فرزانه کرمپور (نویسنده) در رابطه با داستانهای آپارتمانی و فضای آنها به ایلنا گفت: یکی از مهمترین فضاهایی که امروز ما در آنها ساکن هستیم فضاهای آپارتمانی است. پس نمیتوان گفت این یک مد فرهنگی است. شاید آدمهایی که زودتر از ما توانستهاند از این فضاها تأثیر بگیرند و در داستانهای خود از چنین فضاهایی استفاده کنند.
او ادامه داد: چیزی که میتواند داستانهای آپارتمانی را به یک اثر هنری تبدیل کند، فرم و مضمون آن است. ما نمیتوانیم این داستانها را به صرف اینکه دارای فضای آپارتمانی هستند رد کنیم؛ مثل این است که بگوییم چون تقریباً همهی جوامع با شهرنشینی درگیر هستند نوشتن از فضاهای روستایی را کنار بگذاریم. 70-60 آدمهایی که در شهرها زندگی میکنند در آن فضاها فکر میکنند، فعالیت میکنند و مینویسند. ممکن است برخی از داستانهایی هم که در این فضاها نوشته میشود بسیار جذاب باشد.
این نویسنده با اشاره به اینکه نام دلنوشتهها را نمیتوان داستان گذاشت؛ بیان کرد: مطالبی که به عنوان داستانهای آپارتمانی منتشر میشود، ابتدا باید منتقدان و داستاننویسان آن را بخوانند و تشخیص دهند که آیا این نوشته داستان هست یا نه. بعضی از اینها تنها یک قطعهی ادبی هستند که به عنوان داستان منتشر شده، خوانده میشود و با گذشت زمان فراموش میشوند. اما آن نوشتهای که داستان است؛ گاه به دلیل فرم خاص آن و گاه به دلیل جذابیت مضمونی مشهور میشود. اما این مسئله در رابطه با قطعات ادبی و دلنوشتهها صدق نمیکند.
کرمپور افزود: در حال حاضر عدهای از نویسندگان که در بین آنها هم جوانان حضور دارند و هم افرادِ سن و سالدار؛ گروههایی تشکیل دادهاند که لابی دارند و با این لابی یکدیگر را حمایت و معرفی میکنند و به هم جایزه میدهند.
او با اشاره به اینکه آنچه در هنر ماندی است خودِ هنر است؛ ادامه داد: هرآنچه که به صورت بازی و سرگرمی منتشر میشود، مدتی هست و سپس رو به فراموشی میرود و آن هنر راستین است که سالهای دراز میماند. آثار ضعیف و بیمحتوا در رده ادبیات جدی قرار نمیگیرند و خود به خود از میان میروند. افرادی که اهل فن و صاحبنظر باشند تفاوت این دو را از هم تشخیص میدهند. کسانی که دلشان برای فرهنگ و ادبیات این مملکت میتپد، میدانند که چنین آثار کممایهای زودگذر هستند و جای نگرانی نیست.
نویسنده رمان «نقطه گریز» افزود: آنچه باعث نگرانی در رابطه با ادبیات میشود و به آن ضربه میزند و ادبیات را دچار رکود میکند؛ سانسور است که باعث میشود آثار نویسندگان در خانههایشان خاک بخورد و منتشر نشود. اینکه اجازه داده نمیدهند درباره ادبیات راستین صحبت شود و آثار مورد نقد و بررسی قرار گیرند؛ به ادبیات ضربه میزند. اجازه نمیدهند مجالس شاهنامهخوانی داشته باشیم و صداوسیما به این موضوع بیتوجه است و این جای نگرانی دارد.
کرمپور با اشاره به اینکه از اولین مؤلفههای آزادی این است که هرکس میتواند هر کاری که میخواهد را انجام دهد؛ گفت: در شبکههای اجتماعی شاهد انتشار دلنوشتهها و قطعات ادبی هستیم که برخی از این قطعات نشان میدهد نویسنده آن در 15 سالگی نتوانسته حرفهایی که میخواسته بزند و در 35 سالگی فرصتی به دست آمده که بتواند آن حرفها را بگوید بدون اینکه کسی توی دهنش بزند! به هر حال آدم باید یک وقتی حرفش را بزند.
وی با اشاره به اینکه تخیل در داستاننویسان ما وجود دارد اما اجازهی انتشار به آنها داده نمیشود؛ اظهار داشت: تخیل در داستان نویسان ما کمرنگ نیست اما متأسفانه این تخیل جای نمود پیدا نمیکند. نویسندگان ایرانی میتوانند آثار درخشانی تولید کنند اما نمیگذارند منتشر شود. چنین آثاری فعلاً اجازهی انتشار ندارد. وقتی هنوز اجازهی انتشار تخیل را نمیدهند چطور میتوان گفت که سطح تخیل در بچههای ما و یا افرادی که کار هنری میکنند از بین رفته است؟
این نویسنده افزود: من باور ندارم که تخیل و فانتزی در هنرمندان از بین رفته باشد. اگر یک روز از میدان ولیعصر تا تجریش پیاده بروید آنقدر اتفاقات مختلف میبینید که ناخودآگاه قوهی تخیلتان فعال میشود. یا در صفحه حوادث چیزهایی میبینید که برای نوشتن از آنها حتی نیازی به قوهی تخیل هم ندارید. انقدر اتفاقاتی که در کشور میافتد عجیب و غریب است که نیازی به وجود قوهی تخیل نیست!
کرمپور در پایان گفت: کافی است نویسنده این قدرت را داشته باشد که رئالیسم بیرونی را به صورت یک اثر هنری درآورد. چون اتفاقات بیرونی، گاه بسیار عجیب و حیرتانگیزند. اما این اجازهی انتشار چنین آثار هنری داده نمیشود.