عصر ایران؛ سواد زندگی - یادآوری مطالب قبلی: گفتیم که طبق تئوری انتخاب، انسان دارای 5 نیاز اساسی است:
1 - بقا
2 - قدرت
3 - عشق و تعلق خاطر
4 - آزادی
5 - تفریح و لذت
و گفتیم که این نیازها در افراد گوناگون، یکسان نیست و بهترین روابط در حالتی شکل می گیرد میزان نیازها طبق فرمول زیر باشد:
نیاز دو طرف به "قدرت و آزادی"--------» کم
نیاز دو طرف به "عشق و تعلق خاطر" و "لذت و تفریح" -------»زیاد
نیاز دو طرف به "بقا"--------» متوسط
و به دو سوال رسیدیم:
1 - چگونه تشخیص دهیم که میزان نیاز هر کدام از ما به این موارد کم است یا زیاد یا متوسط؟
2 - اگر با کسی ازدواج کرده ایم (یا دوست و همکار هستیم) و حالا متوجه شده ایم که بر مبنای نیازهای پنج گانه با هم مشکل داریم چه کنیم؟
و حالا ادامه بحث:
الف) چگونه تشخیص دهیم که میزان نیاز هر کدام از ما به این موارد کم است یا زیاد یا متوسط؟
1 - سنجش میزان نیاز به بقا
اگر اصلاً ریسک پذیر نیستید:میزان نیاز به بقا در شما بالاست.(محافظه کار)
اگر بسیار ریسک پذیر هستید: میزان نیاز به بقا در شما پایین است.(ماجرا جو)
اگر ریسک پذیری تان متوسط است: میزان نیاز به بقا در شما متوسط است. (معتدل)
2 - سنجش میزان نیاز به قدرت
اگر تمایل به کنترل دیگران دارید
اگر اصرار دارید که هر طریق ممکن حرف شما بر کرسی بنشیند
اگر شدیداً دنبال پست و مقام هستید
اگر اصرار دارید که حتماً خودروی شما برتر از دیگران باشد
اگر فکر می کنید که بر دیگران مالکیت و تسلط دارید
اگر در برنامه های گروهی می کوشید لیدر جمع باشید و برنامه های خود را دیکته کنید
شما نیاز شدیدی به قدرت دارید
اگر فعل های جملات فوق را منفی کنید، نیاز به قدرت در شما اندک است و اگر بینابین است، طبیعتاً نیاز به قدرت در شما متوسط است.
3 - سنجش میزان نیاز به آزادی
اگر اغلب قانون گریز هستید
اگر حال و حوصله کارهای اداری و مقررات را ندارید
اگر ترجیح می دهید خیلی وقت ها تنها باشید
اگر در جمع حوصله تان خیلی زود سر می رود
شما نیاز شدید به آزادی دارید
در حالت عکس ، نیاز به آزادی تان کم است و در حالت بینابین هم متوسط.
4 - سنجش میزان نیاز به عشق و تعلق خاطر
اگر به شدت می خواهید به دیگران کمک کنید
اگر محبت خود را بی دریغ نثار دیگران می کنید
اگر در دنیای مطلوب تان با آدم های زیادی دوست صمیمی هستید
میزان عشق و تعلق خاطرتان زیاد است.
در حالت معکوس، اندک و در حالت بینابین، متوسط.
5 - سنجش میزان نیاز به تفریح و لذت
اگر با تمام وجود کودک درون تان را حس می کنید
اگر شوخ طبع هستید
اگر در جمع به راحتی همراه دیگران می خندید
اگر علاقه به یادگیری چیزهای جدید در وجودتان شعله ور است
میزان نیازتان به تفریح و لذت زیاد است.
در حالت معکوس اندک و در حالت بینابین، متوسط.
ب) اگر با کسی ازدواج کرده ایم (یا دوست و همکار هستیم) و حالا متوجه شده ایم که بر مبنای نیازهای پنج گانه با هم مشکل داریم چه کنیم؟
قبل از پاسخ دادن به این سؤال تأکید می کنیم که این یک پاراگراف را بسیار بسیار جدی بگیرید:
« میزان نیازها، به صورت ژنتیکی در انسان تعریف شده است. بنابراین اگر شما به همسرتان ایراد بگیرید که چرا این همه قدرت طلب است، درست مانند آن است که به او ایراد گرفته اید چرا رنگ چشمانش قهوه ای است؟ یا چرا قدش 170 سانتی متر است.
بنابراین، نه شما و نه هیچ کس دیگری نمی تواند او را به طور بنیادین تغییر دهد و مثلاً میزان نیازش به قدرت را از عدد فرضی 80 به 30 برساند. »
افرادی که با هم مشکل دارند (به ویژه همسران) ، به جای آن که همدیگر را به مسائل مبهم و کلی، متهم کنند (مثلاً: تو اصلاً مرا درک نمی کنی! یا دوستم نداری!) با همفکری همدیگر، دقیقاً ببینند که در کدام یک از نیازهای پنجگانه دچار درگیری هستند.
مثلاً ممکن است مرد به دلیل شدت نیاز به آزادی، دوست نداشته باشد مدام در مهمانی های بستگان همسرش شرکت کند و همسرش تصور کند که این مسأله ناشی از دوست نداشتن اوست.(ممکن است مرد در مهمانی های بستگان خود راحت تر باشد چون که در بین بستگان خود، زیاد در قید و بند تعارفات نیست و نیاز به آزادی اش خدشه دار نمی شود و این مسأله، سوء ظن همسرش را تشدید می کند.)
در چنین وضعی، زن فکر می کند که همسرش او را دوست ندارد و دعوا بر سر دوست داشتن یا نداشتن صورت می گیرد، در حالی که آن دو باید در حوزه نیاز به آزادی با هم دیگر مذاکره کنند. در واقع، آنها در حال حل مسأله دیگری هستند که اساساً مسأله شان نیست! این، مانند آن است که فردی، به اشتباه، قبض برق همسایه را پرداخت کند. یا کسی که امتحان ریاضی دارد، تاریخ بخواند یا برای رفتن به یک شهر، جاده اشتباه برود و ... ؛ همه این افراد تلاش خود را کرده اند: آن یکی پول برق داده ، دیگری درس خوانده و این آخری هم رانندگی کرده است ولی هیچ کدام به هدف شان نمی رسند.
اگر ما ندانیم که در کدام یک از نیازهای پنج گانه با هم مشکل داریم، به احتمال زیاد، سرگرم حل مسائلی خواهیم شد که واقعاً مسأله ما نیستند.
دکتر ویلیام گلاسر توصیه می کند افراد بعد از شناسایی دقیق محل مشکل، با یکدیگر وارد مذاکره شوند. او می گوید که اگر زوج ها در یک یا چند مورد از نیازهای پنجگانه دچار مشکل هستند، ازدواج شان زخمی شده است و ممکن است بر اثر خونریزی از بین برود. راه جلوگیری ازخونریزی هم مذاکره است.
شما در مذاکره سعی نخواهید کرد طرف مقابل را عوض کنید چون این کار شدنی نیست. تنها کاری که می توانید انجام دهید ارائه اطلاعات به اوست و درخواست از او که از بخشی از نیازهای خود چشم پوشی کند (طبق تئوری انتخاب، ما نمی توانیم بر دیگران چیزی را تحمیل کنیم ولی می توانیم به او اطلاعات بدهیم).
مثلاً در داستان فوق که مرد دوست ندارد در مهمانی های مکرر خانوادگی بستگان همسرش شرکت کند، چون آزادی اش را محدود می بیند، می توان این نکات را مورد مذاکره و توافق قرار داد:
- بعد از خوردن شام، فقط یک ساعت می نشینیم و به خانه بر می گردیم.
- هر وقت خواستی تو به خانه برگرد. من به آنها خواهم گفت که کار مهمی داشتی.
- سعی می کنم روابط تو و اعضای خانواده ام را به سهم خود بهبود بخشم تا با افزایش صمیمیت بین شما، در جمع شان راحت باشی و احساس نکنی که باید حتماً فلان جور بپوشی و فلان جور بنشینی و فلان جور غذا بخوری و بدین ترتیب احساس کنی آزادی ات محدود شده است.
- به جای هر هفته، دو هفته یک بار می رویم.( من کمی از نیاز به احساس تعلقم می گذرم و تو هم مقداری از احساس نیاز به آزادی ات بگذر.)
- امروز به خاطر من، انتخاب کن که آزادی ات محدود شود؛ ممنون.
- ... .
ملاحظه می کنید که با تشخیص درست مشکل، طرفین در زمین عوضی بازی نمی کنند و مثلاً همدیگر را به دوست نداشتن و بی ادبی و ... متهم نمی کند.
یا اگر هر دوی شما نیاز شدید به قدرت دارید، می توانید ارضا این نیاز را تقسیم بندی کنید:
-در این سفر هر چه من گفتم قبول کن و در سفر بعدی هر چه تو گفتی من قبول می کنم.
-درباره کارهای خانه، هر چه حرف من بود قبول باشد و در کارهای خارج از خانه حرف تو.
-اگر اختلاف پیدا کردیم، هر چه پدر بزرگ گفت، همان را بپذیریم.
-وقتی تلویزیون فوتبال باشگاه های اروپا را پخش می کند، من کانال را تعیین می کنم و وقتی سریال شبکه اول پخش می شوند، تو تعیین کن.
-... .
همان طور که می بینید، در هیچ کدام از توافقات فرضی فوق، نیاز به قدرت در هیچ کسی زیر سؤال نرفت یا کم نشد، بلکه طرفین برای حفظ زندگی مشترک خودشان انتخاب کردند که با اراده خود، از بخشی از قدرت طلبی خود چشم پوشی کنند.
از آنجا که بخش عمده ای از اختلافات به ویژه در زندگی زناشویی، ناشی از قدرت طلبی و میل به کنترل طرفین است، دو راهکار زیر هم علاوه بر راهکار عمومی مذاکره، توصیه شده است:
اول) زوج هایی که درگیر نزاع قدرت هستند، به جای این که توان خود را صرف کنترل یکدیگر و فرسایش هم کنند، پروژه مشترکی را تعریف کنند و قدرت و کنترلگری خود را معطوف آن پروژه مشترک نمایند. مثلاً اگر دانش و توانش را دارند یک رستوران تأسیس کنند و انرژی خود را با تقسیم شفاف قدرت و اختیارات در ابتدای کار، صرف پیشبرد آن کنند.
ب) یکی از زوج ها بکوشد کاری پیدا کند که در آن، قدرت طلبی و نیاز به کنترلگری اش ارضا شود. دکتر گلاسر در این باره خاطره جالبی دارد. وی می گوید که مادر او مصداق بارزی از یک زن کنترلگر و قدرت طلب بود و اغلب با همسرش درگیر بود. با این حال، در زمانی که مادرش عضو هیأت منصفه دادگاه شد، چون می توانست در آنجا اعمال قدرت کند، زیاد سر به سر همسرش نمی گذاشت و خودش هم از زندگی راضی تر بود.
اغلب مردهای زورگو که حتی همسران خود را کتک می زنند، یا فرزندانشان را تحقیر می کنند، کسانی هستند که نیاز به قدرت در ایشان زیاد است ولی در محیط جامعه، خودشان تحت کنترل و قدرت دیگری اند. بنابر این چون در خارج از خانه این نیازشان ارضا نشده است، وقتی وارد خانه می شوند، از مرد مطیع و سر به زیر بیرونی، تبدیل به مرد قهار خانه می شوند که عرصه را بر خانواده تنگ می کنند.
زن و فرزندان این مرد، احتمالاً از شنیدن داستان هایی از مظلومیت و محجوب بودن وی در محل کار، تعجب زده خواهند شد.
نکته پایانی این که برای استفاده از روش مذاکره، نیاز دارید که هم شما و هم طرف مقابل تان ، تئوری انتخاب را بدانید. در چنین وضعیتی، می توانید مشکل را حل کنید یا اگر مذاکره موفق نبود، می توانید حتی برای جدا شدن از همدیگر نیز، تصمیم عاقلانه تری بگیرید و از هیجان زدگی بپرهیزید.
تمرین:
1- بر اساس آنچه خواندید، میزان نیاز خود و اطرافیان تان به هر کدام از نیازهای اساسی انسان را ارزیابی کنید.
2- بر اساس نیازهای پنجگانه مشکلاتی که احتمالا خود یا اطرافیان تان در محیط کاری یا خانوادگی دارید را تحلیل کنید و راهکار ارائه دهید.
*این مطلب توسط جعفر محمدی نوشته شده است.
ممنو
زن و فرزندان این مرد، احتمالاً از شنیدن داستان هایی از مظلومیت و محجوب بودن وی در محل کار، تعجب زده خواهند شد."
خییییلی جالب بود این پاراگراف
سپاس
هدف اینه که دسترسی به تمام مقالات سواد زندگی آسونتر باشه.
بسیار ممنون و سپاسگذارم از سایت بسیار خوبتون.
من این کتاب رو قبلا خوندم ولی باز هم مشتاقانه منتظرم که خلاصه های شما رو مطالعه کنم. تشکر ویژه از آقای جعفر محمدی که با ادبیات بسیا روانی مطالب رو ارائه میدن.