عصر ایران - "ملت" (nation) مفهومی متفاوت از "مردم" است. در دل امپراتوریهای جهان قدیم، مردمان گوناگونی زندگی میکردند که مجموعا یک ملت نبودند بلکه چندین ملت محسوب میشدند. امپراتوری بریتانیا، حتی در قرن بیستم، شامل ملتهای گوناگونی بود که در ذیل اقتدار سیاسی ملکۀ بریتانیا قرار داشتند.
برخی اتحاد جماهیر شوروی را هم یک امپراتوری میدانستند چراکه با توسعهطلبی ارضی، ملتهای متعددی را در ذیل حاکمیت کرملین آورده بود. به این معنا باید گفت مردمی که در شوروی زندگی میکردند، به ملتهای گوناگونی تقسیم میشدند.
دربارۀ اینکه عنصر تشکیلدهندۀ یک ملت چیست، در مجموع سه نظر کلان مطرح شده است:
در انقلاب فرانسه این ایده مطرح شد که ملت نه مبتنی بر وحدت فرهنگی و زبانی و قومی بلکه مبتنی بر وحدت در سازمان سیاسی است. از این منظر "ملت مجموعه افرادی است که تحت حکومت یک قانون به سر میبرند."
به همین دلیل در عبارت "دولت-ملت"، واژۀ دولت مقدم بر ملت است چراکه اگر در یک سرزمین دولت پدید نیامده باشد و قانونی واحد و فراگیر در کار نباشد، مردم آن سرزمین هنوز ملت نشدهاند.
مثلا پنجاههزار سال قبل، مردم زیادی در نقاط گوناگون کرۀ زمین زندگی میکردند ولی آنها را نمیتوان ملت محسوب کرد بلکه مردمانی پراکنده بودند که – به قول هابز – در "وضع طبیعی" زندگی میکردند. یعنی زندگیشان در ذیل حاکمیت یک دولت و قوانین وضعشده از سوی آن دولت، سامان نمییافت.
در کنار برداشت سیاسی، برداشتی فرهنگی از مفهوم ملت نیز وجود دارد که در سنت فلسفی و فرهنگی آلمانی بازتاب پررنگی داشته. از این منظر، "زبان" مبنای اصلی شکلگیری "ملت" است چراکه زبان حاوی سنتها و فرهنگ و اسطورههای مردم ساکن یک منطقه است و همانند ملاطی، آن مردم را متحد کرده و به ملت بدل میکند.
این برداشت از مفهوم ملت، خصلتی توامان سرکوبگرانه - تجزیهطلبانه دارد چراکه گروههای ملی را به گروههای قومی یا گروههای همزبان تقلیل میدهد و قاعدتا مردمی را که فاقد زبان مشترک با اکثریت مردم یک کشور نباشند، با انواع تضییقات و سرکوبها مواجه میسازد و طبیعتا میل به جداسری و تجزیهطلبی را در آن مردم برمیانگیزد.
مطابق این برداشت، باید هزاران دولت پدید آید که ملتهای تحت حاکمیت آنها، گروههای قومی یا زبانی مشترکاند و چون در جهان کنونی عملا چنین امکانی وجود ندارد، این برداشت از مفهوم "ملت" خشونتزا است. در طول تاریخ سیاسی بشر نیز، دست کم از زمانی که "دولت" پدید آمده، چنین امکانی وجود نداشته است.
برداشت سوم، "ارادۀ با هم زیستن" را عامل اصلی پیدایش یا بقای یک ملت میداند. به نظر ارنست رنان، مورخ و زبانشناس فرانسوی، ارادۀ با هم زیستن، تا حد زیادی محصول تاریخ مشترکی از دردها و رنجها و نیز خاطرات تاریخی مشترک است.
از این منظر هویت ملی صرفا محصول زبان و قومیت و سرزمین و دولت مشترک نیست. تاریخ مشترک باید به ارادۀ مشترکِ با هم زیستن منتهی شود. در این صورت "مردم" علیرغم تفاوتهای فرهنگی و زبانی و قومی، بدل به یک "ملت میشوند.
به هر حال، فارغ از اینکه علت یا علل ارادۀ با هم زیستن چیست، مادامی که چنین ارادهای برقرار باشد، آن "ملت" نیز در "تاریخ" حضور خواهد داشت.
* مفهوم "قدرت" را هم اینجا بخوانید
________________________
در "واژهخانۀ عصر ایران" ، کلمات و اصطلاحات سیاسی را به زبانی ساده و علمی توضیح می دهیم.