عصر ایران؛ احسان محمدی- تیم ملی نوجوانان با برتری 5 – صفر در برابر ویتنام به عنوان اولین تیم آسیایی به جام جهانی زیر 17 سال در سال آتی میلادی صعود کرد.
اما این خبر برای چند نفر اهمیت داشت؟ چند رسانه به اندازه قهر و آشتی یک بازیکن آبی یا سلفی ستاره تیم قرمز در اینستاگرامش به آن پرداخت؟ اصلاً چند نفر خبر دارند که مسابقاتی تحت عنوان جام جهانی زیر 17 ساله ها وجود دارد؟
ماه مهر است و یادمان می آید بهترین روز مدرسه وقتی بود که برنامه اش چیزی حوالی هنر، بیکار، ورزش می چرخید! سر به آسمان می ساییدیم. معلم ورزش هم توپی پرت می کرد وسط زمین آسفالت و ما به آن یورش می بردیم. مثل زنبورهایی که گلُ خوش عطری پیدا کرده باشند. اصلاً زنگ ورزش و مسابقات آموزشگاهی و مدارس چقدر در ایران جدی گرفته می شود؟
خوشبختانه تب المپیک فروکش کرد و همه می توانیم به خواب زمستانی برویم تا چهارسال دیگر. تا المپیک بعد که هی باید جدول مدال کشورهای دیگر را نگاه کنیم و هی حرص بخوریم که چرا ورزشکاران کشورهای موفق بغل بغل طلا درو می کنند و ورزشکاران ما پیش چشم دوربین ها از مشکلات می نالند. تیراندازهایمان گله کنند که فشنگ نداشتیم برای تمرین، دوچرخه سوارهایمان شکوه کنند که اصلاً در ایران مگر پیست دوچرخه سواری داریم که از ما انتظار دارید به خط پایان برسیم و کشتی گیرها و وزنه بردارهایمان از مافیا بگویند که نمی گذارد آنها دستشان به مدال برسد!
چشم به هم بزنیم وسط المپیک توکیو هستیم در حال ناخن جویدن و حرص خوردن در حالیکه بسیاری از قهرمان های آن المپیک الان در مدارس و آموزشگاه ها دارند تمرین می کنند، کشف می شوند، پرورش پیدا می کنند تا در توکیو برای کشورهایشان مدال المپیک بگیرند و ما حتی برایمان مهم نیست که تیم ملی زیر 17 ساله هایمان رفته است جام جهانی!
بخش بزرگی از این غفلت را ما رسانه ها مرتکب می شویم. ما روزنامه ها و سایت های ورزشی که دمادم مدیران را به چالش می کشیم اما عملکرد خودمان را در چشم پوشیدن بر استعدادهای مدارس و آموزشگاه ها نمی بینیم.
« آقا فروش نداره! لایک نمی خوره! کی براش مهمه اینا»! البته که فروش ندارد و کلیک نمی شود اما ما هستیم که ذائقه مردم را آنقدر تقلیل داده ایم که در گوگل مدام در پی آخرین تتوی اشکان دژاگه بگردند و برایشان مهم باشد که فلان بازیکن در فرحزاد جشن تولد گرفته یا در شهرک غرب! اما یک ستون، یک صفحه را اختصاص ندهیم به همین بچه هایی که اتفاقاً بیشتر به توجه نیازمندند.
مسعود شجاعی می رود و نوبت الهیار صیاد منش می شود. علیرضا حقیقی بازنشسته می شود و باید علی غلامزاده بیاید و از دروازه تیم ملی دفاع کند. آندرانیک تیموریان کفش هایش را آویزان می کند و محمد قادری و محمد غبیشاوی باید آن پیراهن سفید وسوسه انگیز را در میانه میدان تن شان کنند.
چرا این همه برای دیدن این ستاره های نورس خساست به خرج می دهیم؟ تا ابد که نمی شود دلخوش بود به کشتی گیری مثل رضا یزدانی، به بسکتبالیستی مثل حامد حدادی، به وزنه برداری مثل بهداد سلیمی، به والیبالیستی مثل سعید معروف و ... باید برای کشف مرواریدهای تازه سرکی به مدارس بکشیم، به آموزشگاه ها، به جاهایی که می شود آنجا استعدادهای تازه را کشف کرد. باید پروکتورهای را بچرخانیم سمت چهره های معصوم و خجول نوجوان مان که حالا برای بازی در جام جهانی زیر 17 ساله ها به هند می روند.
ما را ببخشید که شما را نمی بینیم. نمی شناسیم. شهر شلوغ است. ما عادت داریم برای آنها که فقط زیر نور پروژکتورها هستند دست بزنیم. ببخشید که صعودتان به جام جهانی اندازه شادی بعد از گل فلان بازیکن در لیگ برتر فوتبال دیده نمی شود!