عصر ایران - هژمونی (Hegemony) از واژۀ یونانی "هژمون" (به معنای رئیس یا فرمانروا) میآید. این اصطلاح با آثار آنتونیو گرامشی، مارکسیست ایتالیایی، رواج پیدا کرد اما امروزه در محدودهای فراتر از آنچه گرامشی به کار میبرد، به کار میرود.
هژمونی امروزه عمدتا واژهای متعلق به عرصۀ روابط بینالملل است و بر برتری یک کشور بر کشورهای دیگر اشاره دارد. این برتری محصول قدرت نظامی و سیاسی و ایدئولوژیک است و در کل به معنای نوعی سلطۀ برآمده از توان سختافزاری و نرمافزاری است.
مثلا گفته میشود که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، شاهد هژمونی ایالات متحدۀ آمریکا بر جهان بودیم. یعنی سلطهای که ناشی از برتری نظامی و سیاسی آمریکا و نیز برتری لیبرالدموکراسی بر ایدئولوژیهای رقیب بود.
امروزه با رشد توان اقتصادی و نظامی چین و افزایش اعتماد به نفس روسیه در عرصۀ جهانی، بسیاری معتقدند که عصر هژمونی آمریکا به پایان رسیده یا رو به زوال است.
کاربرد واژۀ هژمونی در عرصۀ روابط بینالملل، مبتنی بر همان منطق مد نظر گرامشی است. با این تفاوت که گرامشی این مفهوم را در توصیف سلطۀ طبقاتی در جوامع سرمایهداری به کار میبرد.
آنتونیو گرامشی (1937-1891)
از نظر گرامشی، سلطۀ طبقۀ سرمایهدار بر طبقۀ کارگر در جوامع مبتنی بر نظام سرمایهداری، صرفا محصول برتری اقتصادی طبقۀ سرمایهدار نیست بلکه برتری سیاسی و ایدئولوژیک این طبقه نیز در تحقق سلطهاش بر طبقۀ کارگر نقش اساسی دارد.
گرامشی دولت و نهادهای جامعۀ مدنی را مکمل برتری اقتصادی طبقۀ سرمایهدار میدانست. از نظر وی، نهادهای جامعۀ مدنی از قبیل کلیسا و احزاب و مطبوعات و خانواده و حتی اتحادیههای کارگری، نهایتا در خدمت تفوق طبقۀ سرمایهدارند.
بنابراین دولت و جامعۀ مدنی در مجموع تفوق سیاسی و ایدئولوژیک طبقۀ سرمایهدار بر طبقۀ کارگر را رقم میزنند و این یعنی هژمونی سرمایهداری و سرمایهداران.
از این منظر، نظامی از آموزهها از طریق دولت و خانواده و آموزش و پرورش و کلیسا و مطبوعات و روشنفکران و ... به مثابه دستگاهی تبلیغاتی-عقیدتی موجب پذیرش سلطۀ طبقۀ سرمایهدار از سوی یکایک شهروندان از اوان کودکی تا کهنسالی میشود.
به این معنا، هژمونی یک دولت در نظام بینالملل نیز از طریق انبوهی از نهادهای اقتصادی و سیاسی و ایدئولوژیک محقق میشود و مثلا این ایده را در ذهن اکثر مردم جهان طبیعی و منطقی جلوه میدهد که سرمایهداری لیبرالدموکراتیک بهترین نظم سیاسی و اقتصادی ممکن در زندگی بشر است و هر کوششی برای به هم زدن این نظم، عملی نابخردانه و زیانبار است. در نتیجه، بخش عمدهای از کشورهای جهان تبدیل میشوند به کشورهای اقماری ایالات متحدۀ آمریکا.
در مجموع باید گفت مفهوم "هژمونی" سرشت چپگرایانه دارد. اگرچه کاربردش در عرصۀ روابط بینالملل تا حد از طنین مارکسیستی این مفهوم کاسته است.
مارکس معتقد بود علت سلطۀ طبقۀ سرمایهدار بر طبقۀ کارگر، برتری اقتصادی سرمایهداران، یعنی مالکیت آنها بر ابزار تولید است. اما گرامشی این سلطه را صرفا ناشی از برتری اقتصادی نمیداند بلکه برای آن آبشخورهای سیاسی و بویژه ایدئولوژیک نیز قائل است.
از نظر گرامشی، هژمونی سرمایهداری اقتضا میکند که روشنفکران مدافع سرمایهداری پدید آیند ولی چون سلطۀ سرمایهداران با عقل سلیم جور درنمیآید، روشنفکران مخالف سرمایهداری نیز در جوامع کاپیتالیستی ظهور میکنند و میکوشند که به هژمونی طبقۀ سرمایهدار پایان دهند. نقطۀ آغاز این پایان، معمولا کار فکری است با هدف زیر سوال بردن ارزشهای حاکم بر جوامع سرمایهداریِ لیبرالدموکراتیک.