عصر ایران/ ترجمه (لیلا احمدی): در بخش اول مقاله ازرا کلاین در نیویورک تایمز خواندیم که بر ضرورت معرفی نامزدی جز بایدن برای رقابت با دونالد ترامپ تأکید کرده بود با این پیش فرض که: دموکراتها گزینههای بهتر از بایدن دارند. بخش دوم و پایانی مقاله از این قراراست:
در خلالِ گفتگو با "جیمز کارویل"، که یکی از استراتژیستهای اصلیِ مبارزات انتخاباتیِ "بیل کلینتون" در سال 1992 بود، به همین نتیجه رسیدیم که بایدن دیگر مطلوبیتِ انتخاباتی ندارد. کارویل میگفت: هر کمپینِ انتخاباتی، داراییهای خاصی دارد؛ اما مطلوبترین داراییِ هر کمپین، "نامزد" است. کمپینِ بایدن، او را داراییِ مطلوب قلمداد نمیکند.
بایدن، کمتر از هر رئیسجمهور دیگری مصاحبه کرده است. "باراک اوباما" تا این مرحله در دوران ریاستجمهوریاش بیش از 400 مصاحبه و ترامپ بیش از 300 مصاحبه کرده بود. اما بایدن کمتر از 100 مصاحبه کرده است. تیم بایدن میگوید: "حضور رسانهایِ کمتر"، استراتژیِ ما است. ما به رأیدهندگانِ غیرسیاسی نیاز داریم که به رسانههای سیاسی گوش نمیدهند؛ اما این استراتژی کار نمیکند. بایدن با اقبالِ کمتری مواجه است و این استدلال خریدار ندارد. چنین ترفندی، استراتژی نیست؛ صرفا انطباقِ استراتژیک با محدودیتهایِ قابلِ درکِ بایدن است که میتواند عاقلانه باشد.
باید به صراحت بگویم بایدن را دوست دارم. او رئیسجمهورِ خوبی بوده است. دلم نمیخواهد این چیزها را بگویم و میدانم خیلی از لیبرالها و دموکراتها به خاطر این نظرات، مرا شماتت خواهند کرد.
اما اینکه بگوییم مقصر رسانه است و مردم نگرانِ سن بایدن هستند، چون رسانهها مدام به آنها چنین چیزی را القا میکنند، صحت ندارد. در نظرسنجیهای پیاپی، 70 تا 80 درصدِ رأیدهندگان، نگرانِ سنِ بایدن بودند؛ چون این واقعیت خیلی واضح و در معرض دید است و از طرفی بر عملکرد بایدن و کمپین او تأثیر میگذارد.
دموکراتها وقتی به نظرسنجیها نگاه میکنند، با خود میگویند: "وقتی مبارزات انتخاباتی شروع شد و مردم با ترامپ مواجه شدند، میفهمند بازگشت او چه معنایی دارد و بایدن را انتخاب میکنند"؛ اما عکسِ این حالت هم صادق است. دراینحالت، جو بایدن هم بیشتر در معرض دید خواهد بود. افرادی که اکنون به سختی به او توجه میکنند، سخنرانیهایش را نظاره خواهند کرد. مردم او را دائماً در اخبار خواهند دید. فکر میکنید واقعاً از چیزی که میبینند خوششان میآید؟ حضور بایدن دلگرمشان میکند؟
آن نشستِ خبری هم به همین دلیل اهمیت داشت. نکته و هدفِ آن نشست، این بود که رأیدهندگان را از "آمادگیِ شناختیِ" بایدن، بهویژه حافظۀ خرابش آگاه سازد و بایدن حتی کمتر از پانزده دقیقه، نتوانست دوام بیاورد. این نوع گافها برای او عادی شده. اخیراً گفته با "فرانسوا میتران"- رئیسجمهورِ سابقِ فرانسه- صحبت میکرده و منظورش "امانوئل مکرون" بوده است. گفته با "هلموت کهل" -صدراعظم سابق آلمان- گفتگو کرده و منظورش "آنگلا مرکل" بوده است.
هیچکدام از اینها اهمیت چندانی ندارند. ذهن انسان فقط تا وقتی خوب کار میکند و این وضع، طبیعی است. رأیدهندگان هم بر این باورند که بایدن برای این شغل، خیلی پیر است. او باید آنها را متقاعد کند که چنین نیست و تاکنون در این کار، شکست خورده است.
این وضع میتواند به چرخهای خودشکوفاگر مبدل شود. تیم او میداند نشستِ خبری فاجعه بوده؛ ولی چگونه به این وضع، واکنش نشان میدهد؟ تیم بایدن چه خواهد کرد؟ آنها او را از مبارزاتِ تهاجمیِ برنامهریزینشده باز میدارند. باید مطمئن شوند دیگر تکرار نخواهد شد؛ اما واقعیت این است که آنها به "گزینۀ جایگزین" نیاز دارند. دموکراتها به نامزدی نیاز دارند که بتواند مبارزاتِ انتخاباتیِ تهاجمی راه بیندازد وگرنه مغلوب میشوند.
بخشی از کار من، صحبت با آن دسته دموکراتهایی است که دائماً در مبارزاتِ انتخاباتی شرکت میکنند و برنده میشوند. همۀ آنها نگرانِ این موضوع هستند. هیچیک از آنها نمیگوید حال و روزِ بایدن، شیطنتِ رسانهای است و واقعیت ندارد. تصوری که بایدنِ 81 ساله به مخاطب میدهد، کندی و ناتوانی است.
اما ریاستجمهوری، عملکردی سیستماتیک است. شما فقط تصمیم نمیگیرید. به چیزهایی عمل میکنید که مردم میخواهند در مورد رئیسجمهورِ خود باور داشته باشند. مردم دوست دارند رئیسجمهورشان را فرماندهای قوی، پرانرژی، دلسوز و اندیشمند بدانند و نیازی به نگرانی در مورد همۀ چیزهایی که در جهان در حالِ وقوع است، نداشته باشند. فکر میکنند، رئیسجمهور همه چیز را کنترل میکند.
آیا همه چیز در کنترلِ بایدن است؟ برخی استراتژیستهای سیاسی پاسخ میدهند خیر و میگویند: "به همین دلیل، امتیازِ نظرسنجیهای او پایین است؛ چون حتی وقتی اتفاقاتِ خوبی میافتد، مردم واقعاً فکر نمیکنند او آنها را انجام داده است".
یکی از استراتژیستها به من میگفت: "آنچه بیش از همه به نگرانیام دامن میزند، این است که میزانِ محبوبیتِ او بهطرز عجیبی پایدار است و بالا و پایین نمیشود. تورم در ماههای اخیر بسیار کاهش یافته و مردم احساس بهتری نسبت به اقتصاد دارند. میتوانیم این حسوحال را در دادههایِ مربوط به "رضایتِ مصرفکنندگان" ببینیم؛ اما میزانِ محبوبیتِ بایدن افزایش نیافته است. "عملکرد او در اوکراین"، سبب افزایش محبوبیت نشد. تصویبِ "قانون کاهش تورم" و "قانون چیپس" هم محبوبیتش را بالا نبرد". از نظر این استراتژیست، به نظر میرسد بسیاری از آمریکاییها حتی زمانیکه بایدن واقعاً شایسته است، برای او اعتباری قائل نیستند. بایدن در حال حاضر، قوارۀ مبارزی توانا یا مهاجمی دلیر را ندارد که بتواند این اعتبار را به دست آورد.
استدلالهایی که حتی برخی دموکراتهای باهوش مطرح میکنند تا مجبور نباشند چشم در چشم با واقعیت روبهرو شوند، محکوم به شکستند. چیزی که اغلب میشنویم این است که ترامپ هم مسن است، 77 سال دارد، نامها را اشتباه میگوید، اخیراً "نانسی پلوسی" را "نیکی هیلی" خطاب کردهو گاهی مغشوش و هذیانی صحبت میکند. همۀ اینها درست است و باید سبب شود نامزدی انتخاب کنیم که بتواند از این واقعیت بهره ببرد و سالخوردگی و سردرگمیِ ترامپ را هدف بگیرد. نکته این نیست که با ترامپ، همتراز باشیم؛ هدف، پیشیگرفتن و شکستِ ترامپ است.
استدلال دیگر این است که اشاره به "سِنگرایی" در مورد بایدن ناعادلانه است. این کار، "تبعیضِ سِنی" و غیرقانونی است؛ اما باید توجه کرد سنگرایی در انتخابِ نامزد، غیرقانونی نیست. اگر رأیدهندگان، سِنگرا باشند و بایدن به این دلیل، شکست بخورد، چارهای نیست. نمیتوانید از رأیدهندگان به دلیلِ تبعیضِ سِنی شکایت کنید.
بایدن، نامزدِ قدرتمندی به نظر نمیرسد، اما دموکراتها همچنان پیروز میشوند. بایدن در سال 2020 پیروز شد. دموکراتها در سال 2022 پیروز شدند. آنها در انتخاباتِ ویژۀ سال 2023 پیروز شدند و به تازگی کرسیِ "جورج سانتوس" -نمایندۀ جمهوریخواه که به خاطر تخلف و کلاهبرداری کنار گذاشته شد-را در نیویورک تصاحب کردند. اکثرِ مردمِ کشور، ضد ماگا –حزب ترامپ- هستند و برای متوقفکردنِ ترامپ بیرون خواهند آمد. با وجودِ همۀ چیزهایی که گفتم، حتی ممکن است بایدن در برابر ترامپ پیروز شود. مسأله این است که احتمال باختِ او بسیار زیاد است و ترامپ، گزینۀ خطرناکی است.
فکر میکنم یکی از دلایلی که دموکراتها به انتقاد از بایدن، واکنش تدافعی نشان میدهند، این است که به نوعی "مشیتگرایی" رسیدهاند و معتقدند برای انجام هر کاری دیر شده است. اگر دیر شده باشد، صحبت در مورد سنِ بایدن، به پیروزیِ ترامپ میانجامد. چنین تفکری بهدردنخور است. تا اینحد مشیتگرایی و تسلیمِ پیش از انتخابات، مضحک است. باید آستین بالا زد.
چه باید کرد؟ متأسفانه، گامِ نخست، "متقاعدکردنِ بایدن" است. او باید دریابد که نباید دوباره نامزد شود. نمیخواهد "روثبادرگینزبورگ"-قاضیِ فقیدِ دیوان عالی آمریکا و چهرۀ ماندگار- بودنش را به خطر بیندازد. رهبرِ قهرمان و باهوشِ سالهای گذشته باید زودتر بازنشسته شود و با کنارهگیری بتواند دورۀ خود را در قالبِ رئیسجمهوری توانمند و منسجم به پایان برساند. مردم با این کار به او مباهات میکنند و خواهند دید که کشورش را به جاهطلبیهای شخصی ترجیح داده است.
افرادی که بایدن به آنها گوش میدهد یعنی "باراک اوباما"، "چاک شومر" [رهبرِ اقلیتِ حزب دموکرات در سنای آمریکا] ، "مایک دونیلون" [استراتژیستِ اصلیِ بایدن] ، "ران کلین" [مشاور سیاسی و رئیسدفتر بایدن]، "نانسی پلوسی" [رئیس پیشین مجلس نمایندگان آمریکا]، "آنیتا دان" [مشاور ارشد بایدن] باید او را وادار کنند با این موضوع کنار بیاد. شاید بایدن خودش پیشدستی کند. نمیدانم چهقدر مایل است کاری را که شروع کرده، بهموقع به پایان برساند. پس از آن میتواند همچنان مثمر ثمر باشد. بازنشستگی اغلب برای افراد حرفهای، تروما است، اما شکست مقابل "دونالد ترامپ" ترومای بزرگتری است.
فرض کنیم بایدن کنار می رود. پس از آن، چه باید کرد؟ دموکراتها باید کاری کنند که قبلاً در سیاست رایج بوده، اما در دهههای گذشته رخ نداده است. آنها باید نامزدشان را در "کنوانسیون" انتخاب کنند. در طولِ تاریخِ آمریکا، احزاب، نامزدهای خود را به همین سیاق انتخاب میکردند. از سال 1831 تا 1968، این روش رایج بود و هنوز هم میتواند به کار گرفته شود.
[توضیح مترجم: تا اوایلِ قرن بیستم برای تعیین نامزدِ انتخاباتِ ریاستجمهوری در "کنوانسیونهای حزبی"، بارها رأیگیری صورت میگرفت تا عاقبت یکی از نامزدها موفق به کسبِ ۵۰ درصد آراء و نامزدِ رسمی شود. با روی کار آمدنِ "انتخابات مقدماتیِ ریاستجمهوری" این روش به سایه رفت و دیگر متداول نیست].
روشی که درحالحاضر با آن نامزدها را برمیگزینیم، هنوز بر مبنایِ "کنوانسیون" کار میکند اما وقتی نامزد در "انتخابات مقدماتی یا حزبی" پیروز میشود، درواقع پایگاهِ نمایندگان به پیروزی رسیده است. نحوۀ عملکردِ انتخاباتِ مقدماتی در ایالتهای مختلف، متفاوت است و پس از آن، انتخابِ نامزد نهایی در کنوانسیون صورت میگیرد.
ساختار کنوانسیون هنوز وجود دارد و ما از آن استفاده میکنیم. هنوز هم نمایندگان در کنوانسیون رأی میدهند. آنچه با گذشته تفاوت دارد، این است که اکثر نمایندگان با تعهد به یک نامزد، به کنگره میآیند و نیازی نیست از "سازوکارِ قوانینِ نمایندگان ایالتی" گذر کنند. دراینصورت اگر نامزدشان انصراف دهد، -مثلاً اگر بایدن کنار برود-، آزادند به هر کسی که میخواهند رأی بدهند.
آخرین کنوانسیون علنیِ دموکراتها در سال 1968 [دورۀ ریاستجمهوریِ "لیندونبیجانسون"] برگزار و به فاجعه مبدل شد. کنوانسیونِ سال 1968 در سالی مملو از شورش، بحرانِ سیاسی و ناآرامیهای مدنی برگزار شد. حزب دموکرات [که کنترلِ مجلس نمایندگان، سنا و کاخ سفید را در دست داشت] بین جناحهای موافق و مخالفِ جنگ ویتنام تقسیم شد، خشونت به خیابان کشیده شد و دموکراتها در انتخابات شکست خوردند.
اما بیشتر کنوانسیونها چنین عملکردی نداشتند. کنوانسیونِ انتخاباتی، آبراهام لینکلن" [قهرمان ملی و رییسجمهورِ قدرتمندِ سالهای 1861 تا 1865] را به جای "ویلیام سیوارد" [سناتور جمهوریخواه] برگزید. همین کنوانسیون، به جای"الاسمیت" [سیاستمدار و فرماندار نیویورک در همان سالها] ، "روزولت" [مشهور به افدیآر، رییسجمهور دموکراتِ سالهای 1933 تا 1945] را انتخاب کرد. من کتابِ "اد آکورن" با عنوانِ "معجزۀ لینکلن؛ کنوانسیون جمهوریخواهان که تاریخ را تغییر داد" را خواندهام و این جمله از "سناتور چارلز سامنر" را بسیار میپسندم که در یادداشتِ خوشامدگویی به نمایندگان میگوید: "وظیفۀ شما سازماندهیِ پیروزی است."
این وظیفه بر عهدۀ کنوانسیون است. "سازماندهیِ پیروزی"، همان کاری است که حزب سیاسی باید انجام دهد. به عبارتِ دیگر، پیروزی رخدادی اتفاقی نیست، باید سازماندهی شود.
همه کسانی که از این موضوع حرف زدهاند، به ترسی واحد یعنی هراس از رویکارآمدنِ "کامالا هریس" اشاره دارند. شاید هریس محبوب به نظر برسد، اما در نظرسنجیها بدتر از بایدن است. دموکراتها قبول ندارند که او میتواند نامزدِ قویتری باشد و نگرانند که اگر او انتخاب نشود، حزب از هم بپاشد. من به دو دلیل با آنها مخالفم:
نخست آنکه فکر میکنم هریس را دستِکم گرفتهاند و فکر میکنم او در سالِ پیشرو عملکردِ خوبی خواهد داشت. آیا او غارتگرِ سیاسی یا نابودکنندۀ استعدادهای سیاسیِ این نسل است؟ احتمالاً نه. هریس، سیاستمداری توانا است و این توانمندی از دلایلی است که بایدن او را به عنوانِ معاونِ خود برگزیده است. او در جایگاهِ معاونِ رئیسجمهور پیشرفت نکرده. روایتهای تحلیلیِ اخیر هم در مورد او به شدت منفی است؛ اما وقتی کمپینهای انتخاباتی را اداره میکرد، اینطور دیده نمیشد. کامالا هریس در محافلِ خصوصی شخصیتی بانفوذ و مجابکننده دارد.
چالشِ او تبدیلشدن به شخصیتی عمومی است و اگر بخواهم در این مورد صریح باشم، واقعاً چالشِ دشواری است؛ چون رنگینپوست است و در دنیایی پرورش یافته که همیشه به سرعت عیبهایش را برجسته کردهاند و به برآَشفتهشدنش خُرده گرفتهاند؛ دنیایی که در آن بیشترِ عمر از شما میخواهند محتاط، مراقب و سنجیده باشید و هرگز اشتباه نکنید. بعد روزی فرا میرسد که لازم است روی صحنه باشید. همین دستاندرکاران به شما میگویند: "اوه، شما بیش از حد محتاط، مراقب و سنجیدهاید". رهایی از این چارچوبها بسیار سخت است؛ اما شاید او بتواند از پسش برآید.
بااینحال، این وظیفۀ حزب است که پیروزی را سازماندهی کند. اگر هریس نتواند نمایندگان را مجاب کند که بهترین پرتابۀ حزب برای پیروزشدن است، نباید [و احتمالاً]انتخاب نمیشود. فکر نمیکنم دراینصورت حزب از هم بپاشد. در حالحاضر گزینههای زیادی در حزبِ دموکرات وجود دارد. افرادی مثلِ "گرچنویتمر"، "وسمور"، "جردپلیس"، "گاویننیوسام"، "رافائل وارناک"، "جاششاپیرو"، "کوریبوکر"، "روخانا"، "پیت بوتیگیگ"، "جیناریموندو"، "الکساندریااوکاسیوکورتز"، "کریسمورفی"، "اندیبشیر"، "جیبیپریتزکر" و این فهرست را میتوان ادامه داد.
قطعاً برخی از این افراد در نامزدی موفق میشوند. آنها در "کنوانسیون" سخنرانی و توجه مردم را جلب میکنند. مردمِ سراسرِ کشور به تماشایِ کنوانسیونِ دموکراتها مینشینند و سپس چند نفر بر اساسِ نحوۀ ارائۀ برنامهها انتخاب خواهند شد.
ممکن است خوب پیش نرود؟ بله، اما بدان معنا نیست که اتفاق بدی خواهد افتاد. این کار میتواند دموکراتها را به مهیجترین نمایش سیاسیِ روی زمین بکشاند. در طرف دیگر هم ترامپ با اعلانِ بردهداریِ "ماگا" نامزد میشود. بهترینهای حزب دموکرات در برابر بدترین حزب جمهوریخواهِ تاریخ صف میکشند؛ حزبی با اتکا به نظر رأیدهندگان در برابرِ حزبی که نتیجۀ انتخاباتِ دموکراتیک را انکار میکند و به کاخِ کنگره یورش میبرد.
تقابلی بهتر از این نمیشود ساخت. حزبِ دمکرات اخیراً در انتخابات پیروز شده است؛ اما با روشِ فعلی در انتخاباتِ آینده مغلوب خواهد شد. بایدن در سال 2020 نامزدی نبود که قلبِ حزب را به لرزه درآورد، اما به نظر میرسید آنزمان بهترین گزینه برای پیروزی باشد. دموکراتها در آن مقطع انتخابی استراتژیک کردند و پیروزِ میدان شدند. در سال 2022 نیز دموکراتها با دقت کاندیداهایی را انتخاب کردند که متناسب با ایالتهایشان باشند؛ درحالیکه جمهوریخواهان، افراطگرایانِ ماگا را پیش راندند. دقیقاً به همین دلیل دموکراتها پیروز شدند.
جانِ کلام این نیست که دموکراتها بسیار قدرتمندند و دیگر نیازی به تأمل در بابِ نامزد انتخاباتی ندارند؛ درسی که میتوان گرفت، این است که آنها باید بهنحوی استراتژیک، نه مبتنی بر احساسات کار را پیش ببرند؛ زیرا جایگزینشان دونالد ترامپ است، شخصیتِ خطرناکی دارد و درحالحاضر از ما جلوتر است.
این کابوس رهایم نمیکند که ترامپ در سال 2024 برنده میشود و در سالهای 2025 و 2026، کتابهایِ تبلیغاتیِ کمپین منتشر خواهند شد. صفحاتی مملو از ایمیلها و پیامهایِ واتساپیِ کارمندانِ بایدن و رهبرانِ دموکرات که به یکدیگر میگویند: "فاجعه است ... بازی را نمیبَرَد ... طاقت دیدنِ این سخنرانی را ندارم .... ما میبازیم".
قبلاً گفته بودم ما در دورانِ عجیبی زندگی میکنیم. انگار تودرتویِ کلیشهای قرار داریم که دموکراتها عاشق میشوند و جمهوریخواهان قطار شدهاند. البته در نهایت، دموکراتها ردیف میشوند و جمهوریخواهان از هم می پاشند. قصدم این است که هرج و مرجِ درونیِ جمهوریخواهان را برملا کنم. باید توجه داشت که نظمِ آهنین، آسیب است. حزبی که به سرعت صف میکشد ولی نمیتواند قدم از قدم بردارد، در حل مشکلاتِ سخت، متزلزل و عاجز میشود.
و سپس فکر میکنم دموکراتها باید در ماه آگوست در "کنوانسیون" گردِ هم آیند تا کاری انجام دهند که مدتهاست از احزابِ سیاسی سابقه نداشته است. باید به سمتِ "سازماندهیِ پیروزی بروند". قلب آدم به درد میآید ولی بایدن باید دست از قهرمانبازی بردارد. حزب باید به او کمک کند راه خود را برای گذر از وضعِ فعلی بیاید و همان چیزی باشد که سال 2020 میخواست باشد: "پُلی برای نسلِ بعدیِ دموکراتها"