عصر ایران؛ احسان محمدی- به فوتسال می گفتیم فوتبال داخل سالن. برای ما که عادت داشتیم به «گل کوچیک» و «فوتبال تیغی» روی آسفالت های تفتیده و شعار نوشتن روی دیوار کوچه ها که «تیم شاهین حریف می طلبد» و کُُری خوانی هایی در این حد و اندازه، فوتبال داخل سالن یک جشن تمام عیار بود. زمین تمیز و براق، دروازه هایی که به جای گونی های گل کوچیک ما تور داشت و درخشش بازیکن های ایرانی.
آن روزها حاج مهدی اربابی از علی پروین خواست که در کنار تیم ملی فوتبال، تیم ملی فوتبال داخل سالن را هم تشکیل دهد. او به کمک دو یار غارش ناصر ابراهیمی و محمد مایلی کهن تعدادی از بازیکن های فوتبال را به سالن شهید کشوری دعوت کرد. مایلی به عنوان سرمربی به همراه مجید جهانپور تیم را به عمان بردند و آنجا سهمیه شرکت در دومین دوره جام جهانی فوتسال را به دست آورند.
سال 1371 تیم ملی فوتبال داخل سالن تقریباً در سکوت خبری به هنگکنگ رفت. بهزاد غلامپور(پاس تهران) صادق ورمزیار(استقلال)، اصغر اکبری(کشاورز)، محمد سجادی(استقلال)، محسن گروسی(پاس تهران)، علی اکبر یوسفی(پاس تهران)، سید مهدی ابطحی(وحدت تهران)، مجید صالح(کشاورز)، آرش نوآموز(پاس تهران)، اصغر مدیرروستا(پاس تهران)، سعید رجبی(گسترش)، حمید بابازاده(استقلال) بدنه اصلی تیمی را تشکیل می دادند که در آغاز حتی وحید قلیچ و محمدحسن انصاری فرد و حمید استیلی و محمد خاکپور و حسن شیرمحمدی هم لباسش را پوشیده بودند.
بازی نخست را به هلند باختیم اما با شکست ایتالیا، پاراگوئه، بلژیک و لهستان و اسپانیا همه دنیا به تحسین تیم ملی پرداخت. آنها در نیمه نهایی نتوانستند آمریکا را شکست بدهند و به فینال نرفتند. از آن تیم سعید رجبی آقای گل جام جهانی شد و سید مهدی ابطحی با آن تکنیک ناب و حجب و حیای تکرارناشدنی دومین بازیکن برتر جام.
بعید می دانم حتی از آن مسابقات عکسی در آرشیو فدراسیون فوتبال مانده باشد چه رسد به فیلم! اما مجله طنز و کاریکاتور با قلم ستودنی جواد علیزاده گل ها را طراحی می کرد و ما نقشش را می دیدیم! از آن روز فوتسال به یک ورزش پراهمیت تبدیل شد و محمد مایلی کهن به واسطه آن درخشش در تالار افتخارات مربیان ایران قرار گرفت، مردی که کاش کمتر گفتگو کند! منصور پورحیدری، سعید رجبی آقای گل جام جهانی را دوره بعد از تیم خط زد! بازیکنی که خیلی زود در غبار فراموشی فرو رفت اما هنوز می گوید که مایلی کهن پدر فوتسال ایران است.
بعدها که خیابان ها و کوچه ها تبدیل به پارکینگ خودروها شد، بساط گل کوچک ها را از شهر جمع کردند. خیابان و کوچه دیگر جای امنی به شمار نمی رفت. بچه ها به داخل آپارتمان ها خزیدند. اما زوج وحید شمسایی – محمدرضا حیدریان به الگویی برای عاشقان فوتسال تبدیل شدند. اولی شیطان و بازیگوش و پرشور و دومی تودار و فروتن و شگفت انگیز! شاید اگر در تبت به دنیا می آمد راهب می شد!
حالا دوباره بعد از 24 سال به جمع چهار تیم برتر فوتسال دنیا رفته ایم. یعنی عمری همپای سن بازیکنانی که الان برای تیم ملی توپ می زنند. احتمالاً اگر عکس آن تیم را پیش رویشان بگذارید جز مایلی کهن کسی را نشناسند. زمان پرواز می کند و نسل های نو چه می دانند که علی اکبر یوسفی در دوران خودش گنارو گتوسویی بود یا محسن گروسی مثل ماهی قزل آلا از بین مدافعان صخره مانند آن روزگار لیز می خورد و برای مهار سیدمهدی ابطحی حتماً باید از دست استفاده می شد! ...
برای موفقیت تیم ملی فوتسال با تمام قلب مان آرزوی موفقیت کنیم. بی ادعا به اینجا رسیده اند.بی اعتراض به کیفیت بد لباس هایشان. بی ستاره های جنجالیِ حریص دیده شدن روی صفحه نخست روزنامه ها. آنقدر غریب که اگر توی تاکسی یا مترو کنارمان بنشینند بعید است باور کنیم آنها بودند که این شب های پائیزی تا نیمه های شب آنقدر ضربان قلب مان را بالا بردند که خواب از چشم مان پرید. درست مثل فالکائو که روی دست های آنها به آسمان پرید!