عصرایران؛ احسان محمدی- آرام روی صندلی نشسته بود و چای میخورد. باحوصله و احترام به احوالپرسیها جواب میداد. سیمایش هیچ فرقی نکرده بود، جز اینکه برف میانسالی نشسته بود روی شقیقههایش. هنوز هم آنقدر سرحال به نظر میرسید که میتوانست از «جامجم» به سمت ورزشگاه آزادی شوت بزند.
محمود فکری که زمان اوج در خط دفاعی استقلال یک ستون تمامعیار بود حالا دلچرکین بود از فضای مجازی و قهرمانساریهایش و اینکه پیشکسوت در فوتبال ایران معنا ندارد. اینکه حتی وقتی ورزشگاه آزادی میرود بعضیها جوری با او برخورد میکنند که انگار هرگز در این فوتبال نبوده است.
اینها حرفهای پارسال است. بهعنوان کارشناس آمده بود سر برنامه «شبهای فوتبالی». به او گفتم که در نوجوانی به عنوان یک هوادار فوتبال هم از شوتهایش میترسیدم، هم از خطاهایش. خندید. گفت الان همه روی ما خطا میکنند!
محمود فکری یکی از نمادهای استقلال بعد از انقلاب است. نزدیک به 400 بار برای استقلال بازی کرده است، از رکوردداران کاپیتانی در استقلال و شهرآوردهاست، دو گل در این دیدار حساس زده و با آبیهای پایتخت سه بار لیگ را برده، سه بار جام حذفی را و انبوهی عنوان دیگر دارد. بیش از یک دهه برای استقلال توپ زد و به دلیل سبک بازی جنگنده، سختگیرانه و تا آخرین نفس لقب «با تعصب» را هم از هواداران گرفته بود. او مثل کسی که از خانواده اش دفاع کند، از دروازه استقلال دفاع میکرد.
اما حالا دنیا عوضشده. او 50 سال دارد. درخشش در عصر «پیشاموبایل» بود. عصری که از آن تصاویر و ویدئوهای زیادی نداریم و حالا ستارههای تازه از راه رسیدهاند که میتوانند با کُری خواندن برای حریف، بغل کردن سگ و گربه، یک دریبل موفق، یک گل زده و اتفاقاتی دمدستی مثل این به «بت» تبدیل شوند. در فضای مجازی برایشان چنان هورا میکشند و ویدیوهایشان را با تحسینهای اغراقآمیز دستبهدست میکنند که گویی فاتح جام جهانی شدهاند!
فکری که حالا سرمربی نساجی قائمشهر است چند روز قبل در برنامه تلویزیونی «ورزش تعطیل نیست»گفت اگر لیگ تعطیل شود، حق پرسپولیس است که قهرمان شود. همین اظهارنظر باعث شد تا کسانی به صفحه اینستاگرامی او حمله کنند و با دشنامها و توهینهای بعضاً رکیک او را نواختند و «بیتعصب» لقب دادند.
فارغ از اینکه حرف فکری درست باشد یا نه، اینکه یک نوجوان که سن او از سالهایی که فکری برای استقلال بازی کرد کمتر است و به خودش اجازه میدهد او را «بیتعصب» بداند و لابد خودش را نماد تعصب و فحاشی کند دردناک است. فکری البته در واکنش نوشت:«آقایون و خانمهای استقلالی من در استقلال درس شرافت و مردانگی آموختم اگه فکر می کنید اشتباه بود بگید اشتباه بود اگه استقلال الان با این اختلاف صدر بود به من حق می دادید که نظر دیگه ای بدم. حالا مشکلتون با فحاشی به من حل میشه تا هر چقدر دوست دارید نثارم کنید».
این نوشتار نه در مورد تعیین تکلیف جام است و نه در مورد استقلال و پرسپولیس. در مورد لگدمال شدن حرمتها به اسم نقد است. در مورد رواج دیکتاتوری مجازی، اینکه یا مثل من فکری میکنی یا تو را به لجن میکشم. در مورد لشکرکشیهای مجازی است که اتفاقاً زخمهای واقعی بهجا میگذارند.
این شیوه خطاست حتی اگر میلیونها نفر آن را انجام دهند. قرمز و آبی هم ندارد. این بومرنگ نفرت که پرتاب میکنیم، یک روز، یکوقت و یکجا برمیگردد و وسط صورت خودمان مینشیند. فضای فوتبالی که ما سالها آن را دنبال میکردیم پر از رقابت و کُری خواندن بود اما اینهمه «نفرت» نداشت.
برای دوست داشتن فرشاد پیوس، حتماً لازم نبود از محمود فکری متنفر باشیم، برای لذت بردن از بازی فرهاد مجیدی، لازم نبود از علی کریمی متنفر باشیم... این تنفر پراکنی خطرناک است. این رفتارها مثل ویروسی که در آزمایشگاه پرورش دادهشده باشد، خارج میشود و به تمام ابعاد زندگیمان وارد میشود. شاید درستترش این باشد که «وارد شده است». کاری که ما میتوانیم بکنیم این است که آن را به دیگری منتقل نکنیم. ویروس نفرت از کرونا خطرناکتر است... مرگاش صدا ندارد.