عصر ایران - واژۀ مرکب "اشرافیت کارگری" (Labour Aristocracy)، چنان که اریک هابسبام (2012-1917) مورخ مارکسیست انگلیسی گفته است، ظاهرا از میانۀ سدۀ نوزدهم دست کم برای توصیف پارهای قشرهای فوقانی طبقۀ کارگر به کار رفته است.
مارکس و انگلس در یکی از نقدهای سیاسی خود در «مجلۀ سیاسی-اقتصادی» به تاریخ اکتبر 1850، یادآور میشوند که جنبش چارتیستی به دو جناح تقسیم شده است. یک جناح انقلابی که «تودۀ کارگرانی که در وضع پرولتریِ واقعی زیست میکنند به آن تعلق دارند» و دیگر جناح رفرمیست که دربردارندۀ «اعضای خردهبورژوا و اشرافیت کارگری است.»
جنبش چارتیستی، جنبشی کارگری-سیاسی-اجتماعی در بریتانیای قرن نوزدهم بود. اسم این جنبش از "منشور مردم" در ۱۸۳۸ گرفته شده بود که اهداف جنبش را در خود داشت.
لنین هم رفرمیسم را در جنبش کارگری با اشرافیت کارگری پیوند میدهد. او بویژه در نوشتههای خود طی جنگ جهانی اول تاکید داشت که «قشرهای معینی از طبقۀ کارگر (دیوانسالاری در جنبش کارگری و اشرافیت کارگری...) و نیز هواداران خردهبورژوا... به عنوان پشتیبان اجتماعی اصلی این گرایشها» برای فرصتطلبی و رفرمیسم به کار میآیند (مجموعه آثار، جلد 21، ص 161).
ماکس آدلر (1937-1873)، مارکسیست اتریشی، در پژوهشی دربارۀ رابطۀ طبقۀ کارگر با فاشیسم، به اشرافیت کارگری به عنوان «یک قشر ممتازِ به لحاظ عددی بزرگ» که «خود را به شدت از طبقۀ پرولتاریا جدا کرده است»، مسئولیت پخش و نشر یک ایدئولوژی محافظهکارانه را نسبت میدهد.
تحلیل او سرانجام مفهوم اشرافیت کارگری را با مفهوم بورژوا شدن یککاسه میکند. این نکته را انگلس نیز در دهههای 1880 و 1890 مطرح کرده بود.
به نظر هابسبام اشرافیت کارگری در بریتانیا در پایان سدۀ نوزدهم حدود 15 درصد طبقۀ کارگر را شامل میشد.
اشرافیت کارگری در واقع نام محترمانهتر "کارگران خائن" است. از نظر مارکسیستهای ارتدوکس، کارگرانی که به هر دلیلی با انقلاب کارگری علیه نظام سرمایهداری همراهی نکنند، مصداق کارگر خائناند.
اشرافیت کارگری قطعا مصداقی از "کارگران خائن" محسوب میشود ولی دایرۀ مصادیق مفهوم "کارگران خائن" منطقا فراتر از اشرافیت کارگری است. کارگران فقیر هم به دلایلی ممکن است رفتار سیاسیشان در جهت تحقق انقلاب کارگری نباشد.
اما نکتۀ مهمتری که از مهفوم "اشرافیت کارگری" مستفاد میشود، در توصیف ماکس آدلر نهفته است. سایر مارکسیستها هم به اشکال دیگری مدعای آدلر را بیان کردهاند. آدلر میگوید اشرافیت کارگری "یک قشرِ ممتازِ به لحاظ عددی بزرگ" است که به لحاظ موقعیت مالی و اجتماعی "خود را به شدت از طبقۀ پرولتاریا جدا کرده" و تقریبا با بورژواها یککاسه شده است. یعنی اشرافیت کارگری به لحاظ مالی حتی از خردهبورژوازی هم فراتر رفته است.
این توصیف دقیقا خلاف توصیف مارکس از نظام سرمایهداری است. مارکس و انگلس در "مانیفست کمونیست" مدعیاند که سرمایهداری نظامی است که در آن فقرا روز به روز فقیرتر میشوند و ثروتمندان روز به روز ثروتمندتر.
مطابق این رأی، ممکن نیست که بخشی از پرولتاریا چنان ارتقای مالی و اجتماعی پیدا کنند که زندگیشان تا حد زیادی شبیه بورژواها شود و شایستۀ عنوان "اشرافیت کارگری" باشند.
ماکس آدلر
در واقع همین که بپذیریم عدهای از کارگران، که به لحاظ عددی جمعیت بزرگی را هم تشکیل میدهند، میتوانند زندگی مرفهی پیدا کنند و از درد و رنج پرولتاریا بودن رهایی یابند، منطقا باید بپذیریم که وضع کارگران در نظام سرمایهداری روز به روز بدتر نمیشود. و این یعنی باب اصلاح سرمایهداری باز است. چه در غیر این صورت، هیچ کارگری نمیتوانست شبیه بورژواها زندگی کند و برچسب "اشرافیت کارگری" هم بر پیشانی قشر قابل توجهی از کارگران نمیچسبید.
همچنین در نظام سرمایهداری پدیدهای به نام "کارگران سرمایهدار" وجود دارد. کسانی که شغلشان کارگری است ولی درآمد اندکشان را در بورس اوراق بهادار یا بورس کالا بهمثابه سرمایۀ کوچکی که میتواند بیشتر شود، قرار میدهند. این نهادها هم در ارتقای مالی بخشی از طبقۀ کارگر میتوانند موثر باشند.
به هر حال مفاهیمی نظیر اشرافیت کارگری یا کارگران سرمایهدار و یا کارگران خائن، دلالت دارند بر اینکه پیشبینیهای مارکسیستی از زوال محتوم نظام سرمایهداری درست از آب درنیامده است و نظام سرمایهداری در جوامع لیبرالدموکراتیک در مجموع موفق شده است زندگی آبرومندانهای برای اکثریت طبقۀ کارگر فراهم کند.
این زندگی ایدهآل نیست اما بسیار بهتر از آن چیزی است که مارکس و انگلس توصیف میکردند و لنین و پیروانش در اتحاد جماهیر شوروی و شرق اروپا برای کارگران ایجاد کردند.