عصر ایران؛ رضا صائمی- در میان سریالهای اخیر در شبکۀ نمایش خانگی دو سریال «افعی تهران» و «در انتهای شب» به شدت مورد توجه و اقبال مخاطب قرار گرفته اند. یکی از ویژگیهای مشترک هر دو سریال، حضور یک کودک در مقام فرزند خانواده اصلی قصه است که موقعیت آن به درام و فرایند آن گره خورده است.
به عبارتی دیگر در اینجا کودک صرفا برای شکل دادن به یک خانواده حضور ندارد بلکه در شکلگیری قصه هم مداخله داشته و به عنوان بخشی از درام قرار می گیرد.
در واقع در این دو سریال نه فقط شاهد حضور کودکی که بازنمایی کودک و زیست-جهان کودک در جامعه امروز هستیم. هر دو سریال به واسطۀ همین موقعیت دراماتیکی که در نسبت به کودک و کودکی برقرار میکند امکانی برای نقد و تحلیل فرزند پروری فراهم میسازد که کارکردی فراتر از سرگرمی دراماتیک و نمایشی داشته و در ارتقای آگاهی خانوادهها در ارتباط با شیوهها و الگوهای درست و غلط در تربیت فرزندانشان موثر است.
سریال «افعی تهران» از دو منظر با تجربه کودک و کودکی گره می خورد. یکی کودکی های آرمان بیانی و دیگری فرزند خود او. در سویۀ اول به تأثیر «تروما»های کودکی بر سرشت و سرنوشت آرمان بیانی پرداخته میشد و در سویۀ دوم تاثیر طلاق و جدایی و تاثیر آن بر تجربه کودکی بابک.
ضمن اینکه رابطه پدر-پسری در این سریال از یک سو به رابطه آرمان با پدرش مربوط میشد و از سوی دیگر به رابطۀ آرمان با پسرش. ضمن اینکه این رابطۀ پدر و پسری به کانون توجه مخاطب تبدیل شده و شیطنتهای خود بابک هم در این برجسته شدن نقش مهمی داشت.
در سریال «در انتهای شب» هم زوج بهنام و ماهی، پسری به اسم «دارا» دارند که کودکی است بیشفعال و حال به واسطۀ جدایی پدر و مادرش با تروماها و بحرانهای روحی بیشتری درگیر میشود. این سریال هم با موقعیت یک بچۀ طلاق (فارغ از این که این اصطلاح را درست بدانیم یا نه) مواجه هستیم که در کشمکش دعواهای پدر و مادرش در معرض آسیبهای روانی و فردی قرار دارد.
دارا البته یک پدر بزرگ هم دارد که وقتی او طبق تفاهمی که صورت گرفته وقتی پیش مادرش میآید با او همبازی میشود و اینکه میتواند او را در وضعیتی قرار دهد که الگوی دوگانه در تربیت مواجه شود. در جایی ماهی به بهنام میگوید از آن دست مادرهایی نیست که بچهشان را لای پرقو بزرگ میکنند اما نسبت به دوپارگی زندگی فرزندنش نگران است.
در میان دعواهای زن و شوهری بهنام و ماهی هم متوجه میشویم یکی از دلایل اختلاف آنها بر سر چگونگی تربیت فرزندشان است.
این اختلاف بر سر شیوه تربیتی فرزند بین زوج جدا شده آرمان و الهه در سریال «افعی تهران» هم وجود داشت. هر دوتای این کودکان بابک و دارا در این سریال تک فرزند هستند و مسائل و چالش های مخصوص بچه های تک فرزند را هم دارند که ارجاعی به واقعیت جامعه امروز است که در آن تک فرزندی در حال گسترش است.
فارغ از ضعف و قوت این سریال ها از لحاظ سینمایی و درماتیک، توجه آن به مسأله کودک و تجربه کودکی در جامعه امروز قابل تحسین است.
در اینجا کودک به مثابه یک اکسسوار صحنه نیست بلکه بخشی از درام و مسئله آن است. حتی سریال «افعی تهران» را می توان ژانر درباره کودک دانست که در زیرمتن و پیرنگ آن، بحران کودکی و کودک بحران زده محوریت درام قرار میگیرد.
هر دو سریال از آن تصویر معصومانه کودک که در سینمای سه دهه پیش وجود داشت فاصله گرفته و تلاش می کنند تا در نگاهی رئالیستی و واقع گرا، کودک و کودکی با مختصات امروزی را در نظر گرفته و به روایت و نمایش آن دست بزنند.
در واقع هم با رویکرد روانشناسی و هم جامعه شناختی کودک و تجربه کودکی در این دو سریال مواجه بودیم و هستیم که بدون تعارف و ملاحظه به زیست-جهان کودک امروز ایرانی پرداخته و فرصتی برای خانواده ها فراهم می کنند تا منش و روشی آگاهانه تر به فرزندان خود و تربیت آنها داشته باشند.
بابک(ماهور نعمتی) در سریال «افعی تهران» و دارا (رایان سرلک) در سریال «در انتهای شب» فقط فرزند طلاق نیستند، نمادی از کودکان امروزیاند و می توانند امکانی برای فهم کودک امروز باشند.