۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۳:۱۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۳۲۳۴۳
تعداد نظرات: ۳۶ نظر
تاریخ انتشار: ۲۱:۳۴ - ۱۹-۰۳-۱۳۹۹
کد ۷۳۲۳۴۳
انتشار: ۲۱:۳۴ - ۱۹-۰۳-۱۳۹۹
در مسیر زندگی/ داستان های واقعی به قلم روانشناس-13

مهری و مازیار: استخدام منشی خانم با روابط عمومی بالا !

مازیار با خودش گفت: اصلاً چرا بهش پیشنهاد دادم؟ جوری خودش رو گرفته بود انگار جنیفر لوپزه!

در مسیر زندگی روایتی است واقعی از عباس پازوکی نویسنده و روانشناس که تلاش کرده با تغییر نام مراجعین اش، داستان های واقعی زندگی مردان و زنان این سرزمین را از بیرون زندگی آنان و بدون قضاوت برای "عصرایران" بنویسد. روایت هایی که شاید بتوانند به اصلاح اشتباهات و بهبود زندگی خیلی ها کمک کنند.

مهری و مازیار: استخدام منشی خانم با روابط عمومی بالا !

گفت و گوی مازیار و نازنین، اصلا آن طور که مازیار می خواست و پیش بینی کرده بود،  پیش نرفت و مازیار که پیش خودش جور دیگری درباره ی نازنین فکر می کرد، کمی نا امید شد و با دلخوری گفت: باشه، هر جور شما صلاح می دونید. نمیشه تو این جور چیزا اصرار کرد. بازم شما فکراتون رو بکنید و خبرم کنید.

نازنین هم که از قیافه ی عبوس و ناراحت مازیار ناراحت شده بود، گفت: شما مرد محترمی هستید و امیدوارم همکاری خوبی با هم داشته باشیم. اما درباره ی ماجرای امروز خیالتون راحت باشه. بین خودمون می مونه و کسی متوجه نمیشه. منم سعی می کنم امروز رو فراموش کنم. فقط دوست دارم یک چیزی بگم تا توی دلم نمونه. من اگر قبول کردم با شما همکاری کنم، واقعا به خاطر اینه که یک عمره تو کار اقتصادی هستم و اهل کسب و کارم. دو دوتا چهارتا کردم و دیدم برام خوبه و وارد شدم. با خیلی از مردها هم کار کردم و گاهی هم مهمونی رفتم و مهمونی دعوتشون کردم. امیدوارم از اینکه دعوت شما رو قبول کردم، برداشت بدی نداشته باشید.

مازیار هم با ناراحتی بیشتر و قیافه ای حق به جانب گفت: مهم نیست، کارمون رو بکنیم و به قول شما امروز رو فراموش کنیم.

مازیار و نازنین دقایقی بعد در حالی که سعی می کردند ظاهر خودشان را حفظ کنند، با لبخند ظاهری اما ناراحتی باطنی از هم خداحافظی کردند. مازیار خیلی از دست  خودش ناراحت بود و با خودش گفت: عجب آدم احمقی هستم من! اصلا چرا بهش پیشنهاد دادم؟ که چی بشه؟ جوری خودش رو گرفته بود انگار جنیفر لوپزه.

در واقع مازیار شخصیتی دارد که اگر کسی پیشنهادش را رد کند، احساس تحقیر می کند. او هرگز دوست ندارد کسی خودش را از او بالاتر بداند. مازیار احساس می کند مرد خوش تیپ، موفق و تحصیل کرده ای است که هر زنی باید آرزویش باشد دوست یا همسرش باشد.

اما خوب، این فقط دیدگاه مازیار و یا شاید نیاز مازیار است. احتمالا ریشه ی این نگاه مازیار به دوران کودکی او و روابطش با پدر و مادرش بر می گردد. به عقیده ی برخی روانشناسان، "خودشیفتگی" در فرزندان خانواده های سرد و بی عاطفه رخ می دهد. خانواده هایی که نسبت به کودک و نیازش به دیده شدن و تشویق شدن بی توجه هستند، متهم اصلی در زمینه ی رشد خودشیفتگی در افراد هستند.

وقتی پدر و مادر کودک، موفقیت های او را نمی بینند و او را مورد تمجید و تشویق قرار نمی دهند، کودک احساس بی ارزشی می کند و برای مقابله با این احساس سعی می کند از روش های دیگری ثابت کند که آدم با ارزشی است. در واقع چنین فرزندانی فاقد اعتماد به نفس هستند و درباره ی موفقیت های خود دائم به دنبال جلب توجه می گردند.

خودشیفته ها وقتی از کسی بی توجهی ببیند، به شدت ناراحت می شوند و تلاش می کنند یک ناکامی را فورا با یک کامیابی دیگر جبران کنند. مازیار نیز از این قاعده مستثنا نیست. او با شنیدن پاسخ های نازنین، سر راهش به منزل به یک گل فروشی رفت و یک دسته گل زیبا برای مهری خرید. وقتی وارد خانه شد و گل را به مهری داد، مهری بسیارخوشحال شد.
حالا مازیار یک حس دو گانه ای داشت، از یک سو از نازنین به خاطر پاسخ هایش ناراحت بود و از سوی دیگر خوشحال بود که مهری چنین خوشحال شده است. مهری هم از آن دست زن هایی است که وقتی خوشحال باشد، حسابی از شوهرش تعریف و تمجید می کند. امروز هم با دیدن دسته گل به این زیبایی در دستان مازیار، خیلی خوشحال بود و کلی از مازیار تعریف کرد.

وقتی مهری از مازیار تعریف و تمجید می کرد و او را مردی، خانواده دوست می دانست و می گفت که به او افتخار می کند، مازیار توی ذهنش می گفت: ای کاش همیشه همین جور حرف بزنی. نه اینکه وقتی به مشکل می خوریم، هر نسبتی به من بدهی.

اما مهری که نمی شنید در ذهن مازیار چه می گذرد، یک چای داغ برای مازیار و ریخت و جلوی او گذاشت. مازیار هم نگاهی به دور و اطرافش انداخت و دید، مهری خانه را کاملا مرتب و تمیز کرده و همه چیز کاملا دلگرم کننده و عالی است.

غروب که شد، مهری از مازیار خواست تا با هم به یک مرکز خرید بروند تا خریدهایش را انجام دهد، اما مازیار، خستگی را بهانه کرد و گفت حوصله ی خرید و مرکز خرید را ندارد. مهری هم که امروز از آن روزهای خوب و خوشش بود با یکی از دوستانش قرار گذاشت که به یک مال بروند. ساعتی بعد مهری از مازیار خداحافظی کرد و رفت.

چند دقیقه ای نگذشته بود که نازنین برای مازیار پیام فرستاد:" لطفا در صورت امکان فردا بازدیدی از پروژه داشته باشیم." مازیار که انگار فرصت را برای جبران اتفاق ظهر فراهم می دید، جواب داد: " هر وقت خواستید بازدید کنید، با مهندس بهمنی هماهنگ می کنم، تشریف ببرید."

نازنین: یعنی شما خودتون تشریف نمیارید؟

مازیار: خیر، من فردا کارای زیادی دارم که باید انجام بدم.

نازنین: اگر خود شما باشید خیلی بهتره. می خواستم زمانی باشه که شما هم باشید.

مازیار: لزومی نداره، من حتما در این بازدیدها باشم.

نازنین: عجب! نه به اینکه تا دیروز می خواستید با شریکتون قلیون بکشید نه به اینکه لزومی نمی بینید بازدید هم تشریف بیارید.

مازیار: ماجرای دیروز متعلق به اشتباهی در گذشته است. امروز ماجرا فرق می کند. ما فقط همکاریم.

نازنین: اشتباه برداشت نکنید، منم نگفتم بریم کافی شاپ. گفتم بریم از پروژه ی کاریمون بازدید کنیم.

مازیار: منم پاسخ دادم.

نازنین که از تغییر رفتار مازیار در چند ساعت گذشته به شدت ناراحت شده بود نوشت: هر جور راحتید و امیدوارم در همه ی کارهاتون موفق باشید. اما یک مرد عاقل و بزرگ مثل بچه ها رفتار نمی کنه و کار و مسائل شخصی رو با هم قاطی نمی کنه . اگر از جای دیگری ناراحت هستید، دلیلی نداره تو مسائل کاری این طور رفتار کنید.

مازیار هم که حالا فرصت را برای انتقام مناسب دیده بود نوشت: خانم محترم! من چیزی رو قاطی نکردم. شما داری قاطی می کنی. من فقط گفتم مایل نیستم تو بازدیدی که از پروژه دارید همراهی تون کنم، همین. موفق باشید، خدا نگهدار.

یک حسی در درون نازنین داشت به او می گفت: شراکت با مازیار اشتباه است. چون همین اول کار، او با شنیدن پاسخ منفی، رفتارش تغییر کرده بود. به هر حال اما چاره ای نبود و نازنین تصمیم گرفت برای اینکه همه چیز طبق قرارداد پیش برود، از این به بعد کاری را مستقیما با مازیار هماهنگ نکند، بلکه کارها را از طریق همکارانش پیش ببرد.

مازیار اما احساس می کرد، رویای پیدا کردن شریک عاطفی و دوستی با نازنین به پایانش رسیده و در این کار شکست خورده است. او اصلا دوست نداشت که این شکست و این پاسخ منفی ذهنش را مشغول کند، بنابراین یک آگهی در یک سایت استخدامی با این مضمون سفارش داد:به یک منشی خانم با روابط عمومی قوی، با حقوق عالی و بیمه نیازمندیم.

از دقایقی بعد تلگرام مازیار پر شد از درخواست های استخدام از سوی  خانم هایی که مایل بودند در شرکت مازیار استخدام شوند. اما مازیار بیش از اینکه به مهارت ها توجه کند، به عکس پروفایل ها توجه می کرد. بنابراین حتی رزومه ی خیلی ها را نخواند و در نهایت با چند نفر از متقاضیان قرار گذاشت.

شب از ساعت ده گذشته بود که مهری به خانه برگشت، در حالی که یک ظرف پاستا و سالاد سزار هم همراهش بود. او به مازیار گفت با فرشته شام خورده و برای مازیار هم یک پرس پاستا و سالاد سزار خریده. مازیار از اینکه مهری به فکر شامش بوده خوشحال بود و آن شب مهری و مازیار شب خوبی را با هم گذراندند.

صبح مهری و مازیار خوشحال و سرحال و با محبت از هم خداحافظی کردند. ساعت ده مازیار دفتر شرکتش بود و ساعت ده و نیم اولین قرار کاری با متقاضیان استخدام بود. او با چند نفر از کسانی که قبلا از روی عکس پروفایل، آنها را پسندیده بود صحبت کرد. مازیار برای جبران شکست های دیروزش عجله داشت و می خواست هر طور شده امروز یک منشی خوشگل استخدام کند. اما خوشگلی تنها شرط او برای استخدام منشی نبود.  بلکه شروط دیگری داشت که برخی از داوطلبان استخدام با شنیدن آنها به شدت ناراحت و از دفترش خارج می شدند. اما به هر حال بودند کسانی که به دلیل مشکلات مالی حاضر باشند به خواسته های مازیار تن دهند.

بالاخره مازیار با دختری به نام سارا به توافق رسید و قرار شد که از همین امروز کارشان را شروع کنند. چند ساعتی پس از استخدام سارا و آموزش کارهای لازم، اولین ماموریت سارا تماس با نازنین بود. او باید به نازنین می گفت: من دستیار مهندس هستم و جهت بازدید یا هر اقدام کاری دیگری لطفا با من هماهنگ کنید.

هر چند نازنین سعی کرد اصلا به روی خودش نیاورد که از این رفتار مازیار به شدت ناراحت شده است، اما او هم متقابلا منشی خودش را جهت هماهنگی امور معرفی کرد و شماره اش را به سارا داد. حالا مازیار احساس می کرد، پاسخ منفی دیروز نازنین را جبران کرده است. هم منشی جدیدی استخدام کرده بود، هم منشی جدید دختری سر و زبان دار بود که از همان روز اول کلی از مازیار تعریف و تمجید می کرد و هم این دختر را به رخ نازنین کشیده بود.

مازیار امروز احساس برنده بودن داشت و این او را خیلی خوشحال می کرد. امروز بیش از روزهای قبل در دفتر شرکت ماند و دیر وقت به سمت منزل راه افتاد. وقتی به خانه رسید، بوی قرمه سبزی که مهری درست کرده بود در آپارتمان پیچیده بود. در خانه را که باز کرد، گفت: به به! عجب بویی! تا سر کوچه بوی قرمه سبزیت میاد.

مهری هم با عشوه و ناز گفت: برای شوهر عزیزم درست کردم. تا بری لباساتو عوض کنی، میزو می چینم.

مازیار که رفت لباسش را عوض کند و آبی به سر و رویش بزند، روی صفحه ی گوشی مازیار که روی میز بود، یک پیام ظاهر شد: "سلام عزیزم. رسیدی خونه؟ با اینکه روز اولیه که می شناسمت اما دلم برات تنگ شده. خدا کنه زودتر صبح بشه."

مهری که از روی کنجکاوی و با غیبت لحظه ای مازیار این پیام را دیده بود، رنگ از رخش پرید و حالش دگرگون شد. اما سعی کرد تا بعد از شام چیزی به روی مازیار نیاورد، هر چند کار خیلی سختی بود.

مازیار که از اتاق برگشت، متوجه پیام روی صفحه گوشی اش شد و فورا پیام را پاک کرد. اما شک داشت که مهری دیده یا نه. اما سکوت مهری نگرانش می کرد. مهری که تا چند دقیقه پیش کلی خوشحال بود و ناز و عشوه داشت، حالا در سکوت فرو رفته بود . مازیار سعی کرد سر حرف را باز کند و گفت: چه خبر؟

مهری: خبری نیست، خبرا دست شماست.

مازیار: من که هیچ خبر. کار و گرفتاری و بدبختی های کار.

مهری هم با حالتی متلک وار گفت: بله، سختی های کار خیلی زیاده. می فهمم.

مازیار تریج داد دیگر سکوت کند. اما نگران بود که مهری پیام را دیده باشد و این تغییر حالت ناشی از همین پیام باشد. مهری اما در سکوتی عمیق فرو رفته بود، هر چند رنگ و روی او نشان می داد که اتفاقی افتاده است.

در طول زمانی که مهری و مازیار سر میز شام بودند، مازیار با اشتها شامش را خورد تا مهری متوجه نگرانی اش نشود و نشان دهد همه چیز عادی است، اما مهری با غذا بازی می کرد و به نوعی می خواست نشان دهد که هیچ چیز عادی نیست.

این هم از تفاوت های زنان و مردان در موقع آغاز یک بحران خانوادگی است. زنان می خواهند ناراحتی شان دیده شود و مردان می خواهند کسی متوجه نشود. شاید همین تفاوت بود که باعث می شد مهری بیشتر در ذهنش عصبی شود . او توی ذهنش می گفت: با اینکه خودش می داند چه گندی زده است و می بیند من ناراحتم یک کلمه از من نمی پرسد که چرا ناراحتی و در عوض با اشتها نشسته داره غذاشو می خوره.

از سوی دیگر مازیار دیگر مطمئن شده بود، مهری پیام را دیده و در حین غذا خوردن، مشغول این بود که چطور این پیام را توجیه کند. سناریوهای مختلفی را در ذهنش می چید، مثل اشتباهی بودن پیام و یا ... ذهنش خیلی درگیر و کلافه بود و واقعا نمی توانست سناریوی بکری طراحی کند!

مهری اما دیگر طاقتش تمام شد و قاشق را روی میز گذاشت و خیره شد به مازیار.


ادامه دارد...

مهری و مازیار/1 : محاکمه ذهنی
مهری و مازیار/2 : چت شبانه
مهری و مازیار/3 : خاطرات خانم خلیلی
مهری و مازیار/4 : داماد معتاد بود...!
مهری و مازیار/5 : پایان زندگی مشترک نازنین و امیرعلی
مهری و مازیار/6 : نیت خوانی های آقای مدیر!
مهری و مازیار/7 : کیک تولد با تصویر شرک و فیونا!
مهری و مازیار/8: جشن تولد با طعم بدگمانی!
مهری و مازیار/9: جنگ و صلح
مهری و مازیار/10: یک اتهام سنگین
مهری و مازیار/11: از بی اعتنایی همسر تا قلیان در آلاچیق
مهری و مازیار/12: شرط نازنین برای ازدواج موقت

***
از همین نویسنده:

نبرد سخت(1): مهران و مادر بزرگ
نبرد سخت(2): اول گوشی خاموش شد
نبرد سخت(3): کاش دکترش کمی گوش می کرد!
نبرد سخت(4): شد، آنچه نباید می شد...
نبرد سخت(5): غريبانه ترين مراسم تدفين
نبرد سخت(6): نخستین علائم کرونا، آن هم با اکسیژن نرمال و بدون تب!
نبرد سخت(7): تو کرونا نداری اما ...
نبرد سخت(8): کاهش 15 درصدی لنفوسیت/ تو کرونا مثبت هستی!
نبرد سخت(9): مطمئن شدم قرنطینه در منزل بهتر از بستری شدن در بیمارستان است
نبرد سخت(10): با تمرینات ذهن آگاهی بر تنفس و اکسیژن رسانی به بدنم متمرکز شدم (+فایل صوتی آرامش)
نبرد سخت (قسمت آخر): پیروزی


ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۳۶
در انتظار بررسی: ۱۴
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Switzerland
۲۲:۲۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۹
92
19
این اراجیف چیه خجالت نمی کشید مجله زرد شدید
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۲:۳۹ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
اراجیف کدومه؟
اینا واقعیت های جامعه ماست که از بس بهش نپرداختیم شده سرطان.
اتفاقا باید رسانه های مسئول و متعهد به این مسائل بپردازند و کالبدشکافی کنند.
حمیدرضا
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۸:۴۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
کجاش اراجیفه؟؟؟؟؟؟
...
ناشناس
| Germany |
۱۵:۵۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
چرا دوست ندارید واقعیت ها را ببینید؟ عین واقعیته
حمید
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۲۳ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۹
3
38
ماجرای جالبیه
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۳۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۹
7
37
واییی این مردک چقدر عقده ای و عوضیه! دلم خواست خفه اش کنم. من هیچکاره، وقتی خوندم به شدت اعصابم خرد .و حالم گرفته شد. آدم هم این قدر ضعیف النفس و بدبخت!!!
یک مادر
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۱۴ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۹
1
51
از این که با دیده روانشناسی آسیب های زندگی مشترک را بررسی و تحلیل می کنید ممنونم. واقعا جای مطالب این چنینی که ناظر به مسائل و مشکلات واقعی جامعه ماست در رسانه های وزین و رسمی خالیه. از آقای پازوکی و عصر ایران ممنونم
ناشناس
Norway
۰۱:۰۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
1
33
لطفا هر روز این مطلب را آپدیت کنید
مرسی
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۵۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
2
43
بدترين مسئله براي يك زن،زندگي كردن با يك مرد غيرقابل اعتماد و مشكلدار از لحاظ اخلاقي است
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۲:۴۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
و متقابلا برای مرد هم
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۹:۲۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
برای مرد خیلی خیلی بدتره که!
ناشناس
| Germany |
۱۲:۰۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۱
چرا برای مرد خیلی خیلی بدتره؟! چون مرده؟!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۵۹ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
5
47
بخدا بعضي از مردها خودشون مريض هستن وربطي به اين نداره كه زنشون براشون كم گذاشته.مردي كه قبلا اين روابط رو تجربه كرده و توي اين مسير افتاده،ترك كردنش براش سخته!
لطفا منتشر كنيد.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۱۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
قبول دارم
ولی برخی زنها هم دسته کمی ندارن
الهه
Iran (Islamic Republic of)
۰۲:۴۳ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
12
30
هر چند مازیار مقصره قطعا ولی مهری هم بی تقصیر نیست.
زن در زندگی مشترک آشیانه دار است و مرد، پرنده این زندگی.
اگر آشیانه دار پرنده را بپراند، نتیجه می شود همین که می بینیم.
البته بی مهری زن، رافع مسئولیت مرد نیست و توجیه کننده کارهای خلافش نیست ولی واقعیت عملی همینه.
بنابراین، اگر زن ها فضای عاشقانه با همسرشون رو حفظ کنند، به جز مردهای مریض و عقده ای، اکثر مردها می چسبندبه زن و زندگی شون و خودشون رو فدای خانواده می کنن.

خانم ها! من بعنوان یک همجنس شما توصیه می کنم خلاهای عاطفی مردهاتون رو تامین کنید تا نره خارج خانواده دنبال پر کردن خلاها.
اگه نکنید در نهایت این ما زن ها هستیم که بیشتر آسیب می بینیم.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۳۱ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
البته شما یه آقا هستید که این متن رو نوشتید. ولی با حرفتون موافقم.
ناشناس
| Russian Federation |
۰۹:۰۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
هر کی تو دنیا وظایفشو درست انجام نده و نقششو درست ایفا نکنه مشکل پیش میاد. خانمها بیشتر. شاید بخش بزرگی از مشکلات بخاطر همین عدم توجه خانمهاو عدم توجه به خانمهاست. در ظاهر ممکنه در این موارد خانمها آسیب ببینند اما در واقع دنیا و مردها بیشتر آسیب میبینن. ب لحاظ علمی خانمها در اول شکستهاشون ناراحتی و سختی میکشن و مردها بعد گرفتار ناراحتی میشن ک بدتر از خانمهاست. البته اگه ماراحتی خانمها باعث عقده نشه و تصمیم ب انتقام نگیرن
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۰۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
چشم استاد الهه!
آرام
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۰۴ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
من یه پرنده م آرزو دارم....
سعید
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۲۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
6
4
شبیه داستان های مشکل دار بود ولی با تلطیف و حال و هوای دیگر. به نظر من به جای داستان میتونست نویسنده این دوتا کیس مازیار و مهری رو مشکلشون رو بگه و آسیب شناسی کنه.
یک ذره روش سبکی هست برای نشر مطالب علمی
از طرفی قبول دارم اولین یا دونین مشکل اجتماعی درون خانواده ها تو سالهای اولیه زندگیه
داریوش
Germany
۱۰:۴۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
0
15
انسانها چه مرد و چه زن ، باید مراقب باشند خطای اول را نکنند هر چند کوچک باشد . بعد از آن هی بیشتر در آن فرو میرود . این افرادی که برای منشی چنین اگهی هایی میزنند آخرش جز بدبختی و از دست دادن کانون خانواده هیچ نتیجه ای نمیگیرند .
آخه وقتی انسان چنین همسری داره که با کوچکترین رفتار درستی اینقدر خوب میشود و مهربان و صمیمی ، مگه . . . . داره که دوباره دنبال رابطه دومی باشه ؟؟
ناشناس
United States of America
۱۱:۰۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
1
9
نگارش این مطالب از سوی یک مشاور از این حیث ارزش داره که آموزشهایی رو برای تعداد زیادی از افراد که درگیر این مسائل هستند، داره. انشالله که کمک کنه زندگی هایی نجات پیدا کنه.
همچنین ترفند داستان وارش مخاطب رو ترغیب به خوتدن میکنه و در کنارش آموزش و مهارت هم پیدا میکنه.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۰۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
0
11
میشه لطفا این داستان و هر روز منتشر کنید
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
8
10
ابراز عشق و علاقه ی زنی که تا ناراحتی پیش میاد زیر و روی شوهرشو یکی میکنه و هرچی از دهنش درمیاد میگه هیچوقت باورپذیر نیست. زن من از قبل از ازدواج و حتی همین الان میگه عاشقم بوده و هست ولی در مواقع دعوا و بحث حتی به پدر مرحومم و مادر پیرم هم رحم نمیکنه و هرچی از دهنش در میاد میگه (حتی میگه مادرت ج... است)
خیلی تلاش کردم درست بشه ولی خیلی که بهش میگم آخرش میگه همینی که هست و من عوض نمیشم.
این زن لیاقتش بیشتر از خیانت نیست. هنوز بهش وفادار موندم ولی خیلی وقتا به دیگرانی فکر کردم و میکنم
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۵۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
با عرض معذرت اما از بی شعوریتونه
اگر از زنتون خوشتون نمیاد و رفتار هاش اذیتتون می کنه بهتره حق و حقوقش رو بدید و جدا بشید و بعد به بقیه هایی فکر کنید
لیاقت آدم هارو هم شما تعیین نمی کنید. پدر من هم هر وقت عصبانی میشه هر چی از دهنش در میاد میگه اما آیا این دلیل میشه که مادرم قبل از طلاق بهش خیانت کنه؟
ناشناس
| Germany |
۱۶:۰۱ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
کاملا حرف درستیه، بعضی زن ها بد دهنی می کنن
ناشناس
| Germany |
۱۶:۱۱ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
چقدر تلخ.... و چقدر صبر از جانب شما...
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۸:۴۱ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
چهپجالب.. من نمیدونستم این‌نکته مهمیه.. منم موقع دعوا به خانواده شوهرم چیز میگم... این کار رو ترک کنم... ممنون از گفتن تجربه تون
ناشناس
| Poland |
۰۸:۳۱ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۱
تازه میگی چ جالب، منم همین کار میکنم!!! یعنی خودت ب عقلت نمی‌رسید! خودت باشی شوهرت هرچی نثار خانواده ت کنه خوشحال میشی، اگه خوشحال میشی ی چیت مشکل داره
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
0
9
کار بسیار خوبی است . مخصوصا تحلیلهای وسط داستان . اینکه چه عواملی باعث شکل گیری شخصیت های بیمار گونه میشه . برا والدین خیلی می تونه راهگشا باشه . از دکتر پازوکی و سردبیر عصر ایران متشکرم
امید
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۵۱ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
0
9
واقعا ممنونم.
مطالب بشیار مفید و کاربردی هستند.
به مخالفت های آدم های کج فهم توجه نکنید و ادامه دهید
شهاب
United States of America
۱۵:۳۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
1
1
از حیث علمی بسیار دارای ارزش بود
توصیه میکنم قسمت های ابتدایی بویژه توضیحات شخصیتی رو دقیق بخونین
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۴۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
0
2
بنظرم یکم بیشتر تحلیل کنن. و من هر روز منتظر خوندن این ماجرا هستم.
تحلیل کنن و بگن روش برخورد صحیح چطوره
از نازنین اولش بدم اومد ولی خوب جواب مازیار رو داد و کیف کردم
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۴۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
0
5
بنظرم یکم بیشتر تحلیل کنن. و من هر روز منتظر خوندن این ماجرا هستم.
تحلیل کنن و بگن روش برخورد صحیح چطوره
از نازنین اولش بدم اومد ولی خوب جواب مازیار رو داد و کیف کردم
ناشناس
Germany
۱۲:۰۳ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۱
0
1
شک زنها به مردها بی دلیل نیست!
مازیار خیلی سست عنصره
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۴۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۱
0
3
چقدر افکار جنسیت زده و مردسالارانه توی کامنت ها زیاده
داستان هم هرچند بی طرف نیست....
ولی تفکر مسخره و مزخرف و توجیه کننده ای که میگه مرد هرکاری کرد زن باید بسازه زن باید درست کنه
و هندوانه دادن های الکی زیر بغل زن ها که اره شما خوبید شما میتونید بسازید تحمل کنید قوی هستید برای توجیه کردن عوضی بازی و خیانت بعضی مرد ها خیلی زیاد دیده میشه!!!!