عصرایران؛ احسان محمدی- آخرین بار بهمن پارسال همدیگر را دیدیم. در حال ساخت مستندی درباره تاریخ دو باشگاه بزرگ استقلال و پرسپولیس بود. ظهرش زنگ زد و جریان را گفت و اینکه میخواهد به عنوان روزنامهنگار من هم در این مستند در مورد پرسپولیس دهه 70 حرف بزنم. آنقدر فروتن و بدون دک و پُز حرف میزد که نمیشد «نه» گفت.
غروب دفترش بودم. دومین همکاری مشترک بعد از مستند تاریخ تیمملی ایران. مثل همیشه با لبخند آرامی در را باز کرد و دست داد و خوشآمد گفت. یک واحد آپارتمان جمع و جور را برای ضبط انتخاب کرده بود. نه گریموری در کار بود نه دکور و صدابرداری. مثل خیلی دیگر از کارهایی که تقریباً با دست خالی ساخت.
مردی که فیلمبردار بود، میکروفن یقهایام را نصب کرد، مزدک کنارش نشست، سوالی میپرسید و من رو به دوربین پاسخ میدادم. بعد اصغر حاجیلو رسید که آن روزها سرپرست تیم استقلال بود. آنقدر شوخی کرد و خاطرات منشوری از تیم ملی اعزامی به جام ملتهای 1984 گفت که میرزایی از خنده ریسه میرفت.
خسته نشان میداد اما شبیه کسی نبود که قصد رفتن داشته باشد. اتفاقاً ساخت این مستند را جدی گرفته بود گرچه از عدم حمایت مالی و فقدان اسپانسر دلچرکین بود. با این همه جز رابطه کاری توام با احترام متقابل، رابطه دوستانه عمیقی نداشتیم که سفره دلمان را باز کنیم.
آنها که با مزدک میرزایی از نزدیک کار کردهاند میدانند که تفاوتی با همان مجری-گزارشگر قاب تلویزیون نداشت. همیشه انگار از حمام بیرون آمده بود؛ آراسته، اتوکشیده،خوشپوش با میمیک چهره تقریباً ثابت و بدون فراز و فرود در لحن صدا و گزارش و همه چیز. خط کشیده. استاندارد.
اهل بحث و جدل نبود و در جلسات ساکت مینشست و یکی دو جمله بیشتر نمیگفت. آدم احساس میکرد از چیزی دلخور است و نمیگوید. خیلی اهل فضای مجازی نبود و دیر به دیر شبکه های اجتماعیاش را چک میکرد.
میدانستم برای ساخت مستندهایش چقدر اذیت میشود. لشکر یک نفره بیسر و صدا و بیادعایی بود. خبر رفتنش را که دیدم خیلی تعجب نکردم. برخلاف آنها که سر و صدا میکنند و هیاهو دارند، اتفاقاً آنها که سر به تو دارند تصمیمهای بزرگ و عجیب میگیرند. اولین قابی که تصور کردم این بود که با لباسهای کرم و روشن_رنگی که انگار بیشتر دوست داشت_ و کروات در استودیویی سفید و آبی رنگ نشسته، لبخند کنترل شدهای میزند و کارش را پی میگیرد.
آسمان اینور و آنور یکی است اما زمیناش نه. لابد فرق میکند که تا وقتی کسی پایش را آنور میگذارد پوست میاندازد و مثل چریکها حرف میزند اما بعید است مزدک میرزایی با آن شخصیت خونسرد بخواهد چیزی در مورد سازمانی که او را چهره کرد بگوید. او آنقدر نرمخو، مطیع، بدون جنجال و حاشیه و افتاده نشان میداد که شاید آخرین گزینه ای بود که میشد حدس زد، به شبکههای ماهوارهای بپیوندد. در مورد سازمان صدا و سیما چه راز مگویی ممکن است بداند و اصلاً مگر او را این اواخر بازی هم میدادند؟ او در مورد دلایل توقیف 90 حرف میزند؟ حرفهایی که هرجا زده شود بهرحال مشتریهای پر ولعی دارد.
آیا میشود او را یکی دیگر از قربانیان 90 به شمار آورد؟ مزدک دو بار در غیاب عادل فردوسی پور 90 را اجرا کرد، دو اجرای بیهیاهو که اصلاً شکل 90 نبود، تیپ شخصیتی او و عادل با هم تفاوت داشت اما او سالها پرسش برنامه 90 را میخواند. یک آیتم یکی دو دقیقهای که معمولاً حرفهایها به آن تن نمیدهند آن هم در برنامهای که یک «رقیب» مجری و تهیه کنندهاش است اما مزدک میرزایی همین است؛ آرام و بیجنجال. یا همین بود؛ آرام و بیجنجال!
روزنامههای ورزشی عکس او را روی جلد زدند، در فصل نقل و انتقالات او بمب خبری شد. مهاجرت یک انتخاب شخصی است و هر کسی برای رفتن یا ماندن دلایل قانعکننده خودش را دارد اما این شکل جدایی مزدک میرزایی که یک سرمایه اجتماعی بود، خسارتبار است. باید مراقب سرمایههای دیگر بود.
این جمله ات را باید طلا گرفت آقای محمدی
اگر دین نداری لااقل آزاده باش ناشناس. ایران نمیدونم چی جی هر جایی که هست بهرحال بچه های همین آب و خاک اند.ایرانی هیچوقت به وطن و مردمش خیانت نمیکند حتی اگر از گرسنگی بمیرد.همه ما اشتباه کرده و میکنیم و خواهیم کرد ولی چرا به این راحتی دیگران را به وطن فروشی و خیانت متهم می کنی آنهم بدون حتی یک برگ سند و مدرک ؟ صرف اینکه X و Y در فلان رسانه چنین چیزی گفته اند که نشد حرف. آنها سیاست مدارند و سیاست عرصه بهم آمیختن راست و دروغ است تا چیزی از آن حاصل شخص شود ولی من و شما که سیاست مدار نیستیم که براحتی آب خوردن ؛ خلاع واقع بگوییم. مراقب باشبم دل کسی را نشکنیم که تاوان سختی دارد
کاسه صبری که دیگر سر رفت و رفت
این کامنت تو هر سه تا مطلبی که برای مزدک میرزایی زدی اومده!!!!!!!!!!!!
بس کن رو اعصابی
رسانه ی میلی شاید سهمی در چهره کردن امثال مزدک و عادل داشته باشد اما اولا این سهم انقدر نیست که دینی به گردنشان مانده و خدمتی نکرده باقی مانده باشد و ثانیا بدون هیچ تردیدی و با تجربه میگویم انقدر بلا و مصیبت سرشان آورده که ارزش آن سهم اندک هم به زیر صفر تنزل کرده.
فقط کافیست کمی فکر کنید که چرا یک انسان متخصص با بیش از دو دهه تجربه و سابقه و جایگاه و موقعیت اجتماعی، حاضر می شود به تمام اندوخته های مادی و معنوی اش پشت پا بزند و پلهای پشت سرش را خراب کند و برود جای دیگری تقریبا از صفر شروع کند.
چه دل خونی باید داشته باشد مزدک، و البته عادل که هنوز هم مانده است!!
در ایران نفرات برتر کنکور سراسری توسط آمریکا و اروپا جذب می شوند و نخبه ها از ایران می روند. حالا مزدک که چیزی نیست در برابر ضرر فرار نخبگان از ایران.
عمیق تر بیاندیشیم
نکتهی دوم که حرف همین آقای احسان محمدیه که: بجای رفتن به فکر وطن باشیم و تلاش کنیم شاید تغییری ایجاد کنیم.
نکتهی سوم صدا سیما با هر اشتباه و سیاست غلطی محل رشد، چهره شدن و سکوی پرش دوستان و آقای میرزایی بوده این مورد نباید کتمان بشه
نکته چهارم سرمایه بزرگی رو از دست دادیم
نکتهی پنجم پول سعودی خوردن نداره حتی اگه توی ایران بهت بی احترامی بشه.
به نظر من آقای مزدک بزرگترین اشتباه عمرشو کرده امیدوارم خسارت کمی ببینه
در ضمن جلای وطن با کار کردن در شبکه های معاند تفاوت ماهوی دارد
وقتی دید چه بلایی سر فردوسی پور اومد تصمیم درستی گرفت.
گزارشگران جدید فوتبال رو در شبکه ها ببینید مخصوصا شبکه ورزش آدم حالش ...
چه خبره در صدا وسیما...
با ویزای کاری اون شبکه اقامت میگیره بعد یه مدت هم از اون شبکه جدا میشه و سر از شبکه ها و روزنامه های بهتر درمیاره
آیا مدیر سازمان صدا و سیما به دنبال پیاده کردن افکار و نظرات گروه و طیف خاص سیاسی است؟
اگر اینطور است نام سازمان صدا و سیما را تغییر دهند و بودجه مملکت را هم صرف آن نکنند.
بازهم متاسفم
کارآفرینان و سرمایهگذاران چطور؟
اساتید دانشگاهها ونخبگان و ........؟
واقعا مزدک میرزایی در مقایسه با این قبیل افراد سرمایه اجتماعی است و رفتنش تا این اندازه خسارت بار که برایش یک متن کامل بنویسید؟
شک نکنید در نهایت پشیمان خواهد شد
اگر عادل رفیق خوبی بود تو برنامه جام جهانی 2018 به مزدک میرزایی میدون میداد تا بازی رو گزارش کنه
واقعیت اینه که مزدک بخاطر تیپ ساکتی که داره کمتر مورد توجه بوده و نتونسته لابی کنه و تو کار خودش پیشرفت کنه
ولی افرادی مثل میثاقی و احمدی تو صدا و سیما خیلی زود پیشرفت کردن
که اینست پایان عشق ای پسر
اگر عتشقی خواهی آموختن
به مردن فرج یابی از سوخت
چرا ما فکر میکنیم فقط اینها توانایی دارند .کشور 80 میلیون نفره.خواهشا انحصار گرایی را تبلیغ نکنید.رفت به درک .اینا تو ایران هویت دارن . اونجا شهروند خارجی دست چندم حساب میشن