عصر ایران؛ مهرداد خدیر- یکی از گزارههایی که سالها در جامعه القا شده بود این بود که اهل هنر زندگی طولانی ندارند و چند صباحی میدرخشند و تمام اما برجستهترین هنرمندان ایران با زندگی سالم و طولانی بر این انگاره مُهر بطلان زدند.
فخری خوروَش یکی از این شاخصترین هنرمندان بود که در خرداد 1308 چشم به دنیا گشود و 94 سال در این جهان زیست و در خرداد 1402 نه در وطنی که یک عمر در آن نفس کشیده و کار هنری کرده بود که در غربت غرب درگذشت.
او البته از هم صنفهای خود بسیار بختیارتر بود که به رغم کارنامۀ پر حجم فعالیت در سال های پیش از انقلاب بعد نیز فرصت کار داشت در حالی که گمان می رفت این عرصه برای آنان تنگ شده باشد اما فخری خوروَش که 10 سال پیاپی و هر هفته پنج شنبهها نقش ایفا میکرد بعد از انقلاب هم در سریالها بازی کرد و به یاد ماندنیترین آنها ایفای نقش «مهد علیا» - مادر ناصر الدین شاه - در سریال «امیر کبیر» بود. در «پهلوانان نمیمیرند» هم مقابل دوربین حسن فتحی قرار گرفت.
فخری خوروش کنار چهرههایی چون عزتالله انتظامی، جمشید مشایخی، محمد علی کشاورز، داوود رشیدی، اسماعیل داورفر، پرویز فنیزاده، مهین شهابی و علی نصیریان بازی کرده بود و از این جمع اکنون تنها آخری (نصیریان) مانده که به تازگی پا به 90 سالگی گذاشته است.
نسلهای بعدی البته فخری خوروَش را نه با نمایشهایی که در دهۀ 40 بازی کرد که با فیلمهای سینمایی کارگردانانی چون داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی، بهمن فرمانآرا و علی حاتمی به یاد میآورند و با: آقای هالو، نفرین، شازده احتجاب و سوته دلان.
در یادداشتی که پارسال دربارۀ مرگ او نوشتم بیشتر بر این که چرا دور از ایران درگذشته تأکید کردم و به سال قبلتر (1401) نقب زدم با اشاره به چهرههای سرشناسی که مانند خوروش خارج از ایران چشم از جهان بستند: رضا براهنی (نویسنده و منتقد ادبی) در کانادا ، مهدوی دامغانی (استاد ادبیات) در آمریکا، هوشنگ ابتهاج- سایه (غزلسرا) در برلین آلمان و عباس معروفی (رماننویس) در کلن آلمان و در پایان همان سال سید جواد طباطبایی (فیلسوف) هم در آمریکا.
سلطان نثر پارسی محمدعلی اسلامیندوشن هم در آمریکای شمالی درگذشت و از این جمع تنها معدودی این بخت را داشتند که نه خود که پیکرشان به ایران منتقل شود تا در خاکی که به آن تعلق داشتند آرام بگیرند: مهدوی دامغانی و اسلامی ندوشن و سایه (ابتهاج).
در آن نوشته به بهانۀ مرگ خانم بازیگر این پرسش طرح شد: اگر یکی از بیرون نگاه کند نخواهد پرسید: مگر در مملکت شما جنگ است که هنرمند و متفکر و دانشمندتان در بیرون از آن سرزمین زندگی میکند تا بمیرد؟
البته که مقاماتی با گشاده دستی اعلام کردند فلان هنرمند ایرانی می تواند بازگردد ولی گر بازگشت یک ایرانی به وطن نیاز به اجازه دارد؟ مشکل جای دیگری است و آن هم این که بتواند کار کند بی سر و کله زدن با سانسورچی هایی که می گویند اگر بخواهی فیلم خود را درفلان جشنواره هم نمایش دهی باید از ما اجازه بگیری!
خانم خوروش البته نه ممنوع از کار شده بود و نه در آن سن پیشنهاد کاری به او میشد و نه منعی برای ورود داشت اما همین که دور از ایران چشم از جهان بست یعنی رشته های پیوند گسسته شده و اعضای خانواده رفته اند. چندان که اکنون نیمی از خانوادۀ شجریان و فرزند تختی و بسیاری از یادگاران بزرگان این سرزمین کوچیدهاند.
یاد نویسندۀ سرشناسی افتادم که او هم پیرانه سر به کانادا مهاجرت کرده و میگفت: اگر فرزندم را در جوانی نفرستاده بودم در پیری باید در راهروهای وزارت ارشاد با سانسورچییی که سن او از نوهام هم کمتر است سروکله میزدم و از پس هزینه لولهکشی خانه هم برنمیآمدم. او البته خوشبختانه زنده است ولی رفته است تا لابد در آن سامان بمیرد.