۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۰۶:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۶۳۸۰۲
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۲ - ۰۶-۰۸-۱۴۰۱
کد ۸۶۳۸۰۲
انتشار: ۱۰:۲۲ - ۰۶-۰۸-۱۴۰۱
واژه‌خانۀ عصر ایران

"چپ میانه" یعنی چه؟

  نهرو در هند، دوبچک در چکسلواکی، آلنده در شیلی،گورباچف در شوروی و ماندلا در آفریقای جنوبی، جزو هواداران برجستۀ سوسیالیسم دموکراتیک بوده‌اند.

   عصر ایران - چپ میانه (Center-Left) به طور کلی واژه‌ای است در اشاره به افراد و احزابی که در پی ایجاد توازنی بین "آزادی" و "عدالت اجتماعی"اند.

  در جوامع عمدتا غربی، احزاب و گروه‌های گوناگونی مصداق "چپ میانه"‌ قلمداد می‌شوند. این تعیین مصادیق تا حدی نسبی است. یعنی چپ میانه در بریتانیا ممکن است تفاوت‌های قابل توجهی با چپ میانه در اتریش داشته باشد.

   اما در مجموع طرفداران سوسیال‌دموکراسی، لیبرالیسم اجتماعی و سوسیالیسم دموکراتیک مصادیق اصلی چپ میانه محسوب می‌شوند.

   بین این سه جریان، سوسیال‌دموکراسی ریشه‌دارتر و قدیمی‌تر است. واژۀ سوسیال‌دموکراسی در گذر زمان البته دچار تحولات معنایی شده است. زمانی لنین و تروتسکی هم خودشان را سوسیال‌دموکرات می‌دانستند ولی امروزه ادوارد برنشتاین بنیانگذار سوسیال‌دموکراسی محسوب می‌شود.

ادوارد برنشتاین (1932-1850)

   به این معنا، سوسیال‌دموکرات‌ها کسانی هستند که در پی انقلاب علیه نظام سرمایه‌داری نیستند و اصلاحات سوسیالیستی در این نظام را ممکن می‌دانند. آن‌ها خواهان اصلاح قوانین کار به نفع کارگران، ملی‌سازی صنایع مهم و ایجاد دولت رفاه بوده‌اند و در طول قرن بیستم تا حد قابل توجهی هم به مطالبات‌شان دست یافتند.

   بنابراین چپ میانه در قالب سوسیال‌دموکراسی، از تزریق سوسیالیسم به نظام سرمایه‌داری دفاع می‌کند.

   طرفداران لیبرالیسم اجتماعی، برخلاف لیبرال‌های کلاسیک، به نقش دولت در تحقق بهروزی اجتماعی (از طریق کاهش فقر و افزایش بهداشت و ...) اعتقاد دارند. این جریان نیز هوادار تشکیل دولت رفاه است و در مجموع به امتزاجی از لیبرالیسم و سوسیالیسم رسیده است.

   برخی از عالمان سیاست معتقدند در کشورهای اسکاندیناوی از آغاز تا پایان قرن بیستم، سوسیال‌دموکراسی به تدریج به لیبرالیسم اجتماعی بدل شده است.

   اگرچه به نظر می‌رسد عملا فرق چندانی بین سیاست‌های مطلوب این دو ایدئولوژی سیاسی وجود ندارد، ولی باید گفت سوسیال‌دموکرات‌ها ضمن پذیرش نظام سرمایه‌داری لیبرال، غدغۀ اصلی‌شان معطوف به تحقق اصلاحات سوسیالیستی در این نظام است. یعنی آن‌ها نهایتا سوسیالیست‌هایی اصلاح‌طلب‌اند.

   اما هواداران لیبرالیسم اجتماعی نهایتا آزادی را مهم‌تر از عدالت اجتماعی می‌دانند اما در قیاس با لیبرال‌های مخالف سوسیالیسم، اهمیت بیشتری به عدالت اجتماعی می‌دهند. یعنی در گذر زمان، اهمیت عدالت اجتماعی برای برخی از لیبرال‌های بیشتر شده و به همین دلیل آن‌ها از لیبرالیسم به لیبرالیسم اجتماعی رسیده‌اند. قید "اجتماعی" در کنار لیبرالیسم، بیانگر نوعی موضع‌گیری استراتژیک در قبال نحوۀ سیاست‌گذاری و کشورداری است. آرای جان رالز، مهم‌ترین فیلسوف سیاسی لیبرال در نیمۀ دوم قرن بیستم، پشتوانۀ اصلی لیبرالیسم اجتماعی یا لیبرالیسم عدالت‌خواهانه است.

   رالز در کتاب "عدالت لیبرالی" تلاش کرده تا نشان دهد که در یک جامعۀ مبتنی بر عقلانیت، می‌توان "آزادی" و "برابری نسبی" را در کنار هم محقق کرد.

جان رالز (2002-1921)

   اما سوسیالیسم دموکراتیک در اشاره به آرای کسانی به کار می‌رود که کاملا مخالف سرمایه‌داری‌اند و از نظام اقتصادی سوسیالیستی دفاع می‌کنند اما معتقدند که در کنار این نظام اقتصادی، می‌توان از دموکراسی هم بهره‌مند بود و آن را پاس داشت.

   حامیان سوسیالیسم دموکراتیک از "مالکیت اجتماعی" دفاع می‌کنند اما گوناگونی قابل توجهی دارند و مدل‌های متفاوتی از سوسیالیسم و علم اقتصاد را پیشنهاد کرده‌اند.

   برخلاف سوسیال‌دموکراسی و بویژه لیبرالیسم اجتماعی، که متکی‌اند به آرای ایدئولوگ‌ها یا فیسلوفانی چون ادوارد برنشتاین و جان رالز، سوسیالیسم دموکراتیک چهرۀ فکری چندان برجسته‌ای ندارد ولی در عوض سیاستمداران برجسته‌ای حامی این رویکرد ایدئولوژیک بوده‌اند.

   جواهر لعل نهرو در هند، الکساندر دوبچک در چکسلواکی، سالوادور آلنده در شیلی، میخائیل گورباچف در شوروی و نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی، جزو هواداران برجستۀ سوسیالیسم دموکراتیک بوده‌اند. سوسیالیسم دموکراتیک در حقیقت می‌خواهد همان چیزی باشد که آن را "سوسیالیسم با سیمای انسانی" نامیده‌اند.

   حتی برخی معتقدند تونی بلر در بریتانیا نیز طرفدار سوسیالیسم دموکراتیک بود؛ ولی چون بلر تا حد زیادی تحت تاثیر آرای آنتونی گیدنز - جامعه‌شناس مشهور – بود، به راحتی نمی‌توان او را در کنار گورباچف و نهرو و دوبچک نشاند. گیدنز در پی بازسازی سوسیال‌دموکراسی بود.

الکساندر دوبچک (1992-1921)

   برخی هم آلبرت اینشتین و برتراند راسل را نیز جزو طرفداران سوسیالیسم دموکراتیک قلمداد کرده‌اند. اینشتین متفکر اقتصادی نبود و ایدئولوگ یا رهبر سیاسی هم نبود. بنابراین گرایش او به سوسیالیسم را نمی‌توان دال بر ترسیم یک خط سیر ایدئولوژیک دانست.

   برتراند راسل هم به لحاظ فلسفی و سیاسی و فرهنگی و اخلاقی، لیبرال بود ولی در عین حال از کمونیسم هم دفاع می‌کرد. بنابراین راسل بیش از آن که هوادار سوسیالیسم دموکراتیک باشد، یک لیبرال کمونیست بود!

   به هر حال در بین سه جریان فکری-سیاسی مذکور، سوسیالیسم دموکراتیک بیشترین فاصله و لیبرالیسم اجتماعی نیز کمترین فاصله را با لیبرال‌دموکراسی دارد. سوسیال‌دموکراسی نیز در میانۀ سوسیالیسم دموکراتیک و لیبرالیسم اجتماعی قرار می‌گیرد. لیبرالیسم اجتماعی و سوسیال‌دموکراسی بیش از لیبرالیسم دموکراتیک مصداق چپ میانه‌اند ولی در کل، این سه جریان، مهم‌ترین جریان‌های چپ میانه در صد سال اخیر در سراسر جهان بوده‌اند.

   ترقی‌خواهی (Progressivism) هم یکی از مظاهر چپ میانه محسوب می‌شود؛ چراکه ترقی‌خواهی منتقد شکاف عظیم فقیر و غنی و تقابل خشونت‌بار کارگران و سرمایه‌داران و عدم مداخلۀ دولت برای حل این مسائل بوده و این واقعیت‌های اجتماعی در جوامع مدرن صنعتی را تهدیدی برای ترقی بشر می‌داند. یعنی تهدید برای روندی تاریخی که از عصر روشنگری به این سو در جوامع غربی آغاز شد و به سایر جوامع نیز تسری یافت.

   عده‌ای معتقدند احزاب سبز هم مصداق چپ میانه‌اند چراکه از عدالت اجتماعی دفاع می‌کنند ولی احزاب سبز در "اتمسفر ایدئولوژیک چپ میانه"، اهمیتش کمتر از سه جریانی است که در این نوشته به آن پرداختیم.

   در آینده به ترقی‌خواهی و سیاست‌های سبز (Green Politics) نیز می‌پردازیم.

 

ارسال به دوستان