۰۴ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۴ دی ۱۴۰۳ - ۱۹:۵۹
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۶۸۱۳۹
تاریخ انتشار: ۰۸:۱۳ - ۰۸-۰۹-۱۳۹۳
کد ۳۶۸۱۳۹
انتشار: ۰۸:۱۳ - ۰۸-۰۹-۱۳۹۳

دوربین‌هایی که دوباره از جیب بیرون آمدند

اطرف زمین ورزشی را آپارتمان‌ها و منازل مسکونی زیادی احاطه کرده بود. این برنامه به جز افرادی که از نزدیک شاهد این اتفاق بودند، تماشاچیان دیگری نیز داشت که از روی پشت بام آپارتمان‌ها و قاب پنجره‌ خانه خود نظاره‌گر اعدام این دو متجاوز به عنف بودند.
 این روزها به هر طرف که نگاه کنی، موبایل‌هایی را می‎‌بینی که در دست همه افراد هست و کوچک و بزرگ هم ندارد و ‌تنها به دنبال سوژه‌هایی برای ثبت لحظات تلخ و شیرین می‌گردد و این بار به دار آویخته شدن دو مجرم سوژه فیلمبرداری جماعتی شده بود که دو روز قبل برای اجرای حکم اعدام دو مجرم متجاوز به عنف در مشهد جمع شده بودند.
 
به گزارش ایسنا، عقربه‌های ساعت به 9 صبح روز ششم آذرماه 93 نزدیک می‌شدند؛ این بار تقاطع حجاب و شاهد در منطقه قاسم‌آباد مشهد شاهد مراسم اجرای حکم اعدام بود. از دور این فکر به ذهنت می‌رسید که مجموعه ورزشی «اردیبهشت» شهرداری مشهد میزبان مسابقات ورزشی مهمی بود که این جمعیت را دور فنس‌ها و نرده‌های خود جمع کرده بود اما به چهارراه که نزدیک می‌شدی حضور خودروهای متعدد نیروی انتظامی خبر از برنامه‌ای دیگر می‌داد و اگر بیشتر دقت می‌کردی می‌توانستی در میان محوطه داربستی را ببینی که دو حلقه طناب دار بر آن آویزان شده بود.
 
درست بالای داربست و حلقه دار، بنری با این عنوان «عدل و داد از بخشش و سخا گرامی‌تر است» توجهت را به خود جلب می‌کرد.
 
اطرف زمین ورزشی را آپارتمان‌ها و منازل مسکونی زیادی احاطه کرده بود. این برنامه به جز افرادی که از نزدیک شاهد این اتفاق بودند، تماشاچیان دیگری نیز داشت که از روی پشت بام آپارتمان‌ها و قاب پنجره‌ خانه خود نظاره‌گر اعدام این دو متجاوز به عنف بودند.
 
قبل از قرائت حکم، زن و مرد میانسالی به سمت خودرویی که حامل مجرمان بود، رفتند و با حضور مسوولان با چشمانی اشکبار اعلام کردند که از حق قصاص گذشتند. قاتل چیزی برای گفتن نداشت، گریه می‌کرد و فقط به نشانه تأسف سر خود را به صندلی ماشین می‌کوبید زیرا خوب می‌دانست که به دلیل تعدد جرایم خود و پرونده‌های دیگر، دو بار حکم اعدام برایش صادر شده بود و با وجود بخشش خانواده مقتول باز هم محکوم به اعدام بود.
 
پدر و مادر مصطفی جهانپور(مقتول) که از حق خود گذشته بودند، سبک‌تر از پیش به گوشه‌ای از محوطه رفتند. مادرش از سال 88 می‌گفت؛ همان زمانی که 10 روز بیشتر از عاشورا نمی‌گذشت و مصطفی 22 ساله ساعت پنج بعدازظهر برای رسیدن به جلسه‌ای در محل کار سوار موتور خود شده بود ولی خبر نداشت که کسی برای گرفتن موتورش با دوستانش شرط ‌بندی کرده و مسیر طولانی را به دنبالش آمده بود و در نهایت پشت چراغ قرمز یکی از چهارراه‌ها با قمه به سمتش حمله کرد و با ضربات متعدد او را به قتل رساند؛ قاتل بعدها فهمید کسی را که کشته، همسن خودش بوده است آن هم فقط به خاطر یک موتور آپاچی...
 
با یادآوری این اتفاق دوباره اشک چشمان پدر و مادر مصطفی را خیس کرد. هر دو همزمان گوشی خود را بیرون آوردند و عکس پسر جوان‌شان را با اشتیاق و حسرت نشان دادند. مادرش می‌گفت که عکس مربوط به شب مراسم عقد مصطفی است و با حسرت دوباره به آن نگاه کرد.
 
پدرش درباره علت گذشتن از قصاص قاتل پسرشان می‌گفت: دیگر چه فایده‌ای دارد، مصطفی دیگر برنمی‌گردد؛ به خاطر رضای خدا او را بخشیدیم و امیدواریم خدا هم او را ببخشد ولی چرا باید جوانان چنین کاری کنند که آخر کارشان به اینجا و اعدام ختم شود.
 
لحظه اجرای حکم نزدیک می‌شد؛ مجرمان با پاهای لرزان به زیر حلقه دار هدایت می‌شدند؛ پشت بلندگو احکام قرائت می‌شد؛ پشت یک کامیونت یک میز اداری دیده می‌شد که روی آن دو صندلی قرار گرفته بود. دو مجرم با کمک ماموران روی صندلی‌ها ‌ایستادند.
 
حالا جمعیتی که دور تا دور محوطه ایستاده بودند، دست به جیب شده و گوشی خود را برای ثبت این لحظات بیرون آورده بودند. همه منتظر بودند؛ صدای استارت ماشین خبر از آغاز حکم می‌داد و مردم مشتاق‌تر به صحنه و صفحه دوربین گوشی خود خیره می‌شدند؛ صدای کوتاه حرکت ماشین از پایان اجرای حکم خبر داد...
 
در این فاصله کوتاه مادر مصطفی ذکر می‌گفت و از آنجایی که تحملش را نداشت در لحظه اعدام پشت به صحنه ایستاد و فقط اشک ریخت.
 
حالا همه چیز تمام شده بود اما هنوز مردم دوربین‌های همراه خود را کنار نگذاشته بودند گویا منتظر بودند لحظه پایین آوردن جنازه دو مجرم را هم ثبت کنند. کمی از جمعیت کاسته شده بود و افراد جدیدی برای تماشا به محوطه نزدیک ‌شدند. 45 دقیقه بعد همزمان با بردن جسد بی‌جان دو مجرم، مردم هم کم‌کم پراکنده می‌شدند و دوباره محوطه ورزشی خالی از تماشاگر شد.
 
با پایان مراسم اجرای حکم اعدام سوژه‌های دیگری به چشم می‌خورد، از محوطه که خارج می‌شدی دو پسر جوان را می‌دیدی که با سرعت و سراسیمه به محل اعدام می‌آمدند؛ با بیان یک اسم و فامیل جویای این شدند که آیا یکی از اعدامی‌ها چنین نامی داشته است؟ گویا به دنبال یکی از دوستان خود بودند!
 
کمی آنطرف‌تر، مرد جوانی با این سوال که شما خبرنگار هستید با هیجان می‌گفت که تمام فیلم اعدام را با گوشی خود ضبط کرده و حاضر بود در صورت نیاز آن را در اختیارم قرار دهد.
 
در طول خیابان محل برگزاری اعدام، مردمی را می‌دیدی که کاملا راضی و خوشحال بودند گویا از تماشای یک فیلم خوب بازمی‌گشتند.
 
زنی که در اعدام قبلی مشهد هم حضور داشت و در هنگام اعدام با گریه‌ها و ناله‌های خود در پشت فنس، توجه دوربین‌ها را به خود جلب کرده بود، جزو آخرین افرادی بود که محل را ترک کرد. از او پرسیدم چرا به تماشای اعدام‌ها می‌آید و هنگام تماشای اعدام گریه می‌کند؟ جواب داد: دل آدم می‌سوزد! ولی به دلیل جرائمی که مرتکب شده‌اند باید اعدام شوند و حق‌شان است.
 
زن دیگری که او را همراهی می‌کرد، گفت: صدای بلندگو را که شنیدم، فکر کردم روضه‌خوانی است به همین دلیل بیرون آمدم ولی شاهد اعدام این دو نفر شدم.
 
دو مجرم در مقابل چشمان مردم اعدام ‌شدند؛ دوباره همه چیز به حالت عادی بازگشت و ترافیک تقاطع شاهد و حجاب روان شد اما باید منتظر بود فیلم اعدام این دو مجرم به زودی از طریق شبکه‌های اجتماعی گوشی موبایل دریافت کنیم.
برچسب ها: دوربین ، جیب ، اعدام
ارسال به دوستان