عصر ایران - حکومت جهانی (Cosmocracy) مفهومی است که معنای روشنی دارد. هر گاه در جهان فقط یک دولت وجود داشته باشد، حکومت جهانی شکل گرفته است. در این صورت دیگر نیازی به دولتهای گوناگون نخواهد بود و قانونگذاری و قضاوت و حکمرانی، در دل یک جامعۀ سیاسی بسیار گسترده، که تمام انسانها را در بر میگیرد، محقق خواهند شد.
منطق پشت اندیشۀ حکومت جهانی همان منطقی است که زیربنای توجیه لیبرالیستیِ کلاسیک را در مورد نظریۀ دولت برآمده از قرارداد اجتماعی تشکیل میدهد. یعنی همانطور که تأسیس دولت تنها وسیلۀ تأمین نظم در میان افراد واجد منافع مختلف است، تنها راه جلوگیری از درگیری بینالمللی بین دولتهایی که منافع خاص خود را پیگیری میکنند، این است که یک قدرت برتر جهانی ایجاد شود.
این منطق در سدۀ بیستم قویتر هم شد. جنگ جهانی اول نشان داد که پیشرفت تکنولوژی نظامی به معنای افزایش هزینۀ انسانی و اقتصادی جنگ است و این هزینه، فقط شامل نظامیان نمیشود بلکه مردم عادی را هم شامل میشود.
به همین دلیل در سال 1919 جامعۀ ملل به منزلۀ نخستین مجتمع بینالمللییی که قرار بود صلاحیت جهانی داشته باشد تشکیل شد. اما این نهاد فراملی ناکارآمد از آب درآمد. مثلا کنگرۀ آمریکا حاضر نشد عضویت این کشور در جامعۀ ملل را تصویب کند. آلمان هم پس از به قدرت رسیدن هیتلر از این جامعه خارج شد. ژاپن نیز همراه آلمان در 1934 از عضویت در آن انصراف داد.
رکود بزرگ جهانی در دهۀ 1930 عامل دیگری بود که جامعۀ ملل را ناکارآمد کرد. این رکود منجر به پیدایش ناسیونالیسم اقتصادی شد و به تبع آن، آتش ناسیونالیسم سیاسی نیز در دنیا برافروخته شد؛ فرایندی که به زیان وحدت و حکمرانی واحد جهانی بود.
سازمان ملل متحد که در روزهای پس از جنگ جهانی دوم تأسیس شد، تا امروز پیشرفتهترین تجربه در حکومت جهانی است. منشور سازمان ملل متحد بالاترین معیارهای رفتار بینالمللی را برای ملتهای خواهان پیوستن به سازمان تعیین کرد.
عمدۀ این معیارها عبارت بودند از: خودداری از زور (مگر در دفاع از خود)، حل اختلافات بینالمللی از راههای مسالمتآمیز، همکاری در تضمین رعایت حقوق بشر و آزادیهای بنیادی، به رسمیت شناختن حاکمیت ملی و حق تعیین سرنوشت برای افراد.
تعهد به "امنیت جمعی" نیز یکی از اصول اساسی سازمان ملل بود. با این حال اگرچه سازمان ملل گرفتار ناکامی جامعۀ ملل نشد و جایگاهش در صحنۀ سیاست جهانی تثبیت شده است، ولی در حد انتظارات بنیانگذارانش نیز عمل نکرده است و بعید است بتواند سطح بالاتری از تحقق حکومت جهانی را به نمایش بگذارد.
در واقع سازمان ملل تلاشی برای تحقق حکومت جهانی بود که اگرچه یکسره شکستخورده از آب درنیامده، ولی چندان هم موفقیتآمیز نبوده است.
مهمترین رکن سازمان ملل شورای امنیت است که مسئولیت حفظ صلح و امنیت بینالمللی را بر عهده دارد، اما از ساختار و اختیارات این شورا همواره انتقاد شده است.
مثلا ژاپن و آلمان به دلیل اهمیت روزافزونشان در صحنۀ جهانی، بویژه با حق بریتانیا و فرانسه به عنوان اعضای دایمی شورای امنیت همواره مخالفت کردهاند. دولتهای در حال توسعه نیز پیگیرانه خواهان نمایندگی دایمی در شورای امنیت بودهاند و معمولا این هدف را در قالب درخواست برای گنجاندن هند یا برزیل در این شورا دنبال کردهاند.
دادگاه جهانی هم بازوی قضایی سازمان ملل است که از 15 قاضی تشکیل شده که به مدت 9 سال با رای اکثریت اعضای هر دو شورای امنیت و مجمع عمومی انتخاب میشوند.
از ضعفهای این دادگاه این است که فقط وقتی میتواند در مورد پروندهها اقدام کند که خود دولتها تصمیم بگیرند اختلافاتشان را به آن ارجاع دهند. ضمنا فقط حدود یکسوم دولتهای عضو سازمان ملل متحد صلاحیت قضایی این دادگاه را در همۀ حوزهها پذیرفتهاند.
دبیر کل سازمان ملل متحد شبیهترین مقام به "رئیسجمهوری جهان" است و میتواند بر موقعیت و مسیر این سازمان تاثیر بگذارد. شماری از مؤسسات تخصصی نیز، که شورای اجتماعی و اقتصادی مجمع عمومی سازمان ملل آنها را هماهنگ میکند، نقشی مهم در کارکرد سازمان ملل دارند.
در بین این مؤسسات تخصصی میتوان به سازمان بهداشت جهانی (WHO)، صندوق ملل متحد برای کودکان (UNICEF)، سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (UNESCO) و کمیسیون عالی ملل متحد برای پناهندگان (UNHCR) اشاره کرد.
توان سازمان ملل متحد برای بدل شدن به شکلی از حکومت جهانی، به شدت در اثر این واقعیت که سازمانی آفریدۀ اعضای خود است، محدود میشود. این سازمان نمیتواند کاری ورای خواست دولتهای عضو خود، به ویژه اعضای دائم شورای امنیت، انجام دهد.
بنابراین نقش آن اساسا به ایجاد سازوکاری برای تسهیل حلوفصل مسالمتآمیز اختلافات بینالمللی محدود شده است. اما کارنامۀ سازمان ملل در این زمینه نیز چندان موفیتآمیز نبوده است؛ چراکه این سازمان در بخش اعظم تاریخ خود، در نتیجۀ رقابت ابرقدرتها عملا فلج بوده است.
مثلا این سازمان نتوانست از یورش شوروی به مجارستان (1956)، چکسلواکی (1968)، افغانستان (1979) و یا از حملۀ آمریکا به عراق در سال 2003 جلوگیری کند. همچنین این سازمان تاثیر کمی بر رشتهجنگهای اعراب و اسرائیل در سالهای 1948، 19956، 1967 و 1973 داشت. در جنگ روسیه و اوکراین نیز سازمان ملل ناتوان ظاهر شده است.
اما به رغم ناتوانیهای مذکور، سازمان ملل متحد در به عنوان ابزار اصلی اجرای حقوق بینالملل اقتدار اخلاقی قابل توجهی بدست آورده است. مثلا حملۀ نظامی به کشورهایی که حکومتهایشان مرتکب نقض فاحش و گستردۀ حقوق بشر میشوند، فقط وقتی موجه است که به تایید شورای امنیت سازمان ملل متحد رسیده باشد. و یا کشورها در جنگها میکوشند رفتاری مرتکب نشوند که مغایر قطعنامههای سازمان ملل متحد باشد. حتی در صورت ارتکاب چنین اقداماتی، آنها را انکار میکنند.
در مجموع باید گفت که اقدام سازمان ملل متحد به عنوان پیشرفتهترین و پیچیدهترین شکل تلاش برای تحقق حکومت جهانی، وافی به مقصود نبوده است. سایر اشکال حکومت جهانی، عملا محقق نشدهاند.
به لحاظ اعتقادی البته در مکتب تشیع دوازده امامی ایدۀ حکومت جهانی پس از ظهور بسیار پررنگ است که موضوع آن از قالب این نوشته خارج است و به نوشتار مستقلی نیاز دارد ولی از حیث تاریخی باید یادآور شد: اگرچه مسلمین موفق نشدند مرکز و شمال اروپا را تسخیر کنند و فتوحات شان در غرب، در جنوب اروپا و شمال آفریقا متوقف شد اما هنگامی که یکی از سرداران خلیفه وقت به سواحل شرقی اقیانوس اطلس رسید گفت: «به خدا قسم اگر میدانستم در آن سوی این آبها نیز مردمانی زندگی میکنند، به آنجا نیز میرفتم و آنها را نیز مسلمان میکردم.» این جمله به خوبی دلالت دارد بر اینکه ایدۀ "حکومت جهانی " در ذهنیت سیاسی مسلمانان آن زمان نیز وجود داشته است.
در مارکسیسم نیز ایدۀ حکومت جهانی به نوعی وجود دارد. یا داشته است. اگرچه معتقدند با تحقق کمونیسم، دیگر دولتی وجود نخواهد داشت، ولی در جامعه آرمانی شان انسانها با سازوکاری منصفانه روابط و مناسبات اجتماعیشان را تنظیم میکنند. در واقع بدون اینکه حکومتی شکل بگیرد، کارکرد حکومت جهانی در سراسر کرۀ زمین محقق خواهد شد.
اگرچه خود مارکس در آثارش نوشته هر گونه گمانهزنی دربارۀ جامعۀ کمونیستی، سرشتی خیالین دارد و کیفیت و جزئیات چنین جامعهای فقط در عمل معلوم خواهد شد.
با این حال "جامعۀ جهانی کمونیستی"، قطعا ایدهای مارکسیستی است و در "جامعه" همواره "قانون" و "قضاوت" و "امنیت" ضرورت دارد. بنابراین در جامعۀ جهانی کمونیستی، حتی اگر حکومتی در کار نباشد، کارکردهای حکومت باید وجود داشته باشد.
در اندیشۀ ایرانی نیز ایدۀ حکومت جهانی وجود داشته است. هگل گفته است "تفکر جهانی" با حکومت کوروش آغاز شد چراکه کوروش قوانین امپراتوریاش را بهترین قوانین ممکن برای زندگی انسانها میدانست و به همین دلیل در پی آن بود که همۀ مردم جهان در سایۀ حکومت ایران زندگی کنند.
در نمایشنامۀ "آرش" اثر بهرام بیضایی نیز، چیزی فراتر از داستان اسطورۀ آرش کمانگیر وجود دارد. در داستان اصلی، آرش را تیر را در کمان میگذارد و پرتاب میکند برای تعیین مرز قلمرو ایران. و تیر در جایی فرود میآید و مرز ایران و توران معلوم میشود. اما در نمایشنامۀ بیضایی، تیر آرش کمانگیر رها میشود ولی جایی فرود نمیآید و تا انتهای جهان میرود. و این معنایی ندارد جز این که در این نگاه حکومت جهانی یعنی حکومت ایرانی. به دیگر سخن، حکومت جهانی باید از آنِ ایرانیان و قلمرو ایران باید به وسعت سراسر جهان باشد.