی که چنین فرض بدبینانهای دامنگیر هر دو گزینهی "بد" و "بدتر" است، باز هم عقل سلیم حکم میکند پایبند قاعدهی "دفع ضرر بیشتر" باشیم و "وضع نامطوب" را به "وضع نامطلوبتر" ترجیح دهیم.
خلجی برای اینکه دیگران را از رأی دادن در انتخابات منصرف کند، میپرسد:" چرا از انتخابات در چارچوب جمهوری اسلامی شفای همه دردها ساخته شده است؟ آیا تغییر - مسالمت آمیز و عاری از خشونت - موقوف و منحصر به شرکت در انتخابات است؟ فقط باید در هنگام و هنگامه انتخابات بحث تغییر وضع را پیش کشید؟"
باید گفت انتخابات نه در جمهوری اسلامی و نه در سایر کشورهای جهان، "شفای همه دردها" نیست. در این انتخابات، اکثریت دموکراسیخواهان ایرانی مایل بودند به محمد خاتمی رای بدهند و سپس به اکبر هاشمی رفسنجانی. ولی وقتی گزینههای اول و دوم آنها کنار رفتند، به گزینهای حداقلی یعنی حسن روحانی رای دادند.
این تنزل عقلانی توقعات نیروهای اجتماعیدموکراسیخواه ایرانی، به خوبی نشاندهنده واقعبینی آنهاست. اگر تحولطلبان ایرانی این قدر ناواقعگرا بودند که انتخابات را حلّال همه مشکلات خود بدانند، بیتردید پس از عدم حضور خاتمی در میدان انتخابات و رد صلاحیت هاشمی، قید رایدادن را میزدند. ولی آنها دقیقاً به علت خیالاندیشنبودن، گزینه بعدی را برگزیدند وقواعد "بازی سیاست در ایران امروز" را پذیرفتند و در چارچوب همین قواعد، نتیجهی بازی را به سود خود رقم زدند.
خلجی همچنین میپرسد: " آیا تغییر - مسالمت آمیز و عاری از خشونت - موقوف و منحصر به شرکت در انتخابات است؟ فقط باید در هنگام و هنگامه ی انتخابات بحث تغییر وضع را پیش کشید؟"
معلوم نیست که این سوال برای نفی رایدادن در انتخابات چگونه به ذهن مهدی خلجی رسیده است. آیا تحولات پر تب و تاب جامعه ایران در چهار سال گذشته، حاکی از این است که "بحث تغییر در ایران امروز، " فقط در "هنگامهی انتخابات" مطرح میشود؟
پس این همه نقد بر سیاستهای اتخاذشده در چهار سال گذشته، چه بوده است؟ آیا مخالفت هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی و بسیاری از نویسندگان و روزنامهنگاران با روندها و سیاستهای چهار سال گذشته، دال بر این است که بحث تغییر فضای پس از انتخابات 88، فقط در آستانه انتخابات 92 در جامعه ایران مطرح شده است؟
درخواست آزادی زندانیانِ پس از انتخابات 88، بارها و بارها از سوی خاتمی و سایر چهرههای اصلاحطلب در چهار سال گذشته مطرح شد و آنها در این انتخابات، دقیقاً برای تحقق همین هدفِ مطرحشده در بحثهای چهار سال اخیر ( در کنار چند هدف دیگر)، به حسن روحانی رای دادند.
خلجی میافزاید: "شرکت در انتخابات راهی ساده و بی هزینه برای جبران آرزواندیشانه انفعال و فقدان تخیل سیاسی است. کژراهه ای است برای آسوده کردن وجدان مُعذَّب جمعی برای بی عملی در برابر رنج های هرروزه ای که حکومت به همه ی ما تحمیل می کند."
فارغ از اینکه اتهام "انفعال سیاسی" با هیچ چسبی به جامعه ایران پس از انتخابات 88 نمیچسبد، درباره "شرکت در انتخابات" باید دو نکته ساده را متذکر شد:
1- پیمودن راه "ساده و بیهزینه" شرکت در انتخابات، نه نشانه گامنهادنِ آرزو اندیشانه در کژ راههای سیاسی، بلکه نشانه عقلانیت معطوف به زندگی است.
2- کسی که راه کمهزینه رایدادن را برای تغییر و تحول سیاسی انتخاب میکند و حاضر نیست تن به "تخیل سیاسی" پرهزینه اپوزیسیون خارج از کشور بدهد، در واقع "زندگی" را مهم تر از "سیاست" میداند و حاضر نیست زندگیاش را بر سر اصلاح سیاست قمار کند.
مردمی که منطق شان "منطق زندگی"ست، در حقیقت نمیخواهند با تبعیت از"تخیل سیاسی" امثال مهدی خلجی، درد و رنج خود را به مراتب بیشتر و عمیقتر کنند تا خون سرخشان بر سنفگرش خیابان، فرشِ قرمزِ بازگشت پیروزمندانه اپوزیسیونِ براندازِ "خیالزده"ی خارج از کشور شود.
اما ببینیم که تخیل سیاسی جناب خلجی، نهایتاً به چه تجویزی برای ملت ایران منجر میشود؟ خلجی در فراز آخر نوشتهاش میگوید: " باید در پی راههای مؤثر برای تغییر مسالمت آمیز سیاسی در ایران بود، اما نمی توان با چشم های فروبسته و اوهام فربه از انتخابات جادو ساخت."
"راههای موثر برای تغییر مسالمتآمیز در ایران" چیست؟ جالب است که خلجی، پس از آن همه مقدمهچینی برای اثبات ضرورت تحریم انتخابات، کوچکترین توضیحی نمیدهد که این "راهها" کجایند و کدامند. او فقط "نخستین شرط" یافتن این راهها را پیش روی ملت "بیعمل و ناسودهوجدان" ایران میگذارد: "نخستین شرط یافتن راهِ هر مشکل، پذیرش واقعیت - هرچند تلخ، هر چند تاریک - است. واقعیت آن است که دستکم از سال ۸۸، جمهوری اسلامی تغییر از راه انتخابات را برای همیشه و به هر بهایی ناممکن کرده است."
ناگفته پیداست آنچه که خلجی "واقعیت" میداند، چیزی جز توهم محض نیست و مهدی خلجی از این حیث حقیقتاً دچار "تخیل سیاسی" است! در واقع خلجی مدعی است که: 1- شرکت در انتخابات رفتن از "کژراهه" است، 2- باید در پی یافتن "راه موثر" بود، 3- کشف راه موثر جز با "پذیرش واقعیت" محقق نمیشود، 4- واقعیت این است که جمهوری اسلامی "تغییر از راه انتخابات" را برای همیشه و به هر بهایی ناممکن کرده است.
انتخابات ریاست جمهوری اخیر نشان داد که ادعای خلجی پاک نادرست است و راهی که او در عالم تجزیه و تحلیل سیاسی پیموده است تا به این حکم قاطعِ آشکارا غلط برسد، حقیقتاً مصداق "کژراهه" است و اصلاح آن در گرو "پذیرش واقعیت" است.
اما از این نکات که بگذریم، باید پرسید چهرههایی چون مهدی خلجی اساساً تا چه حد صلاحیت دارند راه و چاه سیاسی جامعه ایران را تعیین کنند. کسی که چند سالی درس طلبگی خوانده و کوتاهمدتی فلسفه، چرا باید خودش را یک استراتژیست سیاسی بداند و "تخیل سیاسی" خودش را مبنای "نقشه راه سیاسی" جامعه ایران بداند؟
اکثریت نظریهپردازان گذار به دموکراسی، "افزایش رقابت در نظامهای سیاسی" و "استفاده از فرصت انتخابات" را به سود دموکراتیزاسیون میدانند. انتخابات نه تنها به خودی خود یک "فرصت" است و پیام خاصی را از سوی جامعه به حکومت و به کل دنیا منتقل میکند، بلکه زمینهساز "فرصت عمل سیاسی" میشود.
نیروهای تحولطلب و دموکراسیخواه جامعه ایران، چطور میتوانند واقعیت رقابت حسن روحانی و سعید جلیلی را پیش روی خود ببینند ولی نسبت به این رقابت بیتفاوت باشند؟ کسی که مردم را به بیتفاوتی در قبال این رقابت فرامیخواند، در واقع خودش در مقام تجویز "بیعملی" است.
در دوران ریاست جمهوری خاتمی، "گفتمان دموکراسی" دست بالا را در میان گفتمانهای سیاسی موجود در جامعه ایران پیدا کرد. اگر مردم ایران در سال 76 از "فرصت انتخابات" استفاده نمیکردند، اکنون ارزشهای دموکراتیک در ادبیات سیاسی جامعه ایران چنین جایگاهی نداشتند.
در بین نظریهپردازان گذار به دموکراسی، ساموئل هانتیگنتن پس از مطالعه 35 مورد دموکراتیزاسیون و لیبرالیزاسیون (در کتاب موج سوم دموکراسی)، به همه نیروهای دموکراسیخواه توصیه میکند که "فرصت انتخابات" را از دست ندهند.
لاری دیاموند معتقد است "همه دنیا میتواند دموکراتیک شود" و شرط این امر، اراده معطوف به دموکراسی است. نفس رایدادن، یکی از مصادیق اراده معطوف به دموکراسی است؛ چرا که رایدادن، فارغ از نتیجهاش، پاسداری از نهاد دموکراتیک "انتخابات" است.
در جامعهای که تز "عبور از جمهوریت" مدافعان برجستهای دارد، رایدادن صرفاً در خدمت روی کار آمدن این یا آن رجل سیاسی نیست؛ بلکه آکسیون سیاسی معناداریست در خدمت بقای نهاد انتخابات. بقای نهاد انتخابات نیز، یکی از لوازم اصلی گذار به دموکراسی است.
کسانی که با برداشتهای غیرواقعبینانه از جامعه و نظام سیاسی ایران، خواستار رویگردانی مردم از نهاد انتخاباتاند، نمیتوانند مردم ایران را به ناکجا آباد فرا بخوانند. آنها باید به صورت شفاف و دقیق توضیح دهند که رایندادن چه سودی برای انسانهای زنده ای دارد که مجموعاً ملت ایران را تشکل میدهند.
چرا باید اکثریت مردم ایران، برای ارضای تخیل سیاسی ابتر و بیثمر فردی که مطلقاً سررشتهای در علم سیاست و جامعهشناسی سیاسی ندارد و سر تا پای تز سیاسی خیالاندیشانهاش داد میزند که با تجربههای گذار به دموکراسی در سر تا سر دنیا، از اسپانیا و برزیل و شیلی گرفته تا آفریقای جنوبی و لهستان و مجارستان، حتی آشنایی نسبی و تقریبی هم ندارد، از "فرصت انتخابات" که زمینهساز "فرصت عمل" نیروهای اجتماعی دموکراسیخواه جامعه ایران میشود چشم میپوشیدند و با مسئولیتناشناسی ملی، زمینهساز به قدرت رسیدن تندروترین چهرههای جریان راست رادیکال در کشورشان میشدند؟
مردم ایران در این انتخابات نشان دادند که حاضر نیستند برای ارضای عقدههای سیاسی چهرههای دموکراسیناشناس اپوزیسیون خارج از کشور، شرایط عینی خود را نادیده بگیرند و از خیالاندیشیهای دور و دراز کسانی پیروی کنند که خودشان از دوم خرداد 76 تا 24 خرداد 92 هیچ هزینهای برای دموکراتیکشدن جامعه ایران نپرداختهاند و اکنون با تکبر و تبختر، آنها را "بیعمل"هایی میدانند که نه از سر عقلانیت و امید به زندگی بهتر، بلکه صرفاً برای مرهمنهادن بر زخمهای "وجدان معذبشان" به پای صندوقهای رای میروند.