عصر ایران - امنیت ملی (National Security) نه تنها مفهومی مدرن بلکه مفهومی متأخر است. این مفهوم را پس از جنگ جهانی دوم متفکران سیاسی آمریکایی مطرح کردند و در متون سیاسی کلاسیک به آن پرداخته نشده است.
در واقع مفهوم امنیت ملی در فلسفۀ سیاسی مطرح نبوده است. چه در آرای فیلسوفان یونان باستان چه در آرای فیلسوفان سیاسی پس از رنسانس. با این حال احتمالا میتوان رد پایی از آن و یا مباحثی معطوف به آن را در آرای این قبیل فیلسوفان نیز پیدا کرد چرا که پدیدۀ شایع "جنگ" در جهان قدیم، دغدغۀ "امنیت" را نیز ایجاد میکرد.
با این حال امنیت با امنیت ملی فرق دارد. امنیت ملی در واقع مفهومی است که پس از تشکیل دولت-ملتهای جدید، یعنی پس از انعقاد پیمان وستفالی در 1648 در زمرۀ اندیشیدنیها در آمد.
با اینکه بر سر معنای این مفهوم اختلافات زیادی بین صاحبنظران وجود دارد و تعریف آن چندان آسان نیست، ولی به عنوان تعریفی حداقلی میتوان گفت که امنیت ملی یعنی مصونیت مطلق یا نسبی یک کشور (دولت-ملت) از حملۀ نظامی یا خرابکاریهای مسلحانه و سیاسی و اقتصادی، همراه با توان وارد کردن ضربۀ کاری به دشمن در صورت مورد حمله قرار گرفتن.
بنابراین قدرت نظامی، توانایی اقتصادی، قدرت سیاسی و توانایی دیپلماتیک ارکان امنیت ملیاند. بدیهی است که برای تحقق این چهار رکن، عوامل دیگری مثل قدرت تکنولوژیک، روحیۀ بالای نیروهای نظامی، تعداد چشمگیر دانشمندان و نخبگان همسو با دولت ملی حاکم بر کشور، هوشمندی و تدبیر رهبران و شخصیتهای سیاسی و نظامی نیز تاثیر بهسزایی دارند.
رکن پنجم امنیت ملی، موقعیت ژئوپولیتیکی کشور است که البته عنصری خارج از اختیار مردم و حاکمان کشورهای گوناگون است. اگر موقعیت ژئوپولیتیکی یک کشور کمک چندانی به امنیت ملی نکند و یا حتی به زیان امنیت ملی باشد، عوامل نظامی و اقتصادی و سیاسی و دیپلماتیک باید این کاستی را حتیالمقدور جبران کنند.
مثلا موقعیت ژئوپولیتیکی تایوان چندان به سود امنیت ملی این سرزمین نیست، ولی باز در قیاس با موقعیت ژئوپولیتیکی کرۀ جنوبی در برابر کرۀ شمالی، دریایی که بین تایوان و چین قرار دارد، موقعیت ژئوپولیتیکی تایوان را از حیث تحقق امنیت ملی، مناسبتر از کرۀ جنوبی (در برابر کرۀ شمالی) کرده است.
ژاپن نیز دقیقا به همین دلیل در برابر کشور خطرناک کرۀ شمالی، از امنیت ملی بیشتری نسبت به کرۀ جنوبی برخوردار است.
اسرائیل نیز به دلیل عمق استراتژیک اندکی که دارد، موقعیت ژئوپولیتیکیاش به زیان امنیت ملیاش است؛ نقصانی که اسرائیلیها با دستیابی به سلاح اتمی تا حدی آن را جبران کردهاند.
در دوران پهلوی دوم، شاه در مقاطعی این هراس را داشت که اگر جنگی بین ایران و شوروی رخ دهد، ارتش ایران باید آن قدر قوی باشد که بتواند مدتی در برابر ارتش سرخ مقاومت کند تا ارتش آمریکا به سود ایران وارد جنگ شود و مانع از سقوط تهران شود. به همین دلیل شاه با خرید گستردۀ سلاح از غرب، در صدد کم کردن فاصلۀ قدرت نظامی ایران با شوروی بود.
خریدهای تسلیحاتی شاه در راستای تحقق امنیت ملی بود ولی فقدان دموکراسی در ایران، یعنی شرایط سیاسی کشور، به زیان امنیت ملی بود.
اصولا دموکراسی در تحقق امنیت ملی نقش بسزایی دارد چراکه بحرانهای سیاسی داخلی را به شکلی مسالمتآمیز حل و فصل میکند. فروپاشی یوگسلاوی در دهۀ 1990 و جنگهای داخلی مفصل در این کشور، تا حد زیادی نتیجۀ فقدان دموکراسی و حل و فصل نشدن مسالمتآمیز اختلافات داخلی بود.
قدرت اقتصادی قطعا به سود امنیت ملی است و از این حیث چین کشوری است که کارنامۀ موفقی داشته است. در واقع چین فقدان دموکراسی را تا حد زیادی با دستیابی به قدرت اقتصادی تامین کرده است.
برعکس، تایوان علاوه بر قدرت اقتصادی، تحقق دموکراسی را در خدمت امنیت ملی خود قرار داده است. قطعا تایوان دموکراتیک بیش از تایوان غیردموکراتیک میتواند بر روی حمایت غرب در برابر تهدیدات چین حساب کند.
دربارۀ تاثیر مهم سیاست داخلی و خارجی بر تحقق امنیت ملی، میتوان به خطای استراتژیک رضاشاه اشاره کرد که با نزدیک شدن به آلمان در جریان جنگ جهانی دوم، پای متفقین را به کشور باز کرد و به عمر حکمرانی خودش نیز خاتمه داد.
دیکتاتوری رضاشاه نیز عاملی بود که مانع از شکلگیری مقاومت ملی در برابر ورود متفقین به ایران شد. یعنی سیاست خارجی کوتاهمدت رضاشاه و سیاست داخلی بلندمدت او، هر دو در تضعیف امنیت ملی نقش داشتند.
با این حال این وضع محصول دوران استیلای رضاشاه بود. در دوران آغازین حکمرانی رضاشاه، او موفق شد نیروهای تجزیهطلب و نیز بهرهمندان از وضعیت آنارشیک سالهای پایانی سلطنت قاجاریه را مهار و مغلوب کند و از این حیث، سیاست داخلیاش در آن دوران در خدمت امنیت ملی بود.
رشد علم که منجر به رشد تکنولوژی میشود، قطعا در خدمت امنیت ملی است و کشورهایی چون ژاپن و چین در این زمینه توفیقات چشمگیری داشتهاند.
با این حال علم فقط علوم طبیعی نیست. کشورها بدون بها دادن به علوم انسانی، نمیتوانند سیاستگذاری موفقی داشته باشند. بدبینی رهبران سیاسی به علوم انسانی، قطعا به زیان امنیت ملی است چراکه درک درستی از مشکلات کشور و راه حل مشکلات به آنها نمیدهد.
امنیت ملی، مسئولیتی است متوجه حکومت ملی. جذب نخبگان و دانشمندان، اتخاذ سیاستهای اقتصادی درست، برقراری روابط سیاسی مناسب با جهان خارج، یجاد شرایط سیاسی منصفانه در داخل کشور، وظایفی هستند که تحقق آنها با حکومت (به معنای نظام سیاسی) است.
رشد علم و جذب نخبگان و دانشمندان در در فضای آزاد و جامعۀ باز میسرتر است و ایجاد جامعۀ بسته، معمولا کمکی به تحقق امنیت ملی نمیکند چراکه در غیاب آزادی، بسیاری از نخبگان و مغزهای متفکر و کارگشای کشور، ترجیح میدهند در دیار دیگری زندگی کنند.
در غیاب آزادی و در فضایی بسته، نخبگان احساس امنیت نمیکنند و ترجیح میدهند سکوت کنند مبادا گرفتار خشم حکومت شوند. این بلایی بود که دامن کشورهای کمونیستی را گرفت و منجر به فروپاشی شوروی و کشورهای اقماریاش در اروپای شرقی شد.
امنیت ملی در وجه سلبی به پاسداری از سرزمین، حاکمیت و مردم در مقابل خطرات و تهدیدات دشمنان کشور دلالت دارد اما در وجه ایجابی ضمن حفظ منافع ملی به دنبال کسب فرصتها برای توسعه و پیشرفت است.
معمولا دولتهایی که رابطۀ مناسبی با جامعۀ جهانی دارند، موفق به پیگیری هر دو وجه امنیت ملی میشوند در غیر این صورت بیشتر پیگیر وجه سلبی امنیت ملیاند.
اگرچه جنگ روانی بسته به شرایط کم و بیش در تحقق امنیت ملی موثر است، ولی اولا جنگ روانی با رجزخوانی فرق دارد، ثانیا جنگ روانی نیازمند سیاستهای تبلیغاتی و رسانهای مناسب است. در غیاب دستگاه خبری-تبلیغانی قدرتمند و هوشمند، تحقق امنیت ملی از طریق جنگ روانی میسر نخواهد شد.
تحلیل بسیار درست و هوشمندانه ای بود.