باب دوم حکایت دوازدهم
شبی در بیابانِ مکّه از بیخوابی پایِ رفتنم نماند؛ سر بنهادم و شتربان را گفتم: دست از من بدار.
کد خبر: ۱۰۴۵۴۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۴
باب دوم حکایت یازدهم
در جامع بَعْلبَک وقتی کلمهای همیگفتم به طریقِ وعظ با جماعتی افسرده، دل مرده، ره از عالمِ صورت به عالمِ معنی نبرده. دیدم که نفسم در نمیگیرد و آتشم در هیزمِ تر اثر نمیکند.
کد خبر: ۱۰۴۵۴۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۳۰
با یکی از زیباترین عاشقانههای سعدی آشنا شوید.
کد خبر: ۱۰۴۵۲۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۷
کد خبر: ۱۰۴۴۱۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۲
باب دوم حکایت دهم
یکی پرسید از آن گمکردهفرزند / که ای روشنگُهر پیرِ خردمند / ز مصرش بویِ پیراهن شنیدی / چرا در چاهِ کَنْعانش ندیدی؟!
کد خبر: ۱۰۴۳۲۶۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۳
باب دوم حکایت نهم
یکی از صُلَحایِ لبنان که مَقاماتِ او در دیارِ عرب مذکور بود و کرامات مشهور، به جامعِ دِمشق در آمد و بر کنار بِرکهٔ کَلّاسه طهارت همیساخت؛ پایش بلغزید و به حوض در افتاد و به مشقّت از آن جایگه خلاص یافت.
کد خبر: ۱۰۴۳۲۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۰
باب دوم حکایت هشتم
یکی را از بزرگان به محفلیاندر همیستودند و در اوصافِ جمیلش مبالغه میکردند. سر بر آورد و گفت: من آنم که من دانم.
کد خبر: ۱۰۴۳۰۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۱۸
کد خبر: ۱۰۴۲۰۶۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۱۴
کد خبر: ۱۰۴۱۵۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۱۲
باب دوم حکایت هفتم
پدر را گفتم: از اینان یکی سر بر نمیدارد که دوگانهای بگزارد. چنان خوابِ غفلت بردهاند که گویی نخفتهاند که مردهاند. گفت: جانِ پدر! تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستینِ خلق افتی.
کد خبر: ۱۰۴۰۲۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۱۳
باب دوم حکایت ششم
زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام بنشستند، کمتر از آن خورد که ارادتِ او بود و چون به نماز برخاستند، بیش از آن کرد که عادت او، تا ظنِّ صَلاحیت در حق او زیادت کنند.
کد خبر: ۱۰۴۰۲۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۱۱
باب دوم حکایت پنجم
یکی زآن میان گفت: از این سخن که شنیدی دل تنگ مدار که در این روزها دزدی به صورت درویشان برآمده، خود را در سِلْکِ صحبتِ ما منتظم کرد.
کد خبر: ۱۰۴۰۱۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۸
کد خبر: ۱۰۳۹۳۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۴
باب دوم حکایت چهارم
دزدی به خانهٔ پارسایی در آمد؛ چندان که جست چیزی نیافت. دلتنگ شد. پارسا خبر شد. گلیمی که بر آن خفته بود در راه دزد انداخت تا محروم نشود.
کد خبر: ۱۰۳۸۰۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۶
باب دوم حکایت سوم
عبدالقادرِ گیلانی رَحْمَةُ اللهِ عَلَیْهِ را دیدند در حرمِ کعبه روی بر حَصْبا نهاده، همیگفت: ای خداوند! ببخشای! وگر هرآینه مستوجب عقوبتم؛ در روزِ قیامتم نابینا برانگیز تا در رویِ نیکانْ شرمسار نشوم.
کد خبر: ۱۰۳۸۰۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۴
باب دوم، حکایت دوم
درویشی را دیدم، سر بر آستانِ کعبه همیمالید و میگفت: یا غَفور! یا رحیم! تو دانی که از ظَلومِ جَهول چه آید.
کد خبر: ۱۰۳۷۹۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۱
باب دوم ، حکایت اول
یکی از بزرگان گفت پارسایی را: چه گویی در حقِ فلان عابد که دیگران در حقِ وی به طعنه سخنها گفتهاند؟ گفت: بر ظاهرش عیب نمیبینم و در باطنش غیب نمیدانم.
کد خبر: ۱۰۳۷۹۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۹
کد خبر: ۱۰۳۷۵۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۷
کد خبر: ۱۰۳۷۴۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۶
کد خبر: ۱۰۳۶۵۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۲