عصر ایران - سوداگری یا مرکانتیلیسم (Mercantilisme) نوعی سیاست یا رویکرد یا مکتب اقتصادی است برای به حداکثر رساندن صادرات و به حداقل رساندن واردات. این هدف مستلزم "اقتصاد طراحیشده" است.
در چنین اقتصادی، دولت تعرفۀ کالاها و خدمات وارداتی و یارانۀ کالاها و خدمات صادراتی را در حوزۀ بازرگانی افزایش میدهد.
واژۀ "سوداگری" یعنی تجارت یا بازرگانی. اما سوداگری در واقع "شکل و شیوۀ خاصی از بازرگانی" است. بنابراین بازرگانی یا تجارت آزاد میتواند سمت و سوی غیرسوداگرانه هم داشته باشد. اگرچه نه کاملاً، ولی این امر نسبتا قابل تحقق است.
ریشههای سیاست اقتصادی سوداگرانه یا مرکانتیلیستی بازمیگردد به قرن شانزدهم.
در آغاز قرن شانزدهم تغییراتی در زمینۀ اکتشافات بزرگ جغرافیایی و امکان دستیابی به منافع سرشار و مواد اولیه در غرب پدید آمد. این امکانات قلمرو روابط تجاری را توسعه داد و با به کار گرفتن پول در روابط اقتصادی و کشف ذخایر طلا در قارۀ آمریکا، حجم تجارت بین کشورهای اروپایی با خارج افزایش یافت.
از طرف دیگر، قدرتنمایی در توفیقات جنگی و ایجاد و حفظ مستعمرات متجلی میشد. این وضع موجب رقابت بین دولتهای ملی دوران سوداگران در اروپا شد و وضعیتی متفاوت نسبت به قرون وسطی در این قاره ایجاد شد.
در قرون وسطی طبقۀ اشراف برای جنگهایش از تجهیزات و سربازان منطقۀ نفوذ خود استفاده میکرد؛ اما دولتهای ملی پس از قرون وسطی، جنگ را با تکیه بر ارتش حرفهای پیش میبردند و طبیعتا برای تهیۀ ارتش و پیروزی در جنگ نیاز به منابع مالی داشتند.
نیاز به منابع مالی فراوان موجب شد کشورهای اروپای غربی تحصیل فلزهای گرانبها (طلا و نقره) را "سیاست ملی" قلمداد کنند. دولتهایی که فاقد معادن سرشار طلا بودند و در مستعمراتشان نیز چنین فلزات گرانبهایی وجود نداشت، برای بدست آوردن چنین فلزاتی، سیاستهایی را در پیش گرفتند که به "تراز بازرگانی مثبت" منتهی شود.
این سیاست مبتنی بر این فرض بود که هر گاه در یک کشور مقدار کالای فروخته شده به دیگر کشورها طی یکسال، بیشتر از کالاهای خریداری شده از آن کشورها باشد، مازاد این دو مقدار به صورت طلا یا ارز به کشور وارد خواهد شد.
با این نگاه، انگیزۀ فعالیت اقتصادی در اروپا، که تا قبل از قرن شانزدهم تابع اصول مذهبی و اخلاقی بود، تغییر کرد و به تدریج، مستقل از مذهب و اخلاق، به سوی تجارت و انباشت ثروت مادی یا فلزهای گرانبها گرایش یافت.
بنابراین اولاً نظام اقتصادی فئودالی مطرود شد، ثانیا "ناسیونالیسم" مبنای سیاست اقتصادی واقع شد، ثالثا طلا و نقره به عنوان تنها منبع ثروت ملی شناخته شد، رابعا بازرگانی خارجی اهمیت ویژهای پیدا کرد، خامسا توسعۀ اقتصادی و نظامی موجه شد.
مکتبی که پاسخگوی این احتیاجات بود، از سوی متفکران اقتصادی آن عصر "سوداگری" یا مرکانتیلیسم نام گرفت و طرفداران آن به نام سوداگران یا مرکانتیلیستها معروف شدند.
سوداگران معتقد بودند برای هر موقعیت خاص، سیاست مالی خاصی باید اعمال شود. در واقع آنها بیش از آن که اهل نظریهپردازی باشند، مردان عمل بودند.
سوداگران در مورد بسیاری از مسائل اختلاف داشتند ولی دربارۀ ارتباط نزدیک بین منافع اقتصادی و منافع ملی توافق داشتند و معتقد بودند شرط لازم تشکیل و تداوم "دولت ملی" تراکم فلزهای گرانبها در داخل کشور است.
آنها با این تفاهم، "سیاست تراز بازرگانی مثبت" را به عنوان "سیاست ملی" تلقی کرده و معتقد بودند که ثروت و قدرت اقتصادی شرط لازم کسب قدرت سیاسی به منظور ایجاد و توسعۀ مستعمرات است. این در واقع تز اقتصادی سوداگران بود.
سوداگران برای تنظیم امور بازرگانی طرفدار یک دولت مرکزی قدرتمند بودند. آنها به صداقت افراد در تجارت داخلی اعتقادی نداشتند و برای توسعۀ بازرگانی، دخالت دولت را لازم میدانستند.
به نظر آنها دولت وظیفه داشت به مؤسساتی که در کار تجارت خارجی هستند، امتیازات انحصاری بدهد و برای جلوگیری از رقابت آزاد در داخل کشور بکوشد. همچنین معتقد بودند که دولت باید کشاورزی، استخراج معادن و صنعت را با اعطای امتیازات مالی توسعه دهد.
بنابراین، با اینکه وسایل تولید در مالکیت دولت نبود، نظام اقتصادی مرکانتیلیستی در زمینههای مختلف میبایست تحت نظارت دولت قرار گیرد.
سوداگران تاکید داشتند که صدور هر چه بیشتر کالا مستلزم بهرهبرداری بیشتر از عوامل تولید است. از این رو "تولید" در نظام اقتصادی سوداگرانه از اهمیت زیادی برخوردار بود.
بنابراین سوداگران بین نیروی کار مولد و نیروی کار غیرمولد تفکیک قائل بودند و مؤکدا از دولت میخواستند به منظور هدایت هر چه بیشتر افراد به کارهای تولیدی، از عرضۀ کارگران غیرتولیدی بکاهد.
کشاورزان، صنعتگران، بازرگانان و هر نوع نیروی انسانی که در جامعه به تولید کالاهای صادراتی کمک کند، از نظر سوداگران نیروی کار تولیدی به شمار میرود؛ اما خردهفروشان، پزشکان، وکلا، هنرمندان و افرادی از این دست در زمرۀ نیروی کار غیرتولیدی محسوب میشوند.
در واقع مطابق نگاه سوداگران، نیروی کاری که در کارهای تولیدی مصرف میشود، مولد بوده و نیرویی که در بخش خدمات مورد استفاده قرار میگیرد، غیرمولد است.
در جهان کنونی، مرکانتیلیسم با تغییراتی در قالب نئومرکانتیلیسم بازتولید شده است ولی نئومرکانتیلیسم هم در مجموع صادرات را تشویق، واردات را حتیالمقدور منع، جابجایی سرمایه را کنترل و تصمیمات ارزی را به دولت واگذار میکند و در کل در پی افزایش ذخیرههای ارزی حکومت مرکزی با هدف اتخاذ سیاست پولی و سیاست مالی موثرتر در کشور است.