عصرایران؛ احسان محمدی- عشرت شایق، حسین محمدی، محمد حاجیبیگی، ابوالفضل روغنی گلپایگانی، امیدوار رضایی، فداحسین مالکی، محمود خسرویوفا، حسن بیادی، سعید نفریه، مقداد نجفنژاد، اسماعیل خلیلزاده، عباس ملکی، عبدالرضا مصری، علی تاجرنیا، محمدرضا بهمنی، مسعود زریبافان و ...
وجه اشتراک این افراد عضویت در هیات مدیره استقلال و پرسپولیس است. افرادی که بسیاری از آنها مثل برق آمدند و مثل باد رفتند. با یک حکم آمدند و گاهی بدون حکم رفتند. آنها ممکن است افراد موفقی در عرصههای دیگر بوده باشند اما با کدام استدلال عضو هیات مدیره استقلال و پرسپولیس شدند و چه دستاوردی داشتند؟
خانم عشرت شایق نماینده مجلس در حالی به عضویت هیات مدیره استقلال درآمده بود که حضور زنان در ورزشگاهها ممنوع بود و هنوز هم هست. در واقع او حتی این حق را نداشت که بازیهای تیمی را که عضو هیات مدیرهاش بود از نزدیک ببیند!
تازه اگر میدید چه شناختی از فوتبال داشت و بر اساس چه تجربهای وارد این عرصه تمام مردانه شده بود و قرار بود چه گرهی از استقلال را باز کند و سرانجام با چه عملکردی کنار رفت؟ کسی لازم دید از او بیلان و گزارش کار بخواهد؟
در میان لیست بالا از صاحب چاپخانه و رئیس بیمارستان و رئیس ستاد مبارزه با مواد مخدر هست تا سفیر و مدیر بنگاه املاک و مدیر آتشنشانی و رئیس سندیکای چوب و رفیق فابریک سرمربی و ...!
تنوع مشاغل ،بیشتر آدم را یاد هیات منصفههای دادگاه در کشور خارج! میاندازد. برخی از این افراد احتمالاً در حوزه تخصصی خود کارنامه قابل قبول و درخشانی دارند اما در فوتبال چه؟ چه کسانی آنها را به این ورطه هل دادهاند؟
خودشان مشتاق دیده شدن بودهاند یا مدیران بالادستی صرفاً به واسطه اعتماد و استراتژی «یکی از خودمون اونجا باشه خیالمون راحتتره» آنها را منصوب کردهاند؟ چرا کار در حوزهای چنین پرهیاهو و البته تخصصی را پذیرفتند؟ فقط به واسطه خدمت به مردم؟
در این سالها نمایندگان مجلس، سرمایهدارهای مشتاق دیده شدن، مدیران میانی ناشناس و ... از تصمیمگیران دو تیم پرهوادار پرسپولیس بودهاند، کسانی که امضایشان باعث عزل و نصب مدیرعامل یا توصیهشان در جذب و اخراج بازیکن و مربی موثر بوده است. واقعاً این تخصص و تجربه و شناخت را برای تصمیماتی تا این اندازه کلیدی دستکم برای میلیونها هوادار داشتهاند؟
انتصاب مدیرعاملها هم بیشتر اوقات غافلگیری محض است. فرقی ندارد چه کسی وزیر باشد، در هر حال میتواند با یک انتصاب شگفتانگیز همه را برای دقایقی وادار کند که در گوگل به جستوجوی سوابق فرد مذکور بپردازند و اینکه اصلاً کیست و از کجا آمده؟
البته انتصاب افراد مشهور و حتی پیشکسوتان سابق باشگاه به عنوان مدیرعامل، سرپرست یا عضو هیات مدیره هم با خودش معجزه نیاورده است. داستان اصلاً بر سر نامها نیست، موضوع تخصص و سواد است.
اینکه آیا مدیرعاملی باشگاهی مثل پرسپولیس و استقلال با مدیر یک کارخانه تولید سوسیس- کالباس یا بنگاه معاملات ملکی فرقی ندارد؟ برخی از افراد فوق حتی مدیران نمونه کشوری شدهاند اما آیا هر مدیر موفقی میتواند در فوتبال هم موفق باشد؟
به باشگاه بایرنمونیخ به عنوان یک نمونه موفق نگاه کنید. از فرانس بکن باوئر تا کارل هاینس رومنیگه، از اولی هوینس تا صالح حمیدزیچ و هربرت هاینر و ورتر زدلیوس و تیموتئوس هوتگس و ...
همه آنها در فارغ از اینکه کسب و کارشان چه بوده، دورههایی در حوزه مدیریت فوتبال را گذراندهاند و البته حوزه مداخلهشان تعریف شده است و اینطور نیست که در مورد کیفیت بازیکنان تیم خود و مربی رقیب اظهارنظر کنند. بین هیات اجرایی باشگاه و هیات مدیره فرق هست.
نمونه آخر اولیور کان است، یک ستاره تمام عیار که بعد از بازنشستگی، دوره MBA را در اتریش گذارند و کسب و کارش را در دو حوزه اینترنت و تربیت دروازهبانان در سراسر دنیا راه انداخت و مفسر ZDF شد و به صورت جدی در دورههای مدیریت فوتبال شرکت کرد و حالا در باشگاه یک تصمیمگیر است.
احتمالاً کسانی میگویند کدام سبک و عزل و نصب مدیران ما شبیه آلمانهاست که انتظار دارید فوتبالمان مثل آنها باشد؟ که البته حرف حساب است و جواب ندارد!
پس راه دور نرویم، از کشورهای عربی یاد بگیریم که دارند مدیران بینالمللی در فوتبال تربیت میکنند. از منچسترسیتی تا پاریسنژرمن و ....