۰۶ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۹
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۵۴۹۴۲
تاریخ انتشار: ۰۳:۱۸ - ۰۴-۰۶-۱۴۰۱
کد ۸۵۴۹۴۲
انتشار: ۰۳:۱۸ - ۰۴-۰۶-۱۴۰۱
واژه‌خانۀ عصر ایران

لیبرال‌دموکراسی چیست؟

لیبرال‌دموکراسی چیست؟
مارکسیست‌ها این قبیل کارگران را، که اکثریت کارگران جوامع غربی را تشکیل می‌دادند، "کارگران خائن" نامیدند؛ یعنی کارگرانی که به ایدۀ "انقلاب علیه سرمایه‌داری و رهایی طبقۀ کارگر در کل جهان" خیانت کردند.

عصر ایران - لیبرال‌دموکراسی (Liberal democracy) در واقع اصلاحیه‌ای بر لیبرالیسم است؛ اصلاحیه‌ای که البته منطقی لیبرالیستی دارد و به همین دلیل باید آن را تکمله‌ای بر لیبرالیسم دانست.

لیبرالیسم ایدئولوژی طبقۀ بورژوازی بود که قدرت را ابتدا از چنگ کلیسا و سپس از دست پادشاهان مستبد خارج کرد و بر آزادی اندیشه و آزادی بیان و آزادی وجدان و آزادی از یوغ سخت‌گیری‌های اخلاقی کلیسا و البته بر آزادی فعالیت اقتصادی و سیاسی تاکید می‌کرد؛ اما آزادی‌های مد نظر لیبرالیسم شامل حال اکثر مردم جامعه نمی‌شد و عمدتا منافع طبقۀ بورژوازی را تامین می‌کرد.

در واقع ماجرا از این قرار بود که لیبرالیسم بر برابری حقوقی افراد انسانی تاکید می‌کرد و با این مبنای تئوریک، موفق شد نابرابری حقوقی بین بورژواها و اشراف را از بین ببرد. اما بعد از تحقق برابری حقوقی بین بورژوازی و طبقات اشرافی، دولت‌های لیبرال در نیمۀ اول قرن نوزدهم توجهی به نابرابری حقوقی بین بورژواها و کارگران نداشتند. یعنی طبقات کارگری، جدا از موقعیت اقتصادی ضعیف‌تر، حقوق سیاسی کمتری هم نسبت به طبقۀ بورژوازی داشتند.

به عبارت دیگر، در سده‌های هفدهم و به ویژه هجدهم و نوزدهم میلادی، روابط و مناسبات بین بورژوازی و اشراف تدریجاً دموکراتیک شده بود ولی طبقۀ بورژوازی در برابر توسعۀ دموکراسی در جامعه و برخورداری طبقات پایین جامعه از برابری حقوقی و آزادی‌های دموکراتیک مقاومت می‌کرد.

برخی از لیبرال‌ها در این میان در کنار طبقۀ بورژوازی ایستاده بودند و صرف برخورداری طبقات پایین جامعه از آزادی‌های اجتماعی و اخلاقی بیشتر را برای این طبقات کافی می‌دانستند، ولی لیبرال‌های برخوردار از انصاف و درک تاریخی و شعور سیاسی، خواهان برابری حقوقی بین کارگران و بوروژاها شدند.

انگلیس - قرن 18

لیبرال‌دموکراسی چیست؟

الکسی دو توکویل، جامعه‌شناس نامدار فرانسوی، در سال 1835 در کتاب "دموکراسی در آمریکا" استدلال کرد که دموکراسی نمی‌تواند به بخش کوچکی از جامعه محدود شود و خواستار آن شد که بورژوازی حاکم در فرانسه، توسعۀ دموکراسی را در دستور کارش قرار دهد.

علاوه بر او، جان استوارت میل فیلسوف بریتانیایی نیز در همان سال‌ها قاطعانه از گسترش دموکراسی در دولت‌های لیبرال دفاع کرد و این معنایی نداشت جز حق مشارکت همۀ شهروندان در زندگی سیاسی.

در واقع لیبرال‌دموکرات‌ها در برابر لیبرال‌ها مدافع حق رای کارگران بودند و عدم مشارکت طبقۀ کارگر و سایر طبقات فرودست جامعه در زندگی سیاسی را خلاف منطق لیبرالیسم می‌دانستند.

لیبرال‌هایی که حق رای و مشارکت سیاسی را برای بورژواها مناسب می‌دانستند نه برای کارگران، در واقع مدافع لیبرالیسم بورژوایی در برابر لیبرالیسم دموکراتیک بودند. لیبرال‌دموکراسی، چتر دموکراسی را بر سر تمامی طبقات جامعه می‌گشود و صرفا بورژوازی را زیر سایۀ این چتر نمی‌خواست.

جان استوارت میل

لیبرال‌دموکراسی چیست؟

اما اهمیت دیگر لیبرال‌دموکراسی، تاکید متفکران این ایدئولوژی سیاسی بر ضرورت دخالت دولت در اقتصاد برای توزیع عادلانۀ کالاها بود. لیبرال‌های مدافع سرمایه‌داری، معقتد بودند "قوانین طبیعی اقتصاد" موجب تحقق عدالت اقتصادی در جامعه می‌شوند ولی لیبرال‌دموکرات‌ها به رهبری جان استوارت میل ایدۀ "مسؤولیت اجتماعی و سیاسی دولت در نظام سرمایه‌داری" را مطرح کردند.

از این منظر، کارگران علاوه بر حق رای باید از "وضعیت اقتصادی عادلانه" نیز برخوردار باشند و این عدالت جز با دخالت دولت در آنچه که قوانین طبیعی اقتصاد قلمداد می‌شود، محقق نخواهد شد.

بنابراین جان استوارت میل و سایر لیبرال‌دموکرات‌ها منتقد ایدۀ اساسی آدام اسمیت، فیلسوف لیبرال قرن هجدهم، بودند که مخالف سرسخت هرگونه دخالت دولت در اقتصاد بود.

در قرن نوزدهم جوزف چمبرلین دولتمرد انگلیسی و نیز سایر رهبران حزب لیبرال انگلستان در برابر ایده‌های لیبرال‌دموکراتیک جان استوارت میل و الکسی دو توکویل و غیره مقاومت می‌کردند اما "فدراسیون سوسیال دموکراتیک"، که بعدها به حزب کارگر انگلستان تبدیل شد، از لیبرال‌دموکراسی استقبال کرد و آن را با ارزش‌های دموکراتیک سوسیالیسم همسو دید.

جوزف چمبرلین

لیبرال‌دموکراسی چیست؟

در واقع در واکنش به جنبش‌های کارگری و سوسیالیستی از اواسط قرن نوزدهم، لیبرال‌ها به دو دستۀ رادیکال و اصلاح‌طلب تقسیم شدند. لیبرال‌های اصلاح‌طلب همان لیبرال‌دموکرات‌ها بودند که عقل سیاسی بیشتری داشتند و با اصلاح نظام‌های سیاسی لیبرال اروپای غربی، مانع وقوع انقلاب‌های کارگری در این قاره و البته موجب بهبود وضعیت اقتصادی و زندگی کارگران شدند.

لیبرال‌های رادیکال نیز همان بورژواهای لیبرال بودند که کوتاه آمدن بورژوازی لیبرال در برابر جنبش‌های سوسیالیستی و کارگری را به صلاح سرمایه‌داری نمی‌دانستند. برندۀ این نزاع تاریخی، البته لیبرال‌دموکرات‌ها بودند نه لیبرال‌های بورژوا.

لیبرال‌دموکراسی چیست؟

به طور خلاصه باید گفت کارگران ابتدا خواستار حق رای شدند و به هدفشان دست یافتند؛ اما از آنجایی که معلوم بود صرف برخورداری کارگران از حق رای، مشکلات آن‌ها را حل نمی‌کند، ایدۀ ضرورت دخالت دولت در اقتصاد هم با جدیت در جوامع لیبرال مطرح شد. لیبرال‌دموکرات‌ها از حق رای کارگران مطلقا دفاع کردند و از دخالت دولت در اقتصاد هم نسبتا دفاع کردند. آنها قائل به دخالت دولت در اقتصاد بودند اما نه در حدی که مارکس و پیروانش خواستار آن بودند.

مارکس پیش‌بینی کرده بود نزاع طبقۀ کارگر با دولت‌های لیبرال، منجر به فروپاشی نظام سرمایه‌داری می‌شود اما این پیش‌بینی او درست از آب درنیامد چراکه او پیش‌بینی نکرده بود پدیده‌ای به نام لیبرال‌دموکراسی پدید می‌آید و لیبرالیسم بورژوایی را مهار و اصلاح می‌کند و با اعطای حق رای به کارگران و بهبود وضعیت اقتصادی آن‌ها از طریق افزایش نسبی مداخلۀ دولت در اقتصاد، کارگران جوامع غربی را از حال و هوای انقلاب و انقلابی‌گری دور می‌کند.

کارل مارکس

لیبرال‌دموکراسی چیست؟

مارکسیست‌ها این قبیل کارگران را، که اکثریت کارگران جوامع غربی را تشکیل می‌دادند، "کارگران خائن" نامیدند؛ یعنی کارگرانی که به ایدۀ "انقلاب علیه سرمایه‌داری و رهایی طبقۀ کارگر در کل جهان" خیانت کردند.

از نظر مارکسیست‌ها، کارگران غربی به استثمار کارگران جوامع عقب‌مانده و تحت استعمار غرب رضایت دادند و همین که موقعیت سیاسی و اقتصادی خودشان در جوامع سرمایه‌داری بیش و کم اصلاح شد، آرمان رهایی طبقۀ کارگر در سایر مناطق جهان را رها کردند؛ مناطقی که تحت سلطه یا نفوذ دولت‌های سرمایه‌داری غرب بودند.

اما پاسخ کارگران غربی به مارکسیست‌های ارتدوکس این بود که ما به عنوان انسان عمر محدودی داریم و نمی‌توانیم اصلاحاتی که لیبرال‌دموکرات‌ها در لیبرالیسم بورژوایی پدید آورده‌اند را نادیده بگیریم و عمرمان را صرف مبارزه و انقلاب کنیم بلکه چند قرن دیگر، سرمایه‌داری در کل جهان از بین برود و عدالت کمونیستی برای همۀ کارگران و رنجبران در گوشه و کنار عالم برقرار گردد؛ عدالتی که در عمل آزموده نشده و معلوم نیست تحقق جهانی آن چگونه خواهد بود و به چه نتایجی منتهی خواهد شد.

ارسال به دوستان