گلستان سعدی

گلستان سعدی
با سعدی در گلستان : دستِ تضرّع چه سود بندهٔ محتاج را / وقتِ دعا بر خدای، وقتِ کَرَم در بغل؟ (+صدا)

با سعدی در گلستان : دستِ تضرّع چه سود بندهٔ محتاج را / وقتِ دعا بر خدای، وقتِ کَرَم در بغل؟ (+صدا)

آورده‌اند که در مصر اَقاربِ درویش داشت. به بقیّتِ مالِ او توانگر شدند و جامه‌های کهن به مرگِ او بدریدند و خَزّ و دِمیاطی بریدند. هم در آن هفته یکی را دیدم از ایشان بر بادپایی روان، غلامی در پی دوان.
۱۴۰۴/۱۰/۰۱ ۲۱:۳۳
با سعدی در گلستان : مردِ بی‌توشه کاوفتاد از پای / بر کمربندِ او چه زر چه خَزَف (+صدا)

با سعدی در گلستان : مردِ بی‌توشه کاوفتاد از پای / بر کمربندِ او چه زر چه خَزَف (+صدا)

اَعرابی را دیدم در حلقهٔ جوهریانِ بصره که حکایت همی‌کرد که: وقتی در بیابانی راه گم کرده بودم و از زاد معنیٰ چیزی با من نمانده بود و دل بر هلاک نهاده، که همی ناگاه کیسه‌ای یافتم پُر مروارید.
۱۴۰۴/۰۷/۳۰ ۱۶:۵۸
با سعدی در گلستان : هر‌که نان از عملِ خویش خورَد / منّتِ حاتمِ طایی نبَرَد (+صدا)

با سعدی در گلستان : هر‌که نان از عملِ خویش خورَد / منّتِ حاتمِ طایی نبَرَد (+صدا)

گفت: بلی! روزی چهل شتر قربان کرده بودم اُمرایِ عرب را، پس به گوشهٔ صحرایی به حاجتی برون رفته بودم، خارکنی را دیدم پشته فراهم آورده. گفتمش: به مهمانیِ حاتم چرا نَرَوی که خَلقی بر سِماطِ او گرد آمده‌اند؟
۱۴۰۴/۰۷/۲۶ ۱۸:۰۰
با سعدی در گلستان : لا‌جَرَم حکمتش بوَد، گفتار / خوردنش تندرستی آرَد بار (+صدا)

با سعدی در گلستان : لا‌جَرَم حکمتش بوَد، گفتار / خوردنش تندرستی آرَد بار (+صدا)

پیشِ پیغمبر آمد و گله کرد که: مر این بنده را برای معالجتِ اصحاب فرستاده‌اند و در این مدّت کسی التفاتی نکرد تا خدمتی که بر بنده معیَّن است، به جای آوَرَد. رسول، علیه‌السّلام، گفت: این طایفه را طریقتی است که تا اشتها غالب نشود، نخورند و هنوز اشتها باقی بُوَد که دست از طعام بدارند.
۱۴۰۴/۰۶/۱۵ ۲۱:۰۰
۱ صفحه
آخرین اخبار
پربازدید ها