همشهری آنلاین نوشت: مثل همه بچههای کار، روزهای سخت زیادی را پشت سر گذاشته؛ همان روزهایی که مجبور بود بخاطر هزینههای تحصیل و نداشتن امکانات کافی ترک تحصیل کند. مریم اما در دل آن روزهای سخت بود که برای ساختن آیندهاش انگیزه دوچندان پیدا کرد. او حالا یک نقاش ماهر است که تابلوهایش حسابی خواهان دارد و به دهها دانشآموز و کودک کار دیگر هم نقاشی یاد میدهد.
اگرچه زندگی از همان آغاز روی سخت خود را به مریم نشان داد اما او حالا دختر ۱۸ سالهایی است که با پرورش استعدادهایش به درآمدزایی رسیده و با تابلوهای نقاشی پرطرفدارش آینده خود را میسازد.
او که حالا چند سالی است معلم نقاشی و پایپه ماشه کودکان کار شده و روزهای سخت گذشته را به فراموشی میسپارد، به گوشهای از آن مشکلات اشاره میکند: «وقتی پای درد و دل بچههای کار مینشینم با تمام وجود حرفهای آنها را درک میکنم؛ اینکه به خاطر مشکلات مالی مجبور به ترک تحصیل شوی یا برای ادامه تحصیل باید خودت آستین بالا بزنی و کار کنی را خیلی خوب میفهمم. وقتی کرونا شیوع پیدا کرد اوضاع ما هم بدتر شد.»
چون گوشی موبایل نداشتم ترک تحصیل کردم
مریم ادامه میدهد: «با وجود مشکلات مالی، من به هر زحمتی بود تا کلاس دهم درس خوانده بودم اما تحصیل در دوران کرونا نیاز به گوشی هوشمند داشت. همان روزها بود که خواهرم به دلیل بیماری در بیمارستان بستری شد و دیگر نتوانستیم برای تحصیل هزینه کنیم. من هم چارهای جز ترک تحصیل نداشتم.»
مریم اما در همان روزهای سخت با هنرش به این روزهای پر از موفقیت پل زد: «گوشی هوشمند نداشتم اما نقاشی که بلد بودم. آن یک سال در خانه نشستم و تا توانستم سفارش نقاشی گرفتم. دهها تابلو کشیدم و در گالریها مختلف فروختم. با پول فروش نقاشیها بود که توانستم گوشی هوشمند بخرم و دوباره درس بخوانم. حالا تنها هدفم قبولی در دانشگاه و ادامه تحصیل است.»
تا امروز بیش از ۱۰۰ تابلو فروختم
مریم با همه این سختیها کلاس دهم را تمام کرده و حالا برای تحصیل در مقاطع بالاتر آماده میشود. او رویای تحصیل در رشته گرافیک و نقاشی در دانشگاه را دارد؛ رویایی که مطمئن است با این پشتکار محقق خواهد شد. نقاشی همان هنری بود که در آن روزهای سخت به کمکش آمد.
او از علاقهاش به نقاشی و حمایت مسئولان موسسه رویش نهال جوان میگوید: «از ۷ سالگی نقاشی میکشیدم؛ چهره، طبیعت و... کلاس چهارم بودم که از برگزاری دوره آموزش نقاشی در موسسه رویش نهال جوان باخبر شدم؛ یک موسسه خیریه که از کودکان کار و بازمانده از تحصیل حمایت میکند. در کلاسهای رایگان موسسه شرکت کردم و نتیجهاش شد حضور در چند گالری نقاشی و فروش آثار.»
او از فروش آثارش در گالریهای تهران میگوید: «امسال که اوضاع کرونا بهتر شده و گالریهای نقاشی دوباره رونق پیدا کردهاند در ۲ گالری شرکت کردم و توانستم چند تابلو هم بفروشم. از طرفی فضای مجازی هم فرصت خوبی برای تبلیغ کارها و فروش نقاشی بود. با استفاده از همین ظرفیت، تا امروز بیش از ۱۰۰ سفارش نقاشی داشتم و با فروش تابلوها توانستم هزینههای تحصیل را تامین کنم. این روزها برای موفقیت در کنکور و تحصیل در رشته گرافیک برنامه دارم.»
وقتی معلم شدم
مریم با همین تابلوهای نقاشی از آن روزهای سخت عبور کرد و جالب اینکه حالا خودش معلم نقاشی و «پایپه ماشه» کودکان کار است. او در همان موسسهای که یک روز با حمایت معلمان دلسوزش استاد نقاشی شد، به کودکان کار نقاشی یاد میدهد تا آنها هم با پرورش استعدادهای خود یک روز به موفقیت برسند.
خودش میگوید:« یک روز معلم نقاشی ما وارد کلاس شد و گفت میخواهد برای تکمیل آخرین رمانش ما را ترک کند. من از همان روز جانشین معلم دلسوزمان شدم و حالا 4 سال است که به کودکان نقاشی یاد میدهم. اینجا کارگاه «پایپه ماشه» هم داریم که من مسئولیت آموزش آن را برعهد دارم. خوشبختانه کارهای تولید بچهها ازعروسکهای دستساز تا جاکلیدی و... با حمایت موسسه به فروش میرسد و بچهها علاوه بر یادگیری یک هنر درآمدی هم کسب میکنند.»
چهره کودکان کار را سر چهارراهها میکشم
اما شاید جالبترین ایده مریم برای انگیزه دادن به کودکان کار، نقاشی چهره آنها سر چهارراههای شهر باشد. خودش میگوید: «با گذران چند دوره آموزشی نقاشی مهارت خوبی در طراحی چهره کسب کردهام و این روزها بیشتر درآمدم از فروش تابلوها از همین راه است. اما در روزهای خاصی از سال مثل روز کودک یا روز دختر به چهارراههای شلوغ شهر میروم؛ حوالی میدان کتاب تا محله سعادتآباد و هر جایی که کودکان کار سرچهارراهها شیشه ماشینها را تمیز میکنند یا به عابران گل میفروشند.
من آنجا کنارشان مینشینم و چهره آنها را نقاشی میکنم؛ با همان کیفیت و وقتی که برای تابلوهایم میگذارم. بعد نقاشی را به آنها هدیه میدهم. بسیاری از آن بچهها هم درس میخوانند و هم مجبورند برای درس خواندن کار کنند. درست مثل خودم که همه آن سختیها را در یک دوره از زندگیام تجربه کردم. وقتی آنها با هدیه کوچک من میخندند، خستگی از تنم بیرون میرود.
از کانادا مشتری دارم
آوازه تابلوها و پرترههای مریم از فرحزاد تا کانادا هم رفته است. نقاشیهای او از چهره افراد مشهور در چند شماره از یک نشریه محلی کانادایی هم منتشر شده است.
خودش میگوید: «چند تابلوی نقاشی هم به کانادا پست کردم. از طریق معلم نقاشیام با یک فرد خیر آشنا شدم که در ازای نقاشیهای من از چهره افراد مشهور پول پرداخت میکرد. او آن نقاشیها را که در کنار مطالبی از سرگذشت افراد مشهور قرار میگرفت به من سفارش میداد و من نقاشیها را برای او پست میکردم. آن چند نقاشی در یک روزنامه محلی کانادایی منتشر شد.»
شما هم اگر میخواهید یکی از تابلوهای هنری مریم را در خانه خود داشته باشید یا سفارش تابلوی نقاشی دلخواه خود را به این دختر هنرمند بدهید، میتوانید با موسسه رویش نهال فرحزاد که سالهاست در محله فرحزاد از کودکان کار حمایت میکند تماس بگیرد.